داستان زندگی شهدا

#فرودگاه
Канал
Логотип телеграм канала داستان زندگی شهدا
@zendegishahidПродвигать
138
подписчиков
31,4 тыс.
фото
11 тыс.
видео
2,56 тыс.
ссылок
"﷽ " امروز فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از #شهادت نیست مقام معظم رهبرے❤️ به امیدِ روزی که بگویند؛خـادِمٌ الشٌـهدا به شــهدا پیوست تبادل و تبلیغ نداریم🚫 لینک ما درایتا👇 http://eitta.com/@zendegishahid
از #فرودگاه_بغداد
به #آبسرد_دماوند رسیدند!!

می‌خواستند سایه جنگ را از رویِ کشور بردارند.
زبان دنیا را می‌فهمند
کدخدایتان فقط #ترور را می‌فهمد
حالا شما لبخند بزنید و مثل عقب مانده ها به رفاقتتان با #بایدن بنازید..

ای خاک بر عقب ماندگی و خود حقیر بینی تان ..

#شهید_محسن_فخری_زاده

#الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌸

@zendegishahid
@zendegishahid

#از_شهدا_الگو_بگیریم:

🔰ارادت خاصی به 🌷شهید حاج‌حسین #خرازی داشت.
کنارقبرشهید چند دقیقه‌ای نشستیم. همان جا که نشسته بود گفت:
#زهرا این قطعه #آرامگاه_من است، بعد از شهادتم🕊 مرا اینجا به خاک می‌سپارند...

🔰نمی‌دانستم در برابر حرف #ابوالفضل چه بگویم. سکوت همراه بغض😢 را تقدیم نگاهـش کردم.
هـر بـار کـه به #مـامـوریت می‌رفت، موقع خداحافظی👋 موبایل📱، شارژر موبـایل یـا یـکی از وسـایل دم‌دسـتی و #ضروری‌اش را جا میگذاشت تا به بهانه آن بازگردد☺️و خداحافظی کند...

🔰اما #دفعه_آخر که می‌خواست به سوریه برود حال و هوای بسیار عجیبی داشت. همه وسایلش را جمع کردم💼 موقع #خداحافظی بوی عطر عجیبی😌 داشت.
گفتم: #ابوالفضل چه عطری زدی که اینقدر خوشبو است⁉️
گفت: «من عطر نزده‌ام🚫»

🔰برایم خیلی جالب بود با اینکه #عطری به خودش نزده ⚡️اما این بوی خوش از کجا بود. آن روز با #پدرومادرش به ترمینال رفت. مادرشان مـی‌گفتند: وقتی ابوالفضل سوار ماشین شد🚎بوی #عطرعجیبی می‌داد...

🔰چند مرتبه خواستم به #پسرم بگویم چه بـوی عـطر خـوبی مـی‌دهی امـا نشد🚫 و پدرشان هم می‌گفتند: آن روز ابوالفضل عطر همرزمان #شهید🌷 را می‌داد و بوی عطرش بوی تابوت شهدا بود...

🔰مـوقـع خـداحافظی #نگاه_آخرش به گونه‌ای بود که احساس کردم از من، مهدی پسرمان وهمه آنچه متعلق به ما دوتاست دل کنده💕 است. گفتم:😰
#ابوالفضل چرا این گونه خداحافظی می‌کنی⁉️ #نگاهت، نگاه دل کندن است...

🔰شروع کرد دل مرا به دست آوردن و مثل همیشه #شوخی کرد. گفت: چطور نگاه کنم که #تو احساس نکنی حالت #دل_کندن است؟!
امـا هیچ کـدام از ایـن رفـتارهایش پاسخگوی بغض و اشک‌های من😭 نبود...

🔰وقتی می‌خواست از در خانه🚪 برود به من گفت: همراه من به #فرودگاه نیا و #رفت. برعکس همیشه پشت سرش رانگاه نکرد. چند دقیقه⌚️ از رفتنش گذشت... منتظربودم مثل #همیشه برگردد و به بهانه بردن وسایلش دوباره خداحافظی کند.# انتظارم به سر رسید.

