Volupté(جستارهایی درباره‌ی هنر و فرهنگ)

#آ_ک_گریلینگ
Канал
Логотип телеграм канала Volupté(جستارهایی درباره‌ی هنر و فرهنگ)
@volupteПродвигать
1,17 тыс.
подписчиков
1,48 тыс.
фото
7
видео
22
ссылки
"نقطه‌ی آغازين هميشه كامجویی(وولوپته) است؛ تكانه‌ی لذتی كه در رويارويی با اثر هنری به انسان دست می‌دهد. بعد منتقد گامی جلوتر می‌گذارد تا چرايی اين لذت را تحليل كند." https://www.instagram.com/volupte_art_and_culture?igsh=Z ادمین: @hoomanh71
برابری، حاکمیت مردم، مطبوعات آزاد، ابراز عقیده‌ی عمومی _ همه‌ی این‌ها می‌توانند به گفته‌ی دوتوکویل خصوصیات نهادی و جدایی‌ناپذیر دموکراسی باشند، اما جنبه‌ی منفی آنها شامل فردگرایی مفرط، به عنوان تهدید‌کننده‌ی انسجام اجتماعی، و عقیده‌ی عمومیِ ناآگاهانه‌ای است که می‌تواند به استبداد اکثریت منجر شود.

این هشداری بود که جان استوارت میل آن را جدی گرفت. میل در کتاب در باب آزادی (۱٨۵۹) خاطرنشان کرد که جایگزینی حکومت آریستوکراتیک با حکومت مردمی تضمین‌کننده‌ی پایان استبداد نیست، چون هیچ دلیلی وجود ندارد که اکثریت‌ها در ارتباط با اقلیت‌ها به همان شیوه‌ای که هر صاحب‌الامرِ خودرأی دیگری رفتار می‌کند عمل نکنند _ به‌ویژه از آن جهت که اقلیت‌ها تقریباً بنا به ماهیت خود از مردمی متفاوت با اکثریت تشکیل شده‌اند. میل در کتاب دیگر خود با عنوان حکومت انتخابی (۱٨۶۱) در این باره بحث کرد چگونه می‌توان این مشکل را به بهترین نحو تدبیر نمود؛ در آنجا میل دموکراسی انتخابی (یا مبتنی بر نمایندگی) را به عنوان سنخ《آرمانی》حکمرانی توصیف می‌کند، چون دموکراسی انتخابی برای آحاد انسانی تامین‌کننده‌ی بهترین شکلِ صیانت، یعنی صیانت از نفس، است، در همان حال که ویژگی‌های شخصیِ نیکو (نظیر اتکا به نفس و مانند آن) را نیز در آنها پرورش می‌دهد، و هم زمان با همه‌ی اینها انسجام اجتماعی را نیز تقویت می کند.

متن: به سوی فروغ آزادی، آ. ک. گرِیلینگ، ترجمه‌ی مهدی نصراله‌زاده، نشر بیدگل

#جان_استوارت_میل #توکویل #آ_ک_گریلینگ

@volupte
دموکراسی برای بسیاری از هم‌عصران دوتوکویل واژه‌ای بود که همچنان می‌بایست از آن ترسید نه آن که آن را ستود؛ دموکراسی در آن زمان به طور ضمنی بر استبداد توده‌های بی‌سواد، نادان، فقیر و پرکینه دلالت می‌کرد که تهدیدی برای نظم اجتماعی، دارایی و نیز امنیت خودشان بودند. این طرز تلقی‌‌ای است که نخبگانِ حاکم در همه‌جا از رخدادهای سال ۱٨۴٨ داشتند. با علم به اینکه این مفهوم به این صورت و از این حیث مفهومی عمیقاً دوپهلوست، دوتوکویل بر آن شد تا شرایطی را وصف کند که در آن دموکراسی می‌تواند چهارچوبی برای آزادی و شکوفایی باشد، شرایطی که دوتوکویل آن را در آمریکای جکسونی پیدا کرد، هم به شکل ایجابی، به معنای آنچه دموکراسی را خلق می‌کند، و هم به‌لحاظ سلبی، به معنای خطراتی که در دموکراسی نهفته است _ خطراتی که، با توجه به آنچه به‌زعم دوتوکویل حتمیت استقرار دموکراسی در اروپا بود، می بایست حتماً مراقب آنها می‌بودند.

