بچه ک بودم خیلی لواشک آلو دوست داشتم،
برای همین تابستون ک می شد مادرم لواشک آلو واسم درست میکرد,
منم همیشه ی گوشه وایمیستادم و نگاه می کردم...
سخت ترین مرحله ، مرحله ی خشک شدن لواشک بود...
لواشک رو می ریختیم تو سینی و می ذاشتیم رو بالکن، زیر آفتاب تا خشک بشه ...
خیلیییی انتظار سختی بود، همش وسوسه می شدم ناخنک بزنم ولی چاره ای نبود بعضی وقتا برای خواسته ی
#دلت #باید #صبر کنی...
صبر کردم تا اینکه بالاخره لواشک آماده شد و ی تیکه کوچیکش رو گذاشتم گوشه ی لپم تا آب بشه..
لواشک اون سال بی نهایت خوشمزه شده بود...
نمیدونم برای آلو قرمز های گوشتی و خوشطعمش بود یا نمک و گلپرش اندازه بود،
هرچیبود انقدر فوق العاده بود ک دلم نمی خواست تموم بشه...
برای همین برعکس همیشه حیفممیومد لواشک بخورم ،
( می ترسیدم زود تموم بشه ...)
تا اینکه ی روز واسمون مهمون اومد، تو اون شلوغی تا به خودم اومدم دیدم بچه های مهمونمون رفتن سراغ لواشکای من...
😊لواشکی ک خودم حیفم میومد بخورم حالا گوشه ی لپ اونا بود و صدای ملچ ملوچشون تو گوشم می پیچید...
هیچی از اون لواشکا باقی نموند ،
دیگه فصل آلو قرمز هم گذشته بود و آلویی نبود ک بشه باهاش لواشک درست کرد...
👈🏻 من لواشک خیلی دوست داشتم ولی سهمم از این دوست داشتن دیدنش گوشه ی لپ یکی دیگه بود...
👉🏻تو زندگی وقتی دلت چیزی رو می خواد نباید دست دست کنی باید از دوست داشتنت لذت ببری
👈🏻چون درست وقتی ک حواست نیست کسی میره سراغش و همه ی سهم تو میشه
#تماشا کردن و
#حسرت خوردن...
دلنوشت مدیر
@yasee_nabavi🍂یــــــاس نبوی
🍂