🔰زنگ زدم📞 و گفتم این بار وسیله‌ای جا نگذاشته‌ای که به #بهانه‌اش برگردی و من و مهدی را ببینی. گفت: نه #عجله_دارم، همه وسایلم را برداشتم. ۱۳روز بعد از اینکه رفته بود، شنبه صبح بود تلفن زنگ زد☎️، ابوالفضل از #سوریه بود. شروع کردم بی‌قراری کردن و حرف از #دلتنگی زدن.

🔰گفت: #زهـراجـان نـاراحـت نـباش، احـتمال بسیار زیاد شرایطی پیش می‌آید که ما را دوشنبه🗓 برمی‌گردانند. شاید تاآنروز #نتوانم با شما صحبت کنم، اگر کاری داری بگو تا انجام بدهم،یا #حرف_نگفته‌ای هست برایم بزن😢

🔰تـرس هـمه وجودم را گرفت, حرف‌هایش بوی #حلالیت😰 و خداحافظی👋 می‌داد.

دوشنبه۲۴آذر ماه همان روزی که گفته بود قرار است برگردد، #برگشت؛ معراج شهدای تهران🌷
، سه‌شنبه اصفهان و چهارشنبه پیکر مطهر ابوالفضل کنارقبر #شهیدخرازی آرام گرفت...
#کتاب_خاطرات_دردناک#ناصر_کاوه
برشی از زندگی #شهید_ابوالفضل_شیروانیان 
راوی همسرشهید_

@zendegishahid
حججی.avi
7.3 MB
#فرودگاه_مهرآباد

تشییع و انتقال پیکر پاک #بسیجی_پاسدارشهیدمحسن_حججی پس از زیارت #امام_امت و تشییع باشکوه مردم تهران،جهت انتقال به اصفهان.

۴شنبه۵مهر۹۶
@zendegishahid
@zendegishahid
روايتى از شهيد احمد كاظمى؛

🌷بسم رب الشهداء و الصديقين🌷

🔻حاج احمد، تنها مرد سال‌های #مقاومت و #جهاد علیه دشمن بعثی نبود، بلکه هر جا ندای مظلومى شنیده می‌شد، زودتر از همه به #دفاع برمی‌خاست.

🔸خبر حادثه دلخراش #زلزله بم را که شنید، اندوه همه وجودش را فرا گرفت؛ آن قدر که پیش از همه به #نجات زلزله‌زده‌ها شتافت؛ "نخستین ناجی زلزله‌زدگان بم"، کسی نبود جز یادگار سال‌های دفاع مقدس، حاج احمد کاظمی؛ همان‌گونه به‌سان سال‌های جانبازی در جبهه‌ها #گمنام و ناشناس، پیش از همه خود را به بم رسانده و مشغول #کمک‌رسانی بود.

🔸اگر او را میان #آواره‌ها و جنازه‌ها، موقع انتقال #مجروحان و خارج کردنشان از زیر #آوار و با آن چشم‌های #خسته و نیمه‌باز، می‌دیدی، هرگز باور نمی‌کردی که "فرمانده نیروی هوایی سپاه پاسداران" باشد. صد ساعت تمام، چشم‌هایش با خواب بیگانه بودند و او بیدارتر از همیشه، در پی "#خدمت" بود.

🔸باند #فرودگاه را در اختیار خودش گرفته بود و کنترل و هدایت هواپیماها و بالگردهای حامل مجروحین را بر عهده داشت. با تدبیر او، هر دوازده دقیقه، یک فروند #هواپیما یا #بالگرد دو ملخه حامل آسیب‌دیدگان، از فرودگاه #پرواز می‌کرد و به سرعت، سی هزار مجروح از بم انتقال داده شد؛ این تنها با درایت و دلسوزی حاج احمد کاظمی ممکن بود و بس.

🔺شاید کسی باور نمی‌کرد. #خواب در برابر دیدگان احمد کاظمی‌چنان سر تسلیم فرود آورد که پس از صد ساعت بیداری او به خواب نرفته، بلکه #بیهوش شود و به همه ما فرورفتگان در روزمرگی‌های خود، نشان دهد که در روزگار صلح نیز مردانی هستند که بر خلاف ظاهر آرام خویش، هنوز هم مرد جنگند.

@zendegishahid