آمریکای جکسونی آمریکای دوره‌ی مابین سال‌های ۱٨۲۴ و ۱٨۵۴ بود که در طول آن حق رأی در بین مردان بزرگسال سفیدپوست گسترش یافت، و پرزیدنت اندرو جکسون، در همان حال که سرگرم افزایش قدرتِ ریاست جمهوری در نسبت با کنگره بود، تاآنجاکه می‌توانست مشارکت عمومی در سیاست را تقویت کرد. آرمان دموکراسی مشارکتی ارتباط تنگاتنگی با ایده‌ی حق رأیِ بسیط داشت، و بسط حق رأی نیز متضمن بسطِ قدرت اثرگذاری به مردمی بود که فقدان شرط دارایی (تضمینی فرضی برای انتخاب‌های معقولِ صورت‌گرفته به تحریک منفعت‌طلبیِ عقلانی) و نیز فقدان شرط موفقیت تحصیلی در نزد آنها، دموکراسیِ حقیقی را نزدیک‌تر می‌ساخت.

متن: به سوی فروغ آزادی، آ. ک. گرِیلینگ، ترجمه‌ی مهدی نصراله‌زاده، نشر بیدگل

#توکویل #آ_ک_گریلینگ

@volupte
پس از جنگ‌های جهانی قرن بیستم چندملیت‌گرایی، در قالب اتحادیه‌ی اروپایی، به بهترین راه‌حل تبدیل شد. یکی از انگیزه‌های محرک برای خلق اتحادیه‌ی اروپایی آن بود که کشورهای بزرگ اروپا، همان کشورهایی که به نحوی فزاینده در حال ادغام شدن در قالب یک هستنده واحد بودند، هرگز نتوانند دوباره وارد جنگ با یکدیگر شوند. با توجه به وضع امور پیش از جنبش اصلاح دین، می‌توان از اتحاد اروپا به عنوان نوعی اتحاد دوباره سخن گفت.

تا پیش از تشکیل اتحادیه‌ی اروپایی ملی‌گرایی در مقیاسی کلان در حال پیشروی بود؛ اتحادیه‌ی اروپایی تجسم معکوس شدن این پیشرویِ تاریخی است. ملی‌گرایی در مقیاس خُرد را می‌توان به‌مثابه شکلی از منطقه‌گرایی توصیف کرد؛ اما این روند، مانند مورد اسکاتلند، گاه به وسیله‌ی طرفدارنش به غلط به‌عنوان ملی‌گرایی توصیف شده است. در جهان امروز هستنده‌های کوچک اقتصادی و سیاسی دشوار بتوانند خارج از هستنده‌ی بزرگ‌تری مانند اتحادیه‌ی اروپایی رشد شکوفایی داشته باشند‌؛ و همین دشواری تا حدی توضیح‌دهنده‌ی تفاوت چندملیت‌گرایی با ملی‌گرایی است و یک جنبه مهم چندملیت‌گرایی که عکس ملی‌گرایی عمل می‌کند آن است که چندملیت‌گرایی حافظ آن رژیم هایِ در حال رشدی در عرصه حقوق و آزادی‌هاست که بدترین شکل‌های ملی‌گرایی تهدیدی علیه آنها بوده‌اند. از هرچه بگذریم جنگ خشن‌ترین یورش به همه‌ی آزادی‌هاست و ملی‌گرایی در جنگ است که می‌بالد و ثمر می‌دهد.

متن: به سوی فروغ آزادی، آ. ک. گرِیلینگ، ترجمه‌ی مهدی نصراله‌زاده، نشر بیدگل

#آ_ک_گریلینگ

@volupte
گوته مدت‌ها قبل دریافته بود که احساسات ملی‌گرایانه《در جایی به قوی‌ترین و خشن‌ترین شکل خود هستند که در آن نازل‌ترین سطح فرهنگ وجود داشته باشد》.

کاری که ملی‌گرایی به مثابه یک تز انجام می‌دهد خَلط کردنِ تقریباً هماره عامدانه برخی امیال و آرزوهای مشروع با امیال و آرزوهای نامشروع است. مردم دوست دارند امور خودشان را خودشان اداره کنند و بیشتر آدم ها به فرهنگی که در آن بالیده‌اند ارج می‌نهند، به دستاوردهای آن می‌بالند و برایش خیر و خوبی آرزو دارند؛ میزان قابل توجهی از حس هویت شخصی و گروهیِ ایشان از آن نشئت می‌گیرد. به هیچ‌یک از این‌ها هیچ ایرادی وارد نیست. منتها ملی‌گرایان می‌کوشند هم‌میهنشان را متقاعد سازند که وجود سایر گروه‌ها و فرهنگ ها به طریقی بیانگر یک چالش و گاه یک تهدید نسبت به چیزهایی است که بومیان فرهنگ میهنی_مادری بدان‌ها ارج می‌نهند. برای پاسداری از آن، آنها باید به خودشان به عنوان یک هستنده، یک جمع برجسته و متمایز، آگاه باشند، جمعی که هویتش با قومیت جغرافیا یا همسانیِ زبان یا دین تعیین و تعریف می‌شود. آنها کسانی هستند که به چیزهایی مثل《طرز زندگی ما》 یا شاید به《شغل های ما》 یا حتی 《دختران ما》 متوسل می شوند.

