Siminchameh

#فروغ_فرخزاد
Канал
Искусство и дизайн
Политика
Юмор и развлечения
Музыка
ПерсидскийИранИран
Логотип телеграм канала Siminchameh
@siminchamehПродвигать
228
подписчиков
1,76 тыс.
фото
145
видео
63
ссылки
هر زَن؛ هزاران شاعر را در خود پنهان دارد. هر شعر؛ خاطره ی زنی ست که روزی از دنیای مه آلود شاعری گذشته ست. #سیمین_برودفن
‌در سایه‌ای
خود را رها کردم
در سایه‌ی بی‌اعتبار عشق...

#فروغ_فرخزاد
@siminchameh 🌱
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
.. میان این همه آدمهای جورواجور آن قدر احساس تنهایی می کنم
که گاهی گلویم می خواهد از بغض پاره شود ...
حس خارج از جریان بودن دارد خفه ام می کند.
کاش در جای دیگری به دنیا آمده بودم،
جایی نزدیک به مرکز حرکات و جنبشهای زنده،
افسوس که همه عمرم و همه توانایی هایم را باید فقط و فقط به علت
عشق به خاک و دلبستگی به خاطره ها در بیغوله ای که پر از مرگ
و حقارت و بیهودگی است تلف کنم، همچنان که تا به حال کرده ام.
وقتی تفاوت را می بینم و این جریان زنده هوشیار را که با چه نیرویی پیش می رود
و شوق به آفریدن و ساختن را تلقین و بیدار می کند،
مغزم پر از سیاهی و ناامیدی می شود و دلم می خواهد بمیرم، بمیرم...


از نامه های :
#فروغ_فرخزاد
به :
#ابراهیم_گلستان
@siminchameh. 🌱
چیزی در من می میرد،
هرقدر که زندگی می‌کنم

باد می آید و می رود
چیزی به جا نمی گذارد
مگر گذشته خویش را

گاهی فکر می کنم فقط در باد می توانی زنده باشی
در گذشته من

انگار تمام آشیانه های پرندگان
پنجه های بازشده مهربان دست های توست
دست هایت را برای پرنده ها،جاگذاشته ای

ابرها فکرهای مرا به تو می پیوندد
به همان دنیایی که در آن
نه تو هستی و نه من
که در آن،تنها،فکرهای سردشده مان می توانند
همدیگر را ببوسند
دنیای خیال نیز غنیمتی ست
وقتی که می گویند تو مرده ای

تو کنار رفته ای از دنیا
به مرزهایی که شبیه غرق شدن دریا در دریاست
مثل این که همه حرف هایت را به گنجشک ها گفته ای
به جوانه ها
به درختان و سایه هاشان
به خوشه های گندم
تنها زمانی که می رسیدند و ترک بر می داشتند
فکر نمی کردی که می شود میان این همه چیز
دست ها و چشم های تو را پیدا کرد؟
فکر نمی کردی که صدای یک رودخانه
بتواند دلتنگی ماه و مرا یکجا بشوید و
بیاید به صداکردن تو؟

تو از آن سوی اگر
انکار کنی زمان را
ما به هم خواهیم پیوست.

#در_باد
#شهرام_شیدایی
از کتاب
#آتشی_برای_آتشی_دیگر
برای :
#فروغ_فرخزاد
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
و کبوترهای معصوم
از بلندی های برج سپید خود
به زمین می نگرند

