#استبدادستیزی یا
#مستبدستیزی !
رمان سه جلدی
#اينجه_ممد، شاهكار
#ياشاركمال،در نظام ارباب رعيتی تركيه اتفاق میافتد.
اينجهممد قهرمان اصلی رمان، رعيتی است كه زمين و زنش مورد تعدی ارباب ظالم قرار گرفته و زمينه قيام او می گردد.
اينجه ممد دست به تفنگ می برد و ارباب را می کشد و از دست ژاندارمها و عُمال ارباب به كوه پناه می برد و مدتها در كوه می ماند و به خيال اينكه ديگر بساط ظلم و جور در روستا ريشه كن شده و دهقانان آزاد شده اند، تصميم میگيرد؛ پس از ماهها متواری شدن به روستا برگردد.
اما وقتی به روستا برمیگردد با تعجب میبيند كه برادر ارباب به جای او نشسته و چنان ستم می کند و دمار از روزگار مردم در میآورد كه مردم قبر ارباب قبلي را زيارتگاه كرده و به اينجه ممد دشنامها می دهندكه چرا ارباب خوب آنها را كشته و اکنون ارباب ظالمتر و بدتری برسرنوشتشان حاكم گشته است.
قهرمان داستان اينجه ممد دچار شك و ترديد می شود و مدام در جلد دوم رمان، سرگردان از خود میپرسد كه آيا مبارزه اش بيهوده بوده...و اشتباهش كجا بوده؟
سرانجام در جلد سوم به اين نتيجه میرسد كه به جای ارباب
بايد با
#ارباب_پرستی مبارزه میكرده
كه در اذهان دهقانان ريشه دوانده است.
به همین خاطر سرانجام در جلد سوم تصميم میگيرد آتش به خارستان بزند و خارستان در واقع همان زنجيرهای ذهنی دهقانان است.
نگاهی به تئوریهای مربوط به دگرگونی جامعه در تاريخ معاصر ايران از دوره مشروطيت تاكنون هميشه بیانگر دو نوع نگرش بوده است:
نگرش اول عبارت از
#راديكاليسم_انقلابی و تغيير قهری ساختار سياسی جامعه با توسل به سلاح بوده است اين ديدگاه نه تنها در دهه ی چهل و پنجاه و در آستانه انقلاب ۵۷ ديدگاه غالب بوده بلكه در انقلاب مشروطيت و پس از آن نيز گاهگاهی به چشم می خورد.
اگر مثلا
#حيدرعمواوغلیها با توسل به نارنجك می خواستند با كشتن
#محمدعلیشاه بساط ظلم را از صحنه ايران برچينند در واقع راه ميانبُر و سادهای را برای مبارزه با ستم برگزيده بودند.
آنان فكر می كردند كه با كشتن حاكمی جبار مردم زير سلطه اش آزاد خواهند شد اما نبايد اين اشتباه اساسی ایشان را از نظر دور داشت كه آنان، حاكم را از توده های محكوم جدا می دانستند و به تعامل ذهنی و روابط عميق بين يك ستمگر و ستمكش در يك نظام استبدادی توجه نمی كردند و فكر می کردند كه رژيم پادشاهی را می توان با بمب وترور فروريخت و يا روستاييان را با تشويق به عدم پرداخت ماليات و بهره مالكانه و همچنين شوراندن دهقانان بر عليه فئودالها، نظام فئودالی را متلاشی ساخت.
كسروی در نقد گروه اول، زمانی چنين نوشت:
ما نيك آگاهيم كه حيدرخان عمواوغلی ها و علی مسيوها و... در راه استقلال و آزادی اين كشور به هرگونه جانفشانی آماده بودند، آنان در یکجا اشتباه می کردند
از گرفتاريها و آلودگیهای توده ها، ناآگاه بودند و می پنداشتند اگر ريشه استبداد كنده شود توده مردم به راه پيشرفت میافتند در حالی كه درد اصلی ، جهل و نادانی و ناآگاهی مردم بود.
گذشتِ زمان، صحت سخن كسروي را نشان داد بطوريكه وقتی مجلس اول به توپ بسته شد، مردم در غارت اموال و فرشهای مجلس، روی
#قزاقان_لياخوفی را سفيد كردند و حتی به درختان نيز رحم نكردند.
اندکی بعد، وقتی در تبریز، خانه
#ستارخان توسط روسها تخریب و فروریخت باز مردم در غارت اموالِ خانه، سر از پا نمی شناختند بعدها هم وقتی در کودتای ۲۸ مرداد خانه
#مصدق تخریب شد باز مردم همان غارت و تراژدی را تکرار کردند.
نباید فکر کرد که غارتگران همگی ضد مشروطه بودند بلکه اکثرشان اصلا بی طرف بودند.
در مقابل گروه اول، گروه دوم قرار داشتند كه مشكل را امری فرهنگی تلقی كرده و بر تغيير تدريجی فرهنگ مردم ، آگاه كردن به حقوقشان و مبارزه با جهل و خرافات تأکید می کردند افرادی چون ميرزا
#فتحعلی_آخوندزاده،
#ميرزاآقاخان_كرمانی، ميرزاعبدالرحيم
#طالبوف... در اين گروه جای دارند.
بدون کار فرهنگی و آگاهی سیاسی مردم، درافتادن با استبداد با توسل بر سلاح، به مثابه با شمشیر چوبین به جنگ تانک رفتن است. چرا که آن نظام استبدادی، برآمده از اعماق ذهنی همان مردم است
در واقع مصداق این شعرِ
(مصطفی بادكوبهای) بودند:
ما ستم را نشانه گرفته بوديم
اما همه تيرها از كمان دانش پرتاب نشد
ای كاش نخست
#جهل را نشانه گرفته بوديم.
t.center/tarikhdartarazoo🏛