متن: به سوی فروغ آزادی، آ. ک. گرِیلینگ، ترجمه‌ی مهدی نصراله‌زاده، نشر بیدگل

#آ_ک_گریلینگ

@volupte
به گفته‌ی همیلتون، لوایح حقوق نه فقط نالازم‌اند، بلکه خطری قطعی نیز هستند، چون‌ این‌گونه القاء می‌کنند که [مردم را] از قدرت‌هایی محافظت می‌کنند که عملاً وجود ندارند _ این چنین، به نظر می‌رسد پاسداری از آزادی بیان به طور ضمنی یعنی در جایی قدرتی هست که آزادی بیان را محدود می کند، اما در واقعیت امر چنین قدرتی وجود ندارد؛ از این رو چنین معافیتی از آن هم لازم نیست.
...
این استدلال به دلایل متقن غالب نشد. تامس جفرسون، در نامه‌ای به مدیسن، نوشت، 《یک لایحه حقوق چیزی است که به شکل کلی یا جزئی مردم در برابر هر حکومتی بر روی زمین مستحق آن هستند و چیزی است که هیچ حکومت عادلی نباید از آن سر باز زند یا آن را به استنباط واگذار کند》. تقریباً همه‌ی ایالت‌ها از مدت‌ها قبل لایحه‌ی حقوق خودشان را داشتند، و وقتی معلوم شد که هیچ لایحه‌ی حقوقی در کنار قانون اساسی پیشنهاد نشده یک بلوای عمومی به پا شد. استدلال همیلتون فوق‌العاده سفسطه‌بازانه تلقی گشت. در نهایت، پنج ایالت به این رأی دادند که تنها به شرطی قانون اساسی را امضا خواهند کرد که یک لایحه‌ی حقوق به آن اضافه شود، و تقریباً همه‌ی ایالت‌ها فهرست‌های حقوق خودشان را که دوست داشتند در چنین لایحه‌ای درج بشود تقدیم نمودند. لوایح حقوق ایالت‌ها یک صبقه و مایه‌ی صراحتاً لاکی داشتند _ لایحه‌ی حقوق ویرجینیا اظهار می‌دارد که مردم《حقوق فطری مشخصی دارند که وقتی وارد یک وضع اجتماعی می‌شوند نمی‌توان آنان را با هیچ قراردادی از آن حقوق محروم کرد یا فرزندانشان را از آن حقوق بی‌بهره ساخت》اما هرچند لایحه‌ی حقوق ایالات متحده چکیده‌ی آن لوایح و حاصل توافق بنیادین بین همه‌ی آنها بود، در کنار آن بر جنبه‌ی دیگری تأکید کرد که فقط در برخی از آنها بدان اشاره شده بود: حق جستجوی خوشبختی؛ ایده‌ای که سراسر یادآور ایده‌ها و آرمان‌های عصر روشنگری است.

متن: به سوی فروغ آزادی، آ. ک. گرِیلینگ، ترجمه‌ی مهدی نصراله‌زاده، نشر بیدگل

#الکساندر_همیلتن  #توماس_جفرسون #جیمز_مدیسن #جان_لاک #آ_ک_گریلینگ

@volupte
باروخ اسپینوزا، آن‌گونه که رساله‌ی الهیاتی_سیاسی او نشان می‌دهد، نظر مساعدی به ایده‌های برابری و دموکراسی داشت، امری که احتمالاً همچون نشانه یا علامتی باعث می‌شد تقریباً همه‌ی باهوش‌ترین کسانی که دیدگاه‌های او را می‌شناختند _ هم در زمان خود او و هم در دوره‌ای که بلافاصله پس از آن آمد _ به او و آرایش با سوءظن نگاه کنند. نخستین هدف او به دست آوردن آزادی اندیشه و کلام فردی بود و هم آماده‌ی پذیرش هر شکل از حکومت بود که این آزادی را تأمین می کرد؛ اما اسپینوزا احساس می‌کرد که توفیق نظامی دموکراتیک و برابری‌خواه در نیل به این هدف بسیار محتمل‌تر است. و دلیل او برای این امر هم آن بود که منشأ غایی اقتدار در یک مشترک‌المنافع توافق یا اتفاق نظر مشارکت‌کنندگان حاضر در آن است. و این یعنی دموکراسی، دموکراسی‌ای که نه فقط در حاصل و نتیجه، بلکه در فعال فرایند و فعلیت‌یابی نیز چنین است_حتی قرارداد اجتماعی هابز هم، آن‌گونه که طی آن قراردادگذاران خودشان را از هر نوع خودآیینی عاری می‌سازند و آن را یکسر در وجود شخص حاکم می‌نهند یک عمل و اقدام دموکراتیکِ تک‌نوبتی است. از این رو، همه آرایش‌های سیاسی مبتنی بر دموکراسی هستند، و این امر، به گفته‌ی اسپینوزا، دموکراسی را نه فقط پایه‌ای‌ترین و بنیادی‌ترینِ همه رژیم‌ها، بلکه طبیعی‌ترینِ همه‌ی آنها می‌سازد.

