خوشبختها رفتند
«سیندخت» کیبل خوردهای هر دیو و دد، کابل
«فرخنده»ای» جان داده در زیر لگد، کابل
«رودابه»ای گیسو پریش شعلهتاب من
شهر تهمتن مردهی حال خراب من
«تهمینه» ی سهرابهای نوجوان در گور
شهر «مدینه» دختر زیبایی لعل و غور
سر خط اخبار جهان، بخت سیاه تو
خونین، تمام خاطرات سال و ماه تو
تقویم ها از ثبت اندوهت کسِل مانده
تاریخ در تحریر احوالت خجل مانده
ای شهر پر تشویش و پر هول ولا، چونی
کانون محنت، خطه ی درد و بلا،چونی
آیا برای مردن صد باره، جان داری؟
امشب برای کودکانت، تکه نان داری؟
خوشبختها رفتند با طیاره یا موتر
بدبختها ماندند،خونین، دست و پا و سر
تا خوردنی و بُردنی، بودند، پس بودند
چون کار پایان یافت،ره بردند و آسودند
خوشبختها در بقچه شان چندین «چپن» دارند
بد بختها در گورشان زخم و کفن دارند
خوشبختها کاخی برای ساختن دارند
بد بختها جانی برای باختن دارند
خوشبختها القصه در هر حال خوشبختند
استاد دانشگاه یا جارو کش تختند
حالا دوباره کابل است و زخم کاری هست
در دشت برچی انفجار و انتحاری هست
#کابل🖤#برچی#وطنم#ابوطالب_مظفریhttps://t.center/channel_abutaleb_mozafari