نیاز به تاریکی داریم نیاز به روشنایی
و بیش تر از این دیگر نمی توان گرسنگی کشید
در خواب دیدن اندیشیدن
گرسنگی در دوست داشتن
ما وقت زمین را گرفته ایم
وهیچ نکرده ایم
بعد از پیکاسو
دیگر هیچ کس نفس نمی کشد
دیگر کسی خواب جدیدی نمی بیند
ما مرده ایم و بلد نیستیم حرف بزنیم.
حتی ما جلوی کنده شدن یک برگ را از شاخه ای
نمی توانیم بگیریم
به کتاب ها استناد کردن دل بستن مسخره است.
زبان هایی که ما با آن ها حرف می زنیم همه بیگانه اند
فکر کن، باد چیزی را ترجمه نمی کند.
پنگوئن ها شعر نمی گویند
اما زندگی می کنند
ماسه های ساحل
پرنده ها و درخت ها
همه، بی نیاز شعر، ادامه می دهند.
ما اینجا می نشینیم
و چیزی از ساحل ها را، پرنده ها و شهرها را
روی کاغذها می گذاریم.
که چه؟ _
یک روز می شنوی آدم ها عوض شده اند
کلمه ی "من" حذف شده
و هیچ کس خاطره ای برای بالارفتن از خود
یا برگشتن پیدا نمی کند.
یک روز می شنوی
همه چیز خنثی شده
و "زمان" کاری به کار کسی ندارد.
یک روز:
بالا آمدن دریا عددی می خواهد
عاشق نشدن من عددی
و زیر خاک بودن تو
با فرمول های ریاضیات و فیزیک روشن نمی شود.
یک روز:
کسی که سکوت می کند
بازی را مسخره کرده
ما که حرف می زنیم
باخته ایم.
یک روز:
می دانی که زمین
برای چرخیدن خود باید از ما حرف بکشد.
مدت هاست که شعرهایم را به جای آدم ها
برای کتم که رو به رویم آویخته ام می خوانم.
"مسئولیت صداها و چهره ها با کیست؟"
#شهرام_شیدایی@siminchameh 🌱