🍀 شعرانه 🍀

#سیاوش_کسرایی
Канал
Логотип телеграм канала 🍀 شعرانه 🍀
@sherane_poemПродвигать
319
подписчиков
3,54 тыс.
фото
128
видео
5
ссылок
می روم بالا تا اوج من پر از بال و پرم راه می بینم در ظلمت من پر از فانوسم من پر از نورم و شن و پر از دار و درخت .. پرم از سایه برگی در آب چه درونم تنهاست "سهراب" @MF1985sh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
با قیامِ سبزه‌ها از خاک
با طلوعِ چشمه‌ها از سنگ
با سلامِ دلپذیرِ صبح
با گریزِ ابرِ خشم
آهنگ سینه‌ام را
باز خواهم کرد.
همرهِ بالِ پرستوها
عطرِ پنهان مانده‌ی اندیشه‌هایم را
باز در پرواز خواهم کرد.

#سیاوش_کسرایی
@Sherane_poem
در این بهار... آه!
چه یادها
چه حرف های ناتمام
دل پر آرزو
چو شاخ پر شکوفه باردار می‌شود

نگار من!
امید نوبهار من
لبی به خنده باز کن
ببین چگونه از گلی
خزان باغ ما بهار می‌شود

#سیاوش_کسرایی
#بهار
@Sherane_poem
آری آری زندگی زیباست
زندگی،
آتشگهی ديرینه پابرجاست،
گر بيفروزيش
رقص شعله اش در هر كران پيداست،
ورنه خاموش است و خاموشی گناه ماست ...

#سیاوش_کسرایی
@Sherane_poem
من داربست گوشه ی این باغِ بی گلم
ای نودمیده تاک!
از جنگل بزرگم و در این زمینِ سخت
بنشسته ام به خاک

در خون من هنوز
شور ِ ز نو شکفتن و جوش ِ جوانه نیست
بنگر که در شکاف دلم از هوس، تهی
سبزینه ای،گُلی، که برآرد زبانه، نیست

اما چه برگ ها
در جنگل نهفته ی جان باد می خورد!
اما چه مرغ ها
از شاخسارِ خاطره پرواز می کند:

بذری دگر به سینه ی این دشت کاشتن!
طرحی دگر به باغ بهاران نگاشتن!
در رهگذار غارت توفان ِ ریشه کن
پیوند داشتن!
رفتن، ولی به لب
لبخند داشتن!

بردار سر زخاک!
ای نازنین نهال
بربازوان من بنه آن ساق های تُرد
آن میوه های کال

در پنجه های بسته ی تو این درنگ چیست؟!
گاهِ درنگ نیست

پیش آی و باز شو
بر دست من بایست
بر دوش من بمان!
هم بسته با شکسته دل پر نیاز شو
در گردنم بپیچ!
بر پیکرم بتاب!

بالا بگیر و بر شو و در بامِ نیم روز
پرکن به جام سبز، می از خون آفتاب

باشد به روزگاری از عهد ما نه دور
بینم به سایبان تو خورشیدِ باده را

بینم به پای کوبی مستانه و سرود
انبوه ِ خستگان غم از دل نهاده را

#سیاوش_کسرایی
@Sherane_poem
آتشی در دلم کشیده چراغ
از بهاری به ره گرفته سراغ

چه کند بی بهار می میرد
با خزان خو نمی کند این باغ

#سیاوش_کسرایی
@Sherane_poem
گفته بودم زندگی زیباست
گفته و ناگفته ای بس نكته ها كاین جاست
آسمان باز، آفتاب زر
باغ های گل
دشت های بی در و پیكر

سر برون آوردن گل از درون برف
تاب نرم رقص ماهی در بلور آب
بوی خاك عطر باران خورده در كهسار
خواب گندمزارها در چشمه مهتاب

آمدن رفتن دویدن
عشق ورزیدن
در غم انسان نشستن
پا به پای شادمانی های مردم پای كوبیدن
كار كردن كار كردن
آرمیدن

آری آری زندگی زیباست
زندگی آتشگهی دیرنده پا برجاست
گر بیفروزیش رقص شعله اش در هر كران پیداست
ورنه خاموش است و خاموشی گناه ماست

#سیاوش_کسرایی
@Sherane_poem
چون با هزار رشته تو با جان خاكيان
پيوند می كنی ،
پروا مكن ز رعد ؛
پروا مكن ز برق كه بر جايی ای درخت!
سر بر كش ای رميده
که همچون اميد ما
با مايی ای يگانه و تنهايی ای درخت!

