🌴 یـــاس نبـــوے 🌴

#باید
Канал
Логотип телеграм канала 🌴 یـــاس نبـــوے 🌴
@yasee_nabaviПродвигать
249
подписчиков
1,79 тыс.
фото
581
видео
263
ссылки
من آنم کَز فراقت مُستمَندم.... 🌷اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🌷 کپی مطالب #حلال 🌸ب نیت فـــرج مولا 🌸 ارتباط بــاما: @Haq_SHahe_Najaf
🔴#نقد_تصوف

سوال مهم :

⁉️آیا ممکن است شخصی در
#خواب یا #مکاشفه با خدا ارتباط بر قرار کرده و مانند حضرت موسی علیه السلام از جانب پروردگار مورد خطاب قرار بگیرد؟؟


🔺پاسخ :
خیر.
ارتباط مستقیم با خداوند متعال به این معنا که انسان بتواند از خداوند حدیث نقل کند #تنها مختص #معصومین علیهم‌السلام می باشد.
تکلّم انسان با خدا و سخن گفتن خدا با انسان منحصر در آنچیزی است که از معصومین به ما رسیده یعنی با خواندن آیات قرآن کریم و نماز های واجب و مستحبی و همچنین ادعیه ماثوره می‌توانیم مستقیماً با خداوند سخن بگوییم و به کلام حضرت حق عزوجل گوش فرا داده و عمل نماییم.
اما اگر شخصی بگوید در خواب یا در حالت مکاشفه خدا با من سخن گفته است #باید_تکذیب شود و از او #دوری نماییم.

🔷 به عنوان مثال :

بنابر روایات، ایمان ده درجه دارد و حضرت #سلمان محمدی با تبعیت تام از اهل بیت علیهم السلام توانسته بود به درجه دهم یعنی بالاترین درجه ممکن دست یابد.
اما اگر سلمان نیز ادعای تکلم با خدا را می کرد باید او را تکذیب می‌کردیم.
شیعه اعتقاد دارد که بعد از رسول اکرم صلی الله علیه و آله، خداوند #دوازده سخنگو و نماینده بیشتر ندارد ؛
لذا دستورات خداوند را از این #دوازده نفر اخذ می کنند!
نه هر #مرتاض و #صوفی بی سروپایی که چنین ادعای گزافی کند!!


1⃣ 📝به این روایت توجه کنید:

شخصی گفت: #سلمان از #محدَّثین بود.امام صادق علیه السلام فرمودند: سلمان #محدَّث از امام معصوم بود نه از خدا، زیرا هیچ کس از خدا سخنی نقل نمی کند مگر حجت خدا.
(یعنی معصومین علیهم السلام)

...أَنَّ سَلْمَانَ كَانَ مُحَدَّثاً قَالَ إِنَّهُ كَانَ مُحَدَّثاً عَنْ إِمَامِهِ لَا عَنْ رَبِّهِ لِأَنَّهُ لَا يُحَدَّثُ عَنِ اللَّهِ إِلَّا الْحُجَّةُ.

📕وسائل الشيعة، ج‏27، ص: 146.(ضربه بزنید)

(📌پ.ن : محدَّث یعنی شخصی که حدیث و کلامی را نقل می کند.)

🔺👈 وقتی شخصیتی مانند سلمان نتواند چنین ادعایی کند چگونه ما باید باور کنیم که اشخاصی مانند بایزید بسطامی و اباسعید اباالخیر و غزالی به معراج رفته اند و خدا را دیده اند و مستقیما از خدا حدیث نقل کرده اند! (رجوع شود به کتاب تذکرة الاولیاء عطار)

2⃣ 📝روایت دوم:

شخصی به امام صادق علیه السلام گفت: ابا منصور به ما گفته است که طی معراجی به سوی خدا رفته و خداوند سر او را مسح کرده است.
امام صادق علیه السلام کلام او را قطع کرده و فرمودند: ... #ابلیس بین آسمان و زمین عرش و به اندازه ملائکه، ماموران و یارانی دارد، اگر انسان به وساوس شیطانی عمل کند ابلیس برای او ظاهر می شود ... ابا منصور رسول ابلیس بوده است(نه خدا) خداوند او را لعن کند .