متن: به سوی فروغ آزادی، آ. ک. گرِیلینگ، ترجمه‌ی مهدی نصراله‌زاده، نشر بیدگل

#اسپینوزا  #هابز #آ_ک_گریلینگ

@volupte
شهروند غربیِ عادی امروز یک لُرد یا آقا و ارباب در معنای قرن شانزدهمی کلمه است: فردی صاحب حقوق، امتیازات، فرصت‌ها، و منابعی که فقط یک آریستوکرات متعلق به آن دوره‌ی قدیمی‌تر می‌توانست به داشتن آنها امید داشته باشد. این امر نتیجه‌ی فرایندی منحصربه‌فرد است: گسترش و انتشار چیزی که می‌توان از آن به《اعطای حقوق و آزادی‌های شهروندی》 تعبیر کرد. فرآیند مزبور مبتنی است بر آزادی فزاینده‌ی فرد، رشد این ایده که افراد حقوق و مطالباتی دارند، و این که آنها می‌توانند بر این حقوق و مطالبات حتی در برابر مقامات حاکم مُلک و کشور پافشاری کنند. در غرب امروز، فرض آن است که مجموعه‌ای از ارزش‌ها ماهیت یک سامانه یا نظام سیاسی لیبرال‌دموکراتیک را تشکیل می‌دهد، هرچند در واقعیت سخت و صُلب، این‌گونه نیست که همه‌ی این ارزش‌ها به طور کامل تحقق یافته باشند. با این حال، ارزش‌های مزبور به‌مانند تمناهایی تعیین‌کننده و تعریف‌کننده عمل می‌کنند. در شکل حداقلی آن، این ارزش‌ها دربرگیرنده‌ی چنین مواردی هستند: آزادی فردی، حریم خصوصی، آزادی بیان، رعایت تشریفات قانونی و برابری در مقابل قانون، حکومت انتخابی (نماینده محور) و شفاف، و رژیمی از حقوق و امتیازات برابر برای همگان. در شکل عملی آن، منظور از تعابیر مذکور دلالت و اشارت به چیزهایی است مانند برابری زن و مرد، عدم تبعیضی که مبنایش نژاد یا سن‌و‌سال باشد، حق رأی برای همه‌ی افراد بزرگسال، جبران‌های در نظر گرفته شده برای نقض حقوق، آزادی انتخاب و عمل در زمینه‌ی طیف گسترده‌ای از علایق از جمله اینکه با چه کسی ازدواج کنیم، آیا بچه داشته باشیم، کجا زندگی کنیم، آیا به خارج از کشور سفر یا مهاجرت کنیم، و چیزهای بسیار دیگر. آن ارزش‌ها همچنین متضمن توزیع خیرهای اجتماعی مانند تحصیل و مراقبت‌های بهداشتی هستند، هرچند باید گفت که در نظام‌های لیبرالیِ مختلف، طیف وسیعی از آرا و عقاید وجود دارد: از آنها که گمان می‌کنند این خیرها و مواهب باید به نحوی عادلانه از یک ذخیره‌ی تأمین‌مالی‌شده‌ی عمومی توزیع شوند تا آنها که گمان می‌کنند این مسئولیت افراد [و نه جامعه] است که آن خیرها را برای خودشان و خانواده‌هایشان تأمین کنند. اینها اما بحث‌ها و استدلال‌های مختلف درباره‌ی وسیله است که همگی بر روی بستر مشترکی از اصول و اهداف یکسان صورت می گیرند.

متن: به سوی فروغ آزادی، آ. ک. گرِیلینگ، ترجمه‌ی مهدی نصراله‌زاده، نشر بیدگل

#آ_ک_گریلینگ

@volupte