#فروغ_فرخزاد
@siminchameh
Forwarded from اتچ بات
آن کلاغی که پرید
از فراز سر ما
و فرو رفت در اندیشه آشفته ابری ولگرد
و صدایش همچون نیزه کوتاهی پهنای افق را پیمود
خبر ما را با خود خواهد برد به شهر
همه می دانند
همه می دانند
که من و تو از آن روزنه سرد عبوس
باغ را دیدیم
و از آن شاخه بازیگر دور از دست
سیب را چیدیم
همه می ترسند
همه می ترسند اما من و تو
به چراغ و آب و آینه پیوستیم
و نترسیدیم
سخن از پیوند سست دو نام
و هم آغوشی در
اوراق کهنه یک دفتر نیست
سخن از گیسوی خوشبخت منست
با شقایق های سوخته بوسه تو
و صمیمیت تن هامان در طراری
و درخشیدن عریانیمان
مثل فلس ماهی ها در آب
سخن از زندگی نقره ای آوازیست
که سحرگاهان فواره کوچک می خواند
ما در آن جنگل سبز سیال
شبی از خرگوشان
وحشی
و در آن دریای مضطرب خونسرد
از صدف های پر از مروارید
و در آن کوه غریب فاتح
از عقابان جوان پرسیدیم
که چه باید کرد ؟
همه می دانند
همه می دانند
ما به خواب سرد و ساکت سیمرغان ره یافته ایم
ما حقیقت را در باغچه پیدا کردیم
در نگاه شرم آگین گلی
گمنام
و بقا را در یک لحظه نا محدود
که دو خورشید به هم خیره شدند
سخن از پچ پچ ترسانی در ظلمت نیست
سخن از روزست و پنجره های باز
و هوای تازه
و اجاقی که در آن اشیا بیهده می سوزند
و زمینی که ز کشتی دیگر بارور است
و تولد و تکامل و غرور
سخن از دستان
عاشق ماست
که پلی از پیغام عطر و نور و نسیم
بر فراز شبها ساخته اند
به چمنزار بیا
به چمنزار بزرگ
و صدایم کن از پشت نفس های گل ابریشم
همچنان آهو که جفتش را
پرده ها از بغضی پنهانی سرشارند
و کبوترهای معصوم
از بلندی های برج سپید خود
به زمین می
نگرند

#فروغ_فرخزاد
@siminchameh 🌱
به چمنزار بیا
به چمنزار بزرگ
و صدایم کن ، از پشت نفس های گل ابریشم
همچنان آهو که جفتش را...

#فروغ_فرخزاد
نقاشى:
#بیژن_جزنی
@siminchameh 🌱
#شعر_با_صدای_شاعر👇👇
وقتی در آسمان
دروغ وزیدن می‌گیرد
دیگر چگونه می‌شود
به سوره‌های رسولانِ سرشکسته
پناه آورد؟

#فروغ_فرخزاد
@siminchameh. 🌱
شاید پرنده بود که نالید
یا باد
در میان درختان
یا من
که در برابر بن بست قلب خود
چون موجی از تاسف و شرم و درد
بالا می آمدم
و از میان پنجره می دیدم
که آن دو دست
آن دو سرزنش تلخ
و همچنان دراز به سوی دو دست من
در روشنایی سپیده دمی کاذب
تحلیل می روند
و یک صدا که در افق سرد
فریاد زد:
"خداحافظ!"

#فروغ_فرخزاد
@siminchameh 🌱
من فکر میکنم که تمام ستاره ها
به آسمان گمشده ای کوچ کرده اند
و شهر ، شهر چه ساکت بود
من در سراسر طول مسیر خود
جز با گروهی از مجسمه های پریده رنگ
و چند رفتگر
که بوی خاکروبه و توتون میدادند
و گشتیان خسته خواب آلود
با هیچ چیز روبرو نشدم

افسوس
من مرده ام
و شب هنوز هم
گویی ادامه همان شب بیهوده ست

خاموش شد
و پهنه وسیع دو چشمش را
احساس گریه تلخ و کدر کرد

آیا شما که صورتتان را
در سایه نقاب غم انگیز زندگی
مخفی نموده اید
گاهی به این حقیقت یأس آور
اندیشه میکنید
که زنده های امروزی
چیزی بجز تفاله یک زنده نیستند؟
گویی که کودکی
در اولین تبسم خود پیر گشته است

#فروغ_فرخزاد

@siminchameh 🌱
روی خاک ایستاده‌ام
با تنم که مثل ساقه‌ی گیاه
باد و آفتاب و آب را
می‌مکد که زندگی کند
روی خاک ایستاده‌ام...
تا نسیم ها نوازشم کنند

#فروغ_فرخزاد
@siminchameh 🌱
...تو با من ميرفتي
تو در من ميخواندي
وقتي که من خيابانها را
بي هيچ مقصدي مي پيمودم
تو با من ميرفتي
تو در من ميخواندي..،

و من در آينه تنها ميماندم...