📕بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏69، ص: 213 (ضربه بزنید)


3⃣ 📝روایت سوم :

شخصی برای امام رضا علیه السلام نقل می‌نمود که یونس بن ظبیان گفته است: در یکی از شبها که در حال طواف خانه خدا بودم ناگهان شنیدم صدایی از بالای سرم می‌آید که می‌گوید :
يَا يُونُسُ‏ إِنَّنِي‏ أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي‏
امام رضا علیه السلام به شدت عصبانی شدند و کلام او را قطع کرده و فرمودند: از اینجا برو بیرون، هزاران هزار #لعنت خدا بر تو و یونس بن ظبیان ...

📕بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏69، ص: 215 (ضربه بزنید)



#نقد_بایزید_بسطامی


▪️@yasee_nabavi
#غروب_جمعه
#تصور_نادرست_ما_از_ظهور

💢امام زمان نمیآید!

به همین #غروب_جمعه سوگند که او نمی آید.
قرار خدا بر آمدن امام زمان(عج) نیست.
سالهاست که به #دروغ یا #خطا فکر میکنیم امام زمان میاید.
او به جا و مکانی نرفته است که بازگردد.
او هست.
آمدنش خطاست.
او را باید آورد.
این تفکر خطرناک، گمان میکند که او پس از گذشت سالها و قرنها به تقدیر خدا می آید...
هیچ خرافه و دروغی به اندازه این جمله که او میآید #مضر نیست.
اونمیآید، او را #باید_آورد
و منتظرانی که فقط #غروب هر #جمعه با چند پیام و چند قطعه شعر خواندن، ادعای انتظار دارند
نمی توانند او را بیاورند.
امام زمان نمیآید.
او را بایدآورد.
یکبار حسین را تا به کوفه کشاندیم
عاقبت آن شد.
گودال، سر بر روی نی، اسارت؛
این بار ماباید تا نزد حسین رویم.

@yasee_nabavi

🍃یــــــاس نبوی🍃
قرار بود با سواد بشیم

ی عمر صبح زود بیدار شدیم...
لباس فرم پوشیدیم...
صبحانه خورده و نخورده...
خواب و بیدار...
خوشحال یا ناراحت ...
با ذوق یا ب زور...
راه افتادیم ب سمت مدرسه

( قرار بود با سواد بشیم )

روی نیمکت های چوبی نشستیم صدای حرکت گچ روی تخته ی سبز رنگی ک می گفتن سیاهه رو شنیدیم با زنگ تفریح نفس راحت کشیدیم و زنگ آخر ک می خورد مثل ی پرنده ک در قفسش باز میشه از خوشحالی پرواز کردیم

(قرار بود با سواد بشیم )

بند دوم انگشت اشارمونو زیر فشار قلم له کردیم و مشق نوشتیم

ب ما دیکته گفتن تا درست بنویسیم گفتن از روی غلط هات بنویس تا یاد بگیری،


ما نوشتیم و یاد گرفتیم

(قرار بود با سواد بشیم )

از شعر گفتند...
از گذشته های دور گفتند...
از مناطق حاصل خیز گفتند...
از جامعه گفتند...
از فیثاغورث گفتند ...
از قانون جاذبه گفتند...
از جدول مندلیف گفتند...
استرس...
ترس...
نگرانی...
دلهره...
حرف مردم...

شب بیداری و تارک دنیا شدن

کنکور ک شوخی نداشت...

#باید دانشجو می شدیم...

( قرار بود با سواد بشیم )

دانشگاه و جزوه و کتاب و امتحان و نمره و معدل...

تموم شد تبریک ...😊

حالا ما دیگ با سواد شدیم فقط می خوام چن سوال بپرسم...

ما چقدر سواد رفتار اجتماعی داریم؟

ما چقدر سواد فرهنگی داریم؟

ما چقدر سواد رابطه داریم؟

ماچقدر سواد دوست داشتن داریم؟؟

ماچقدر سواد انسانیت داریم؟

و ما چقدر سواد زندگی داریم؟

(قرار بود با سواد بشیم )

شبتون بخیر😊
#مدیریت
بچه ک بودم خیلی لواشک آلو دوست داشتم،

برای همین تابستون ک می شد مادرم لواشک آلو واسم درست می‌کرد,

منم همیشه ی گوشه وایمیستادم و نگاه می کردم...

سخت ترین مرحله ،‌ مرحله ی خشک شدن لواشک بود...

لواشک رو می ریختیم تو‌ سینی و می ذاشتیم رو بالکن، زیر آفتاب تا خشک بشه ...

