🔴 طیبه صفریشاید حقیقت این چنین باشد یا اینکه دارم خواب می بینم
یک شب خیابان ها به من گفتند پیغمبر یک قوم غمگینم
با کشتی نوح آمدم اما طوفان کسی را در دلم گم کرد
دیگر عذاب از آسمان نفرست مانند صخره سخت و سنگینم
ویرانه های قلب من امروز درگیر این غم های شبگردند
از انفجار بغض می ترسم من هم عراقم هم فلسطینم
نا آشنایم با تمام شهر مردم برایم حرف می سازند
پشت سرم دیروز می گفتند مجنونی از دارالمجانینم
دلتنگ رویا های گمنامم دلتنگ احساسی که حالا نیست
باور کنید آیینه بودم حیف! حالا فقط خشتی سفالینم
من سرنوشتم را نمی خواهم تقدیر من یک جورد یگر بود
با قایق تو باز خواهم گشت تا سرزمین های نخستینم
#طیبه_صفری@sachak