✳️ سنگپشت پرنده
🔻 ما در افغانستان به لاکپشت، سنگپشت می گوییم و من در این شعر از حکایت معروف کلیله و دمنه الهام گرفتهام که در آن، قرار میشود پرندگانی، سنگپشتی را که با دهان خود از چوبی آویزان شده است، از برکهای به برکهای دیگر ببرند.
🔻 این شعر را باری برای عباس رضایی نوشته بودم که به مهاجرتی ناگزیر از راهی پرخوف و خطر ناچار شده بود. اکنون
علی مدد رضوانی راهی این مسیر است. البته شباهت ظاهری
علی
مدد رضوانی به سنگپشت زیاد نیست، ولی این شعر میتواند بیان وضعیت او و بسیاری دیگر از هموطنان ما باشد.
🔻 جای این شاعر توانا، فعال و خوشمشرب در ایران خالی میماند. با رفتن هر یک از این آدمها، ما در اینجا فقیرتر میشویم. ولی چرا پنهان کنم؟ از رفتن
علی مدد رضوانی خرسندم، همان طور که از رفتن روحالامین امینی خوشحال شدم چون دیگر مثل جمع بسیاری از اهل قلم و اهل ادب ما که در این یک سال اخیر آواره شدند، درگیر مسائل ابتدایی اقامت و معیشت نخواهد بود. کاش اوضاع به گونه ای بود که همه این آدمهایی که دغدغهٔ ادبیات فارسی دارند، میتوانستند بدون دغدغهٔ تنگناهای اداری، در گوشه ای از قلمرو زبان فارسی سر کنند، ولی دریغ که نیست و در این حال، باید امیدوار بود که اینبار، سنگپشت های پرنده به سلامت به مقصد برسند.
تصویر: تابستان ۱۴۰۱، منزل ما، با ابوطالب مظفری،
علی رسولی و
علی
مدد رضوانی.
🔻🔻🔻🔻🔻فصل کوچ پرندگان شده است، چه نشستی که «من دلم تنگ است»
سنگپشت پرنده باش و برو، برو آنجا که نور و آهنگ است
گفته بودی که «هر کجا برویم آسمان رنگ ثابتی دارد»
آسمان را چه میکنی جانم؟ به زمینها ببین که صد رنگ است
***
سنگپشت پرندهای شدهای، میپری از فراز اردوگاه
نه حواست به اخم سرباز است، نه خیالت به خشم سرهنگ است
مرزبانان گیج از حیرت چشمشان چار تا شود، چه عجب؟
آنچه نزد تو کمتر از گامی است، نزد آنان هزار فرسنگ است
با صدای بلند داد بزن: «مرزبانان کودن و مفلوک!
چشمتان چار تا شود، بشود؛ حقتان است پایتان لنگ است»
با صدای بلند داد بزن: «مرزبانان کودن و مفلوک!
چشمتان چار تا...» ولی افسوس زیر پای تو صخره و سنگ است
***
بگذرید ای پرندگان از ما، هر کجا میروید، خوش بروید
سنگپشت پرنده بودن ما در چنین وضع، مایۀ ننگ است
۱۰ آبان ۹۴
#شعر_کاظمی#علی_مدد_رضوانی#سنگ_پشت_پرنده@mkazemkazemi