#فروغ_فرخزاد
@siminchameh. 🌱
...حیاط خانه ی ما تنهاست
حیاط خانه ی ما
در انتظار بارش یک ابر ناشناس خمیازه میکشد
و حوض خانه ی ما خالیست


#فروغ_فرخزاد

@siminchameh. 🌱
به آفتاب
سلامی دوباره خواهم داد...

#فروغ_فرخزاد

@siminchameh. 🌱
...حرفی به من بزن
من در پناه پنجره ام
با آفتاب رابطه دارم ...

#فروغ_فرخزاد

@siminchameh. 🌱
Forwarded from اتچ بات
...در شب کوچک من ، افسوس
باد با برگ درختان میعادی دارد
در شب کوچک من دلهرهء ویرانیست
گوش کن
وزش ظلمت را می شنوی ؟
من غریبانه به این خوشبختی می نگرم
من به نومیدی خود معتادم
گوش کن
وزش ظلمت را می شنوی ؟
در شب اکنون چیزی می گذرد
ماه سرخست و مشوش
و بر این بام که هر لحظه در او بیم فرو ریختن است
ابرها، همچون انبوه عزاداران
لحظهء باریدن را گوئی منتظرند

لحظه ای
و پس از آن، هیچ.
پشت این پنجره شب دارد می لرزد
و زمین دارد
باز می ماند از چرخش
پشت این پنجره یک نامعلوم
نگران من و تست
ای سراپایت سبز
دستهایت را چون خاطره ای سوزان، در دستان عاشق من
بگذار
و لبانت را چون حسی گرم از هستی
به نوازش لبهای عاشق من بسپار

باد ما را با خود خواهد برد
باد ما را با خود خواهد برد...

شعر:
#فروغ_فرخزاد
#تولدی_دیگر
با صدای:
#نیکی_کریمی
@siminchameh. 🌱
نگاه کن که موم شب براه ما
چگونه قطره قطره آب می شود
صراحی دیدگان من
به لای لای گرم تو
لبالب از شراب خواب می شود
نگاه کن
تو میدمی و آفتاب می شود
#فروغ_فرخزاد
@siminchameh 🌱
من در پناه شب
از انتهای هر چه نسیم است
میوزم
من در پناه شب
دیوانه وار فرو میریزم
با گیسوان سنگینم
در دستهای تو !

#فروغ_فرخزاد
@siminchameh 🌱
دلم گرفته است
به ایوان می روم و انگشتانم را
برپوست کشیده ی شب می کشم
چراغ های رابطه تاریکند
کسی مرا به آفتاب معرفی نخواهد کرد

#فروغ_فرخزاد
@siminchameh. 🌱
سلام ماهی ها... سلام، ماهی ها
سلام، قرمزها، سبزها، طلائی ها
به من بگوئید، آیا در آن اتاق بلور
که مثل مردمک چشم مرده ها سرد است
و مثل آخر شب های شهر، بسته و خلوت
صدای نی لبکی را شنیده اید
که از دیار پری های ترس و تنهایی
به سوی اعتماد آجری خوابگاه ها،
و لای لای کوکی ساعت ها،
و هسته های شیشه ای نور - پیش می آید؟


و همچنان که پیش می آید
ستاره های اکلیلی، از آسمان به خاک می افتند
و قلب های کوچک بازیگوش
از حس گریه می ترکند.

#فروغ_فرخزاد
@siminchameh. 🌱
و قلب های کوچک بازیگوش
از حس گریه
می ترکند.

#فروغ_فرخزاد
@siminchameh. 🌱
Ещё