داستان زندگی شهدا

#بیهوش
Канал
Логотип телеграм канала داستان زندگی شهدا
@zendegishahidПродвигать
138
подписчиков
31,4 тыс.
фото
11 тыс.
видео
2,56 тыс.
ссылок
"﷽ " امروز فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از #شهادت نیست مقام معظم رهبرے❤️ به امیدِ روزی که بگویند؛خـادِمٌ الشٌـهدا به شــهدا پیوست تبادل و تبلیغ نداریم🚫 لینک ما درایتا👇 http://eitta.com/@zendegishahid
🗓بیست و نهم ماه محرم

☑️ عبور اسراء از آخرین منازل و رسیدن به پشت دروازه شام است.

🔳 سپاه روسیاه یزید ازترس حمایت شیعیان ازاهلبیت، اغلب از #بیراهه حرکت میکردند.
کاروان اسراء قبل ازشام به #شهرعسقلان واردشد.
"عسقلان مدینةبالشام وهی عروس الشام"
عسقلان راعروس شام نامیده بودند. #یعقوب_عسقلانی ملعون حاکم شهربود که درجنگ کربلا حاضربود وبالشکر بطرف شام آمد. وقتی به شهرخود رسید دستورداد شهررا آذین بستند ومردم لباس فاخرپوشیده واظهارفرح وشادی کنند.
بازارها رازینت کردند و سرچهارراه ها #مطرب ورقاصان به لهو ولعب وشرب خمرمشغول شدند واسراء راوارد کردند.
جناب زُریرخزاعی که بیخبربود وقتی نگاهش به اسراءافتاد وفهمید که آل الله هستند. گویی دنیابه سرش خراب شد، خدمت امام سجاد رسید وگفت چه خدمتی میتوانم بکنم؟
حضرت اورا دعاکردند وفرمودند پولی به نیزه داران بده تا ازمحامل فاصله بگیرند واگرلباس اضافه داری به اهل حرم بده تاخود رابهتر بپوشانند.
#زریر بدستور حضرت عمل کرد، ناگاه دیدکه شمراو رامسخره کرده ومیخندد. عصبانی شد وشمر رالعنت کرد. ملعون فریادزد اورا بزنید. مردم حمله کردند وسنگبارانش کردند بحدی که #بیهوش شد وتصور کردندکه مرده است.
نیمه شب بهوش آمد وخود رابه مسجدی رساندکه قبورانبیاء بود. دیدافرادی درحال گریه هستند. تعجب کرد وازحال آنان پرسید. گفتند اگر دوستدارحسینی برمصائب اوگریه کن.

همچنین نقل است درنزدیکی عسقلان هواچنان گرم بودکه #مرغ وماهی گداخته میشد.
لشکرپیوسته آب نوشیده ومرکبها راآب میدادند. زیرشکم مرکب آب میریختند وبقیه آن بزمین میریخت. امااطفال واهل حرم باجگری #سوزان طی مسیرمیکردند تابالاخره به پشت دروازه شام رسیدند.
طرازالمذهب ج۱ص۳۵۱
حضرت سکینه علیهاالسلام برمصائب پدرشان گریه میکردند. شتربان ملعون صدازد ای دخترخارجی ساکت باش. حضرت فرمود واأسفاه پدرجان تورا کشتند وخارجی خطابت میکنند. آن نانجیب #نازدانه راکشید واز روی #ناقه بزمین انداخت وحضرت بیهوش گشت.
وقتی بهوش آمد دید درتاریکی بیابان تنهاست پس فریادمیزد عمه جان زینب ودربیابان میدوید.
حامل رأس سیدالشهداء لحظه ای برای رفع خستگی نیزه رابزمین گذاشت امانیزه مثل #میخ بزمین فرو رفت ودیگربیرون نیامد. همه تعجب کردند عمرسعد گفت حکمتش راازعلی بن حسین بپرسید؟ امام سجاد فرمودند به عمه ام بگویید یکی ازاطفال #گمشده وجهت نگاه سرمطهر رادنبال کنید.
حضرت زینب خودرا ازشتر بزمین انداختند و روی خارهای بیابان میدویدند. تااینکه بالاسر اورسیده ودیدند سکینه ازهوش رفته است.

