داشتم از گرما مي مُردم. به راننده گفتم :" دارم از گرما می ميرم! "
راننده كه پير بود گفت:
" اين گرما كسی رو نمی كُشه! "
گفتم:
"جالبه ها... الان داريم از گرما كباب می شيم، بعد شش ماه ديگه از سرما سگ لرز می زنيم! "
راننده نگاهم كرد.
كمی بعد گفت:
"من ديگه سرما رو نمی بینم. "
پرسيدم:
"چرا؟!"
گفت:
" قبل از اينكه هوا سرد بشه می ميرم! "
خنديدم و گفتم:
"خدا نكنه ... "
راننده گفت:
" دكترا جوابم كردن...
دو سه ماه ديگه، بيشتر زنده نيستم. "
گفتم:
"شوخی می كنيد؟! "
گفت:
"اولش منم فكر كردم شوخيه ...
بعد ترسيدم ...
بعدش افسرده شدم ...
ولی الان ديگه قبول كردم."
ناباورانه به راننده نگاه كردم.
گفت:
" از بيرون خوبم، اون تو خرابه ...
همون جایی كه نمی شه ديد."
بهش گفتم:
"پس چرا دارين كار می كنين؟!"
گفت:
«هم برای پولش، هم برای اينكه فكر و خيال نكنم و سرم گرم باشه، هم اينكه اگه كار نكنم چی كار كنم."
بهش گفتم:
" من باورم نمی شه! "
تلخ گفت:
" خودم هم همين طور! باورم نمی شه امسال زمستان رو نمی بينم، باورم
نمی شه ديگه برف و بارون رو نمی بينم، باورم نمی شه امسال عيد كه بياد، نيستم، باورم نمی شه اين چهارشنبه، آخرين
چهارشنبه ی ١٧ تير عمرمه! "
گفتم:
"اينجوری كه نمی شه ... "
لبخندی زد و گفت:
" تازه الانه كه همه چی رو دوست دارم!
باورت می شه اين گرما رو چه قدر دوست دارم؟! ... چون حس زندگی داره!»
ديگر گرما اذيتم نمی كرد، ديگر گرما نمی كُشتم...
@sazochakameoketab 🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🌿#سروش_صحت