🔷زنجیرهی قومگرایی از عبدالرحمان تا اشرف غنی
🔺زینب بیات
رخدادهای مملکت ما چنان به هم پیوند خورده که این روزها دیگر برای تحلیل مسائل کشور لازم نیست سیاستمدار باشی. کافی است بگذاری که ذهنت به شکل خودکار رشته تحولات قرن اخیر را کنار هم بچیند و آن وقت نتیجه خودش به دست میآید.
ذهنم می برد مرا به دوران عبدالرحمان خان که لقب «جابر» را در بین مردم از آن خود کرده است. کسی که با اقدامات نژادپرستانه و قتلها و کوچ اجباری مردم هزاره از
افغانستان در تاریخ ما، نام کشیده است. کشتار مردم، به بردگی گرفتن و غصب زمینهای آنها که باعث کوچ عدهی زیادی از مردم شیعه و فارسیزبان به پاکستان و ایران شد، حدود ۱۳۰ سال پیش.
از دروازهٔ زمان عبور میکنم و میرسم به زمانی که نام خراسان بزرگ به
افغانستان تغییر یافت، یک نام نو که قبلاً فقط به مناطق محدودی از کشور اطلاق میشد و نه کل این سرزمین پهناور با اقوام و ملیتهای مختلف. نام یک قوم به کل کشور تعمیم داده شد و به کل قومیتهای دیگر.
از دروازهٔ زمان عبور میکنم و میبینم که همچنان حاکمان یکدست پشتون در دورههای متعدد تلاش میكنند که این سرزمین را به سمت پشتونیزه کردن ببرند. انتقال گروههایی از مردم پشتون جنوب به نوار مرزی و شمال
افغانستان که کلاً تاجیکنشین و ازبکنشین است در زمان محمدنادر خان و حتی همین حالا.
گردونۀ زمان میچرخد و می رسم به دورهٔ ظاهر شاه، زمانی که زبان پشتو در کنار زبان فارسی در قانون اساسی به رسمیت شناخته شد. آموزش زبان پشتو در ادارات و در مکاتب اجباری شد و تلاش شد یک نوع فارسیستیزی در سیاست حکومتی، حاکم شود تا به امروز که حتی در قانون اساسی
افغانستان، بیان شده است که باید سرود ملی به زبان پشتو باشد. من این قانون را در شرایطی که قومیتهای متعدد با زبانهای مختلف و به صورت گسترده با زبان ملی فارسی صحبت میکنند درک نمیکنم.
میرسم به حامد کرزی که طالبان را که سالها شب و روزشان به انتحاریکردن و کشتن مردم ما از پیر و جوان و خرد و کلان گذشته، برادر خواند، برادری که صرفاً ناراضی است ولی نارضایتی او به قیمت ریختن خون جوانان و کودکان و زنان و مردان زیادی بهخصوص از مردم هزاره و شیعه منجر شده است، مثل حوادث اخیر در دشت برچی. به راستی چرا تمرکز کشت و کشتار در کابل توسط طالبان، مناطق شیعهنشین و هزارهنشین بود؟ آیا بین طالبان و اشرف غنی با عبدالرحمان جابر نسبتی است؟ آیا سیاست پشتونیزهکردن
افغانستان حالا به شکل جدیدتر و مدرنتری ادامه دارد؟
به اشرف غنی که میرسم یک مرحله جلوتر میرود او با طالبان به توافقهای پنهانی میرسد. شهرها را یکی یکی میسپارد به دست طالبان، همتباران خودش. به نیروهای دفاعی در ولایات مختلف، پشتیبانی نمی رساند و علیرغم دل بستگی به پست خودش، انگار به یک منفعت بزرگتر قومی و یک معاملهٔ بزرگتر تاریخی فکر میکند و آن رسیدن به مرحلهٔ نهایی پشتونیزهکردن
افغانستان است. کاری که استارتش را عبدالرحمان جابر زده بود باید به یک سرانجامی میرسید.
طالبان کشور را یکدست میگیرد. در شمال و جنوب و شرق و غرب سیطره پیدا میكند و نیروها و فرماندهان ازبک و تاجیک و هزاره به استثنای احمد مسعود همه و همه میدان را خالی میکنند. در کابل هم مردم گروه گروه به میدان هوایی هجوم میآورند که کابل را ترک کنند و عمدهی این مردم، فارسیزبان هستند.
ذهن من این اتفاقها را در کنار هم میچیند، به یک رشته درمیآورد و به یک نتیجهگیری شوم میرسد.
نشستهام و به این تحلیل فکر میكنم به افغانستانی یکدست پشتون با یک فکر افراطی و سلفی در منطقه، بدون زبان فارسی و بدون تعادل و به آیندهای مبهم و گنگ برای کشوری که روزی نامش خراسان بزرگ بود و مولانا و سنایی و ناصرخسرو و خواجه عبدالله انصاری در آن نفس کشیدند و شعر گفتند و گنجینهای به نام زبان فارسی را با همه تعالیم بینظیر و ارزشمندش به تاریخ بشر هدیه کردند.
و به این فکر میکنم شاید روزی برسد که برای فرزندانمان قصه کنیم که روزگاری در کابل و غزنه و هرات و بلخ و بامیان و بدخشان...مردم به زبان فارسی حرف میزدند، مادران به فارسی برای بچههایشان، لالاییمیخواندند، جوانان به فارسی شعر میسرودند، شبهای کابل، شبهای شعر بود، تابلوهای خیابانها و دکانها فارسی بود و ...
روزگاری بود اما حالا ....
#طالبان#افغانستان#زبان_فارسی#پشتونیسم@zaynabbayat