📚معالی السبطین ص۸۰۸و۸۱۴

📗 الهی ‌بِحَقِ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌لِوَلیکَ‌الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج
#الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🏴

@zendegishahid
‍ ‍ #بـــرو__مــادر_بــہ_قـــربونت


رضایت نامه را گذاشت جلوی مادرش
چه امضا بڪنی، چه امضا نڪنی، من میرم !
اما اگر امضا نڪنی من خیالم راحت نیست
شاید هم جنازه ام پیدا نشه !

در دل #مادر آشوبی به پا شد
رضایت نامه را امضا ڪرد ...
پسر از شدت شوق سر به سر #مادرش می گذاشت
جنازه ام رو ڪه آوردند ، یه وقت خودت را گم نڪنی
#بیهوش نشی هااا
#چادرت را هم محڪم بگیر !


تو چه با #غیرت نگران چادر مادرت بودی ...
و برخی از مردان شهر من چه راحت چادر از سر زنانشان برداشتند...


#از_گفــتڹ_شرمنده_‌ایم_شرم_داریم!!

@zendegishahid
@zendegishahid
روايتى از شهيد احمد كاظمى؛

🌷بسم رب الشهداء و الصديقين🌷

🔻حاج احمد، تنها مرد سال‌های #مقاومت و #جهاد علیه دشمن بعثی نبود، بلکه هر جا ندای مظلومى شنیده می‌شد، زودتر از همه به #دفاع برمی‌خاست.

🔸خبر حادثه دلخراش #زلزله بم را که شنید، اندوه همه وجودش را فرا گرفت؛ آن قدر که پیش از همه به #نجات زلزله‌زده‌ها شتافت؛ "نخستین ناجی زلزله‌زدگان بم"، کسی نبود جز یادگار سال‌های دفاع مقدس، حاج احمد کاظمی؛ همان‌گونه به‌سان سال‌های جانبازی در جبهه‌ها #گمنام و ناشناس، پیش از همه خود را به بم رسانده و مشغول #کمک‌رسانی بود.

🔸اگر او را میان #آواره‌ها و جنازه‌ها، موقع انتقال #مجروحان و خارج کردنشان از زیر #آوار و با آن چشم‌های #خسته و نیمه‌باز، می‌دیدی، هرگز باور نمی‌کردی که "فرمانده نیروی هوایی سپاه پاسداران" باشد. صد ساعت تمام، چشم‌هایش با خواب بیگانه بودند و او بیدارتر از همیشه، در پی "#خدمت" بود.

🔸باند #فرودگاه را در اختیار خودش گرفته بود و کنترل و هدایت هواپیماها و بالگردهای حامل مجروحین را بر عهده داشت. با تدبیر او، هر دوازده دقیقه، یک فروند #هواپیما یا #بالگرد دو ملخه حامل آسیب‌دیدگان، از فرودگاه #پرواز می‌کرد و به سرعت، سی هزار مجروح از بم انتقال داده شد؛ این تنها با درایت و دلسوزی حاج احمد کاظمی ممکن بود و بس.

🔺شاید کسی باور نمی‌کرد. #خواب در برابر دیدگان احمد کاظمی‌چنان سر تسلیم فرود آورد که پس از صد ساعت بیداری او به خواب نرفته، بلکه #بیهوش شود و به همه ما فرورفتگان در روزمرگی‌های خود، نشان دهد که در روزگار صلح نیز مردانی هستند که بر خلاف ظاهر آرام خویش، هنوز هم مرد جنگند.

@zendegishahid