یکی از بخشهای بسیار مهم روحالقوانین
منتسکیو عبارتی است که در پیشگفتار کتاب خود میآورد:
«من نخست انسانها را مورد بررسی قرار دادم. من برآنم که انسانها در راهاندازی تنوعی بیپایان از قوانین و رسوم، آنها را به تنهایی و از سر هوا و هوس صِرف، استخراج نکردهاند. من اصولی را در نظر گرفتم و دیدم هر موردی ذیل یکی از آنها قرار میگیرد. تاریخ هر قومی اصولا از یک سلسله (امور) بدست میآید و هر قانونی خود در پیوند با قانونی دیگر و یا وابسته به یک قانون وسیعتر و عمومیتر خود را نمایان میسازد.»
این جملات یک حقیقت بسیار مهم را درباره
منتسکیو بر ما آشکار میکند و آن اینکه
منتسکیو به مطالعه مجرد انسان نمیپردازد بلکه موضوع مطالعه او همانطور که هِرِت در این کتاب خاطرنشان کرده است، انسان در اجتماع است. هِرِت به درستی میگوید انسان برای
منتسکیو همیشه عضوی از یک جامعه یا گروه اجتماعی است.
این نکته بیانگر این حقیقت مهم است که انسانشناسی
منتسکیو برعکس هابز که از سنت قُدمایی گسست پیدا میکند، در ادامه سنت انسانشناسی یونانی است. اگر انسانشناسی هابز انسان را موجودی مجرد در وضعی طبیعی به معنای غیرمدنی فرض میکند و بر اساس این فرض و شناختی که از انسان مبتنی بر این فرض به دست میدهد، نظریه سیاسی خود را تدوین میکند، انسانشناسی
منتسکیو بر فرضی واقعی از انسان بنا شده است که انسان را بالطبع یعنی به طبیعت، موجودی مدنی میداند. از انسانشناسی هابزی نظریه سیاسیای بیرون میآید که نظم سیاسی و مدنی را امری مصنوعی و قراردادی میداند، در حالیکه انسانشناسی
منتسکیو نظم سیاسی و مدنی را طبیعی میداند و نه نتیجه قرارداد! این تفاوت بسیار مهم تنها فرق بین دو انسانشناسی نیست، بلکه فاصلهای عظیم بین دو درک از سیاست را نشان میدهد که از هر کدام از آنها میتوان نتایجی یکسره متفاوت گرفت. اینجا جدال بین دو نظریه حق در فلسفه سیاسی است، نظریه حق طبیعی (
منتسکیو) و نظریه حق وضعی یا پوزیتیویستی (هابز).
✍️ دکتر
#محمد_ایمانی 🆔 @imaniTelegramپژوهشگر فلسفه سیاسی و تاریخ مفاهیم 📆 ۱ اپریل ۲۰۱۹
#فلسفه#فلسفی#مونتسکیو#منتسکیو#جامعه_شناسی#جامعهشناسی#انسان_شناسی#انسانشناسی
🌎📚 @sociologycenter 📚🌍