#سیاوش_کسرایی
@Sherane_poem
آفتابا مدد کن که امروز
باز بالنده تر قد برآرم
یاری ام ده که رنگین تر از پیش
تن به لبخند گرمت سپارم
چشم من شب همه شب نخفته است

آفتابا قدح واژگون کن
گونه رنگ شب شسته ام را
ساقی پاکدل پر ز خون کن
گر تغافل کنی ریشه من
در دل خاک رنجور گردد
بازوان مرا یاوری کن
تا نیایشگر نور گردد

#سیاوش_کسرایی
@Sherane_poem
تو قامت بلند تمنایی ای درخت!
همواره خفته است در آغوشت آسمان
بالایی ای درخت
دستت پر از ستاره و چشمت پر از بهار
زيبايی ای درخت!

وقتی كه بادها
در برگ های در هم تو لانه می كنند
وقتی كه بادها
گيسوی سبز فام تو را شانه می كنند
غوغايی ای درخت!
وقتی كه چنگ وحشی باران گشوده است
در بزم سرد او
خنيانگر غمين خوش آوايی ای درخت!

در زير پای تو
اينجا شب است و شب زدگانی كه چشمشان صبحی نديده است
تو روز را كجا
خورشيد را كجا
در دشت ديده غرق تماشايی ای درخت!

چون با هزار رشته تو با جان خاكيان
پيوند می كنی
پروا مكن ز رعد
پروا مكن ز برق كه بر جايی ای درخت!

سر بر كش ای رميده كه همچون اميد ما
با مايی ای يگانه و تنهايی ای درخت!

#سیاوش_کسرایی
دست های ما
پیمبران خامشند
آیه های مهرشان به کف
بر بلور جانشان
داغ و بوسه آشکار

دست های ما
رهروان سرخوشند...

#سیاوش_کسرایی
دور است از من آرزو
دور ...
دیر است بر من زندگی
دیر ...
دلتنگ از این دوری و دیری و تماشا
در من کسی خاموش می گرید
در اینجا ...

تکه‌ای از شعر "در من کسی"
#سیاوش_کسرایی

@Sherane_poem
گفتم که بعد از این
در جان نهان کنم همه شور و شتاب ها.
آرام همچو بحر
توفان درون سینه ی جوشان فرو کشم
پنهان کنم ز غیر همه التهاب ها .
بگذارم این غمان
تا آب ها بیفتد از آسیاب ها.
اما با موج درد ِدوست
دریا دلی کجا و دل تنگ من کجا؟!
چون اشک پرده در
می شویم ز دیده ی بی خواب خواب ها
باز این منم به جای و همان پیچ و تاب ها.....

#سیاوش_کسرایی
@Sherane_poem
دستهای ما 
شاخه ها کشیده در پناه هم
لانه پرنده ای است

دستهای ما
در مسیر بازوان بی قرار ما
جویبار زنده ای است

دستهای ما پیمبران خامشند
آیه های مهرشان به کف
بر بلور جانشان
داغ و بوسه آشکار

دستهای ما
رهروان سرخوشند

دست ما به عشق ما گواست
دستهای ما کلید قلبهای ماست

#سیاوش_کسرایی
@Sherane_poem
کنار چشمه ای بودیم در خواب
تو با جامی ربودی ماه از آب

چو نوشیدیم از آن جام گوارا
تو نیلوفر شدی من اشک مهتاب

#سیاوش_کسرایی
@Sherane_poem
لبی به خنده باز کن
ببین چگونه از گلی
خزان باغ ما
بهار می‌شود...

#سیاوش_کسرایی
#بهار_می_آید
@Sherane_poem
به من گفتی که دل دریا کن ای دوست
همه دریا از آن ما کن ای دوست
دلم دریا شد و دادم به دستت
مکش دریا به خون پروا کن ای دوست

#سیاوش_کسرایی
@Sherane_poem
🍀
من شاخه ای ز جنگل سَروم ...
از ضربه تبر ،
بر پیکر سلاله من یادگارهاست

با من مگو سخن ز شکستن
هرگز شکستگی به بر ما شگفت نیست
بر ما عجب شکفتگی اندر بهارهاست

صد بار اگر به خاک کِشندم
صد بار اگر که استخوان شکنندم
گاه نیاز باز
آن هیمه ام که شعله برانگیزد
آن ریشه ام که جنگل از آن خیزد ...

#سیاوش_کسرایی
🍀
@Sherane_poem