🚩 ما سه نفر بودیم:
بدیرحان، نازلیجان و منسه دهان، سه قلب، سه فشنگ قسم خورده
اسم ما را (بلا )نوشته بودند بر روی کوهها و سنگها
مسئولیتی سنگین بر گردنمان و دو تفنگ بر سینهمان
دست روی ماشه، گوش روی قلاب و پشتمان روی خاک
دستهای سردمان را با درد شوکران گرم میکردیم
در زیر لحافی از ستارگان همدیگر را بغل کرده بودیم
دریا خیلی دور بود و احساس تنهایی میکردیم
در بلندای کوه، صدای شغال از دور میآمد
به صورت، به نان و به آهنگ ما میزد و رد میشد
نازلی جان آویشن به سینهاش میمالید و سیگار میکشید
پنهانی نگاهش میکردیم، دلمان میرفت
شاید نازلی جان را در نوای نِی یک چوپان گم کرده باشیم
با کرم شب تاب یکی شد و در یک پلک زدنی، تمام شد
و یک پروانهی مردهی ظریف را درست وسط ما رها کرد
مثل تیر ...مثل مین آتش گرفت و تمام شد
ای نازلی جان، آهوی تپههای وحشی
آخَر تو هم، اینگونه به سرزمین ستارهها میرفتی؟
ای نازلی جان ... ای مجروح شدهی خانهی خود (کشور خود)
نازلی جان؛ ای گلی شکفته در خنکای بهار
نازلی جان پر از شور و شوق
در سینهام چو پروانهی عشق
نازلی جان آه نازلی جان
حالا ما مثل لشکری شکست خورده و بیصاحب بودیم
از پارک رد شدیم و دلمان پاره پاره شد
باقی اش احساس مرگ، باقی اش سکوت کر کننده
از فقدان نازلی جان گذشتیم
بدیرحان را از پشت زدند
وقتی که محاصرههای بزرگ را شکستیم
به نرمی، مانند تفنگی که از روی شانه میلغزد
لرزید و دستانش به پهلو افتاد
مرگ مثل گزنه همه جای او را در بر گرفته بود
درختی بود که تنهاش زیر نور مهتاب افتاده بود
دستم را دراز کردم و با قطره اشکی مژههایش را لمس کردم
صدای نبضم کم شد، قلبم شکست
انگار یک شوخی بود و قرار بود به زودی از خواب بیدار شود
به زودی آتشی بهم میزد و سیگاری روشن میکرد
اما مرگ به دیدار او وفادار مانده بود آه
او هم مثل نازلی جان دیگر نخواهد بود
ای بدیرحان! ای شبح شبهای تار
ای بدیرحان، ای بلای کمین ناکسان
آیا تو مردی بودی که اینگونه تمام شود.. حرف بزن
ای بدیرحان، ای که مزارت، لانهی عقاب است
بدیرحان فراری کوههای ارغوانی
بدیرحان، با چشمان آبی باشکوهت
چاقوی شب خاموش در غلاف من
بدیرحان آه بدیرحان
ما سه نفر بودیم
سه گل انتحاری
بَدیرحان ، نازلی جان و من
سوفی
#احمد_کایا #جوخه_های_رزمیتشکل فراگیر صدای آزادی و برابری از
#گیلانtashakolefaragir1
🔥#زن_زيويش_أزأیي#گیلان_گورستان_پاسدارن_رژیم_جمهوری_اسلامی