خیلیییی انتظار سختی بود، همش وسوسه می شدم ناخنک‌ بزنم ولی چاره ای نبود بعضی وقتا برای خواسته ی #دلت #باید #صبر کنی...

صبر کردم تا اینکه بالاخره لواشک آماده شد و ی تیکه کوچیکش رو گذاشتم گوشه ی لپم تا آب بشه..

لواشک اون سال بی نهایت خوشمزه شده بود...

نمی‌دونم‌ برای آلو قرمز های گوشتی و خوش‌طعمش بود یا نمک و گلپرش اندازه بود،

هر‌چی‌بود انقدر فوق العاده ‌بود ک دلم نمی خواست تموم بشه...

برای همین برعکس همیشه حیفم‌میومد لواشک بخورم ،

( می ترسیدم زود تموم بشه ...)

تا اینکه ی روز واسمون مهمون اومد، تو اون شلوغی تا به خودم اومدم دیدم بچه های مهمونمون رفتن سراغ لواشکای من...😊


لواشکی ک خودم حیفم میومد بخورم حالا گوشه ی لپ اونا بود و صدای ملچ ملوچشون تو گوشم می پیچید...

هیچی از اون لواشکا باقی نموند ،

دیگه فصل آلو قرمز هم گذشته بود و آلویی نبود ک بشه باهاش لواشک درست کرد...

👈🏻 من لواشک خیلی دوست داشتم ولی سهمم از این دوست داشتن دیدنش گوشه ی لپ یکی دیگه بود...👉🏻

تو زندگی وقتی دلت چیزی رو می خواد نباید دست دست کنی باید از دوست داشتنت لذت ببری 👈🏻چون درست وقتی ک حواست نیست کسی میره سراغش و همه ی سهم تو میشه #تماشا کردن و #حسرت خوردن...


دلنوشت مدیر


@yasee_nabavi

🍂یــــــاس نبوی🍂
#دوماجرا
#دوقاب
#یک_عاقبت


یادش بخیر ..

اون قدیما مادر برام ی جفت کفش خریده بود ک با روح و روانم بازی میکرد.

بدجور میخواستمش ..

مهمونی ،
خرید،
تا سر کوچه رفتن ..
فرقی نمیکرد؛
با اونا میرفتم!

کم کم داشت پامو میزد.😊

چسبِ زخمم میزدم کفاف نمیداد.

از شدت درد ؛ اون یکی رو هم نمیتونستم بپوشم.

بساطی شده بود ناجور.

دلم مونده بود پیشش ..

ی مدت کنار میذاشتم باز میرفتم سراغش

{ درد از نو زخم از نو. }

ب هیچ صراطی مستقیم نبود..

دلم موند، اما گذاشتمش کنار ..

هر کاری کردم ک داشته باشم اش نشد ک نشد!

این روزها از اون #قشنگترش رو دارم،

ن پامو میزنه ن باعث میشه ک اون یکیو هم نتونم بپوشم ...


.. میخوام بگم رابطه ها هم همینن .😊


بعضی آدم ها ؛ هم زخم میزنند هم نمیزارن با بقیه خوش باشی.

تازه دلت هم میمونه ..

ب هر دری بزنی جور نمیشه.

هرچقدر هم دور و نزدیک شی ن اندازه ات میشن

ن #قسمتت.

👈🏻 بعضی ها رو #باید گذاشت کنار. 👉🏻

بعداً اصلِ جنس رو پیدا میکنی ..

باور کن .. 😊

همونی ک ب قد و قوارت بخوره ...



اپیزود #دوم 🔰


ی ﺭﻭﺯ ﯾ ﮐﻔﺶ ﻗﺸﻨﮓ ﺩﯾﺪﻡ ک ﺍﺯﺵ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺷﻢ ﺍﻭﻣﺪ،

ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺮﺍﻡ ﺗﻨﮓ

ﺑﻮﺩ ﻭ ﭘﺎﻣﻮ ﻣﯽ ﺯﺩ

ﺧﺮﯾﺪﻣﺶ !!😊

ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ :🔰

ﻧﮕﺮﺍﻥ ﻧﺒﺎﺵ،ﺟﺎ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ...!


ﻣﺪﺗﻬﺎ ﮔﺬﺷﺖ ﺍﻣﺎ ﺍﻭﻥ ﮐﻔﺶ ﺟﺎ ﺑﺎﺯ ﻧﮑﺮﺩ .

ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﯿﮕﻔﺘﻢ ﺗﻮ ﻣﺴﯿﺮﺍﯼ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﻣﯽ ﭘﻮﺷﻤﺶ ﺍﻣﺎ ﺑﺎﺯﻡ ﺍﺫﯾﺘﻢ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ
ﭘﺎﻫﺎﻣﻮ ﺯﺧﻢ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ


{ ﻭﻟﯽ ﻣﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻭﺳﺶ ﺩﺍﺷﺘﻢ...}


ﺗﺎ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ی ﺭﻭﺯ،

ﺍﻭﻥ ﮐﻔﺶ ﺭﻭ ﮐﻨﺎﺭ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ !


#ﺍﻣﯿﺪِ ﻣﻦ ﻭﺍﺳﻪ ﺟﺎ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻥ ﺍﻭﻥ ﮐﻔﺶ ﺑﯽ فایده ﺑﻮﺩ .


ﺍﻭﻥ ﮐﻔﺶ #ﺳﺎﯾﺰ #ﭘﺎﯼ #ﻣﻦ #ﻧﺒﻮﺩ.😊

ﺩﺭﺳﺘﻪ ک ﺧﯿﻠﯽ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻤﺶ،

ﻭﻟﯽ👈🏻 ب ﺩﺭﺩ ﻣﻦ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺭﺩ !

ﺧﻼﺻﻪ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﮐﻔﺶ ﻫﯿﭽﯽ ﻭﺍﺳﻢ ﻧﻤﻮﻧﺪ ﺟﺰ
ﺯﺧﻢ ﻫﺎﯾﯽ ک ﺭﻭﯼ ﭘﺎﻫﺎﻡ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ ...


👈🏻ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻫﻢ ﺩﺭﺳﺖ ﻫﻤﯿﻦ ﻃﻮﺭﻧﺪ !


ﺑﺎﯾﺪ ﮐﻨﺎﺭ ﮔﺬﺍﺷﺘﺸﻮﻥ ﭼﻮﻥ ب ﺳﺎﯾﺰ قلبتون ﻧﻤﯽﺧﻮﺭﻥ

ﺣﺎﻻ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻫﻢ ک ﺩﻭﺳﺘشون ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎشین

ﺁﺧﺮﺵ ﻓﻘﻂ ﺯﺧﻤﺎﺷﻮﻥ ﺑﺠﺎ ﻣﯿﻤﻮﻧﻪ....


#شب_نوشت_مدیر



@yasee_nabavi

🍂یــــــاس نبوی🍂
 
- به "یک روز" بعد از #مردنم فکر می کنم ؛

به آدم هایی که بیتابِ جایِ خالیِ من ، گریه می کنند ،

به خاطراتم که ناباورانه در ذهنِ عزیزانم ، مرور خواهد شد .

- به "یک سال" بعد از مردنم فکر می کنم ؛
به آدم هایی که آخرین اشک هایشان را برایِ نبودنم می ریزند ،

و آماده می شوند برایِ فراموش کردنم ، برایِ #دلبستگی و #دلخوشی هایِ تازه !

- به "پنج سال" بعد از مردنم فکر می کنم ؛
به آدم هایی که دیگر مرا یادشان رفته ،
و به #دنیایی که بدونِ وجود من هم پا برجاست !

چه بیهوده زمانم برایِ دردهایی سپری شد که از من نبود ،
برایِ دغدغه هایی که هیچ فایده ای برایم نداشت ،

و افکارِ آزار دهنده ای ، که فقط حواسِ مرا از زندگی ام #پرت می کرد !

چه رویاهایی که تا این لحظه در پستویِ باورم #سرکوب شد ،

و چه کارهایی که #باید می کردم اما نکردم !

از همین #ثانیه با خودم عهد می کنم برایِ آرزوهایم بجنگم .

برایِ بهتر شدن ،

برایِ مفید بودن ،

برایِ تمامِ اتفاقاتی که حالِ خودم و حالِ جهان را خوب می کند .
دیگر ثانیه ای را #هدر نخواهم داد !

وقتی می دانم که قرار است یکی از همین روزها ؛
بی صدا بمیرم و بی رحمانه ، لابلایِ چرخ دنده هایِ زمان ، #فراموش شوم !


دلنوشت #مدیـــــــــر


@yasee_nabavi

🍂یــــــاس نبوی🍂