❗️سیاست آزمایشگاه ایدههای فلسفی نیست!محمدمهدی اردبیلی در بوته نقد جوانتر که بودم به مدت دو ترم در کلاسهای آقای محمدمهدی اردبیلی شرکت کردم و انصاف میدهم که کوششهای ایشان در زمینهٔ
ایدئالیسم آلمانی و به خصوص هگل سطح بحثهای فلسفی در ایران را یک گام به پیش برد. همچنین با برگزاری کلاسهای تاریخ فلسفه در سطحی علمی و پایبند به متن، انتقادی و روشمند، بسیاری را به اندیشیدن علاقهمند کرد. دیگر اینکه در سطحی شخصی همواره نیکخواه بود و برای مشاوره به دانشجویان و جوانان بیدریغ از وقت خود میگذشت و در یک کلام فردی اهلِ دل است.
باری، در سطحی سیاسی-اجتماعی همواره در سوی غلط ماجرا بوده است. در سالهای دورتر به نظر میرسید یک مارکسیست با رگههای ضداستعماریِ خاور میانهای باشد که در این مبارزه به بازگویی از قرآن هم متوسل میشد. در سالهای بعد از همردیفهای ارتدوکسترش فاصله گرفت و به نقد رویکرد مارکسیستی از موضعی پستمدرن پرداخت که بیشتر وامدار روانکاوی و نیهیلیسم بود. در همهٔ این مدت، البته، خصم اصلیاش گفتمانهای راستگرا بود - از نظم جهانی لیبرال گرفته تا سرمایهداری، دموکراسی و هر شکلی از ملیگرایی. یکی از اندک لغزشهای اخلاقیاش که به یاد دارم (لغزش علمی برای هرکس اجتنابناپذیر است) صحبتهای بسیار سطحی و بیمایهای بود که دربارهٔ کار استاد ادیب سلطانی گفت و سپستر چندجا نوشت.
امروز سخنرانی از وی گوش کردم که در اسفند ۱۴۰۱ ضبط شده و در اینجا خود را پشتیبان رادیکال آزادیهای لیبرال میداند (بحث اصلیاش مستقیم دربارهٔ سیاست نیست ولی موضوع این نوشته سويهٔ سیاسی صحبت اوست) و خَستو میشود باورش به کلّ یا جامعه و مبارزهٔ سوسیالیستی برای آزادی تحت تاثیر مارکس و حتی هگل که فرد را نادیده میگیرند تنها آرامبخشی موقتی بوده و مواجههٔ انسان با نیهیلیسم که موضوع اصلی است را یک سده عقب انداخته و این مبارزه در اصیلترین صورتاش فردی است (جالب اینکه ایشان بعد از سالها اصرار بر اینکه هگل جزئی را در کل مستحیل نمیکند و این خوانشی پوزیتیویستی و غلط از هگل است چنین نقدی میکند.)
به نظرم در سطحی سیاسی اردبیلی فیگور فیلسوف/روشنفکر بیمسئولیت ایرانی است که همهٔ عمر فکریشان دانشمندانه غلطاند. مصداق آن جملهٔ ریگان که گفته بود: «مشکل رفقای لیبرال ما بیسوادی نیست؛ برعکس، دانستن انبوهی چیزهاست که حقیقت ندارند.» اردبیلی در همین بحث میگوید:
«ببینید من نگران آینده نیستم. من نگران فردا نیستم. نگران این نیستم که ایران فردا این بشه یا اون بشه؛ این بمونه یا اون بره و کی بیاد. اصلا ربطی به من نداره. بگذارید اصلا یک جملهٔ رادیکالتری بگم. اینکه من دنبال یک حکومت یا یک شکلی از آزادی باشم و بخواهم حتما مردم جامعهام رو به اون سمت سوق بدم فرقی با استبدادهای دیگه نداره. من اصلا دنبال این نیستم. من دنبال این هستم که در هر لحظه بتونم آزادی خودم رو زیست کنم…»
اردبیلی که دههها از امر ملی تن میزد و خود را در چپ کارگری جهانی یا مبارزهٔ خلقهای استعمار شده تعریف میکرد اکنون یک فردگرای رادیکال شده و ایران برایش اهمیت ندارد. چنین نگرشهایی در سطحی فلسفی و به اصطلاح «جمهوری ادبیات» ایرادی ندارد ولی در سیاست سمّی کشنده است و به قول آن هندی از بمب خوشهای بدتر است. سوژهای رواقی که امر ملی و آیندهٔ کشور برایش اهمیت ندارد قرار است چگونه در راستای بهزیستنِ مردم ما در جغرافیا و نظم سیاسی ایران بکوشد؟ اردبیلی دوست داشته باشد یا نه حتی در همین سال ۲۰۲۴ دولت-ملت اصلیترین واحدی است که زیست سیاسی-حقوقی فرد در آن رقم میخورد.
من این مسئله را سالها پیش برای خودم حل کردهام که سیاست آزمایشگاه ایدههای فلسفی نیست و رئالیسم سیاسی باید همواره اصلیترین (و نه تنها) رویکرد ما در این حوزه باشد. قرار نیست من شب هگل (یا لائوتسه) بخوانم و صبح آن را در مصوبهٔ دولتی بنویسم. روشنفکر ایرانی هرگز این را نفهمید چون اصلا ضرورت واحد سیاسی ملی و مسئولیت اخلاقی حفظ زندگیهای وابسته به آن را درک نکرد.
برگرفته از فیسبوک
✍️ #یادگار_کاویان #فلسفه#ایدئالیسم_آلمانی#هگل#فلسطین#چپ#مارکسیسم#کمونیسم#انتقادی#محمدمهدی_اردبیلی
🌎📚 @sociologycenter 📚🌍