مسئله خودکشیاز آنجایی که ما متفاوت از همدیگر هستیم، جهانبینی و تعاریف متفاوتی نیز از زندگی داریم.
بر این اساس مختار هستیم که سطح و کیفیت زندگیمان را مشخص کنیم.
ما این حق را برای انتخاب زمان و نوع مرگ نیز داریم.
به زبان ساده، ما حق خودکشی داریم.
علارغم ضد ارزش بودن خودکشی و مذمت آن در ساحت دینی و مخالفت معلمان معنوی با آن، اما فلاسفهی بسیاری آن را یک انتخاب قابل احترام دانستهاند. حتی برخی آن را انتخاب آگاهانه قلمداد کردهاند.
تا آنجا که بنده دریافتهام، قاعدتاً افراد یا به خاطر بیماریهای روانی دست به خودکشی زدهاند یا از سر بدبختی و بیچارگی در زندگی.
در واقع علیه زندگی، خودکشی کردهاند.
آنچه انتخاب آگاهانه یا فیلسوفانه در نظر گرفته میشود را نیز به شکلی معدود در رزومه فلسفی، ادبی، هنری کشورمان داریم.
نتیجه اینکه آمار خودکشی ها بیشتر جبری بوده است تا اختیاری.
به این شکل که نظر شخص این بوده که دیگر راهی جز خودکشی ندارم.
حداقل از نظر خودشان جبری بوده است، و نظرشان برای من قابل تأمل است.
آنچه ذهنم را مشغول کرده این است که آیا میتوانیم همانطور که سبکهای مختلف زندگی را به همدیگر پیشنهاد داده و تعمیم میبخشیم ، خودکشی را نیز به عنوان انتخابی شایسته معرفی کنیم؟ یا اندیشمندی که خودکشی میکند، پاسخش این است که « این انتخابات فردی من است و برای دیگران شاید مناسب نباشد »؟.
آیا اگر قبل از خودکشی بنشینیم و از زندگی و مرگ حرف بزنیم، و امکانها را بر شمریم، اگر به تجربههای زیسته بپردازیم و انسان و حالاتش را واکاوی کنیم، اگر مابقی زندگی را فرصتی برای هرچیزی بر شمریم و خلاصه جهان را لایق ماندن در فرصتی کوتاه در نظر بگیریم، سپس چه تصمیمی میگیرند ؟
شاید اگر باز هم خودکشی را انتخاب میکنند ، دلائل شخصی باشند.
آیا دلائل شخصیشان، قانع کننده خواهد بود و دیگری نیز ترغیب خواهد شد؟
یا اینکه به واسطهی منحصربهفرد بودنشان، انتخابشان صرفاً معطوف به خودشان است.
✍️ #محمد_عینیزاده#روانکاوی#خودکشی🌎📚 @sociologycenter 📚🌍