🍀 شعرانه 🍀

#احمد_شاملو
Канал
Логотип телеграм канала 🍀 شعرانه 🍀
@sherane_poemПродвигать
319
подписчиков
3,54 тыс.
фото
128
видео
5
ссылок
می روم بالا تا اوج من پر از بال و پرم راه می بینم در ظلمت من پر از فانوسم من پر از نورم و شن و پر از دار و درخت .. پرم از سایه برگی در آب چه درونم تنهاست "سهراب" @MF1985sh
روزی که این چنین به زیبایی آغاز می‌شود
از برای آن نیست که در حسرت تو بگذرد
تو باد و شکوفه و میوه ای،
ای همه‌ی فصول من
بر من چنان چون سالی بگذر
تا جاودانگی را آغاز کنم ...

#احمد_شاملو
@Sherane_poem
مأیوس نباش
من امیدم را در یأس یافتم
مهتابم را در شب
عشقم را در سال بد یافتم
و هنگامی که داشتم خاکستر می‌شدم
گُر گرفتم

#احمد_شاملو

به بهانه دوم مرداد ماه درگذشت احمد شاملو
یاد و نامش گرامی
@Sherane_poem
برکتِ عشقِ تو با من باد.

#احمد_شاملو
@Sherane_poem
با چشم ها
ز حیرتِ این صبحِ نابه‌جای
خشکیده بر دریچهٔ خورشید چارتاق
بر تارکِ سپیدهٔ این روزِ پا به ‌زای،
دستانِ بسته‌ام را
آزاد کردم از زنجیرهایِ خواب...

#احمد_شاملو
@Sherane_poem
در خلوت روشن با تو گريسته ام
برای خاطر زندگان
و در گورستان تاريک با تو خوانده ام
زيباترين سرودها را
زيرا که مردگان اين سال
عاشق ترين زندگان بودند

به بهانه زادروز #احمد_شاملو
@Sherane_poem
‌نوبرگ‌های خورشید
بر پیچک کنار درِ باغ کهنه رُست
فانوس‌های شوخِ ستاره
آویخت بر رواقِ گذرگاهِ آفتاب
من بازگشتم از راه
جان‌ام همه امید
قلب‌ام همه تپش ...

#احمد_شاملو
‌صبح بخیر زندگی
@Sherane_poem
از دست هاى گرم تو
كودكانِ توأمان آغوش خويش
سخن ها مى توانم گفت
غم نان اگر بگذارد...

#احمد_شاملو
@Sherane_poem
بیشترین عشقِ جهان را به سوی تو می‌آورم
از معبر ِ فریادها و حماسه‌ها.
چرا که هیچ‌ چیز در کنارِ من
از تو عظیم‌تر نبوده است.
که قلب‌ات
چون پروانه‌ای
ظریف و کوچک و عاشق است.


#احمد_شاملو [الف. بامداد]
از دفترِ «آیدا، درخت، خنجر و خاطره»
@Sherane_poem
روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت.

روزی که کمترین سرود بوسه است
و هر انسان، برای هر انسان
برادری‌ست.
روزی که دیگر درهای خانه‌شان را نمی‌بندند
قفل، افسانه‌یی‌ست
و قلب، برای زندگی بس است.

روزی که معنای هر سخن دوست‌داشتن است
تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی.

روزی که آهنگ هر حرف، زندگی‌ست
تا من به خاطرِ آخرین شعر
رنج جست‌وجوی قافیه نبرم.

روزی که هر لب ترانه‌یی‌ست
تا کمترین سرود، بوسه باشد.

روزی که تو بیایی، برای همیشه بیایی
و مهربانی با زیبایی یکسان شود.

روزی که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه بریزیم…

و من آن روز را انتظار می‌کشم
حتا روزی که دیگر نباشم.

#احمد_شاملو
از دفتر هوای تازه
@Sherane_poem
کیستی که من
این‌گونه به اعتماد نام خود را
با تو می گویم…
کلید قلبم را در دستانت می گذارم
نان شادی ام را با تو قسمت می کنم
به کنارت می نشینم و سر بر شانه‌ی تو
این‌چنین آرام به خواب می روم؟
کیستی که من
این‌گونه به جد در دیار رویاهای خویش
با تو درنگ می کنم؟!!
کیستی که من
جز او نمی بینم و نمی یابم ؟!!
دریای پشت کدام پنجره ای؟
که این گونه شایدهایم را گرفته ای
زندگی را دوباره جاری نموده ای
پر شور زیبا و روان

#احمد_شاملو
@Sherane_poem
اشک رازی‌ست
لب‌خند رازی‌ست
عشق رازی‌ست

اشکِ آن شب
لب‌خندِ عشقم بود.

قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی چنان که بدانی ...
من دردِ مشترکم
مرا فریاد کن.

درخت با جنگل سخن می‌گوید
علف با صحرا
ستاره با کهکشان
و من با تو سخن می‌گویم.

نامَت را به من بگو
دستَت را به من بده
حرفَت را به من بگو
قلبَت را به من بده

من ریشه‌هایِ تورا دریافته‌ام
با لبانَت برایِ همه لب‌ها سخن گفته‌ام
و دست‌هایت
با دستانِ من آشناست.

در خلوتِ روشن با تو گریسته‌ام
برایِ خاطرِ زندگان
و در گورستانِ تاریک با تو خوانده‌ام
زیباترینِ سرودها را
زیرا که مردگانِ این سال
عاشق‌ترینِ زندگان بوده‌اند.

دستَت را به من بده
دست‌هایِ تو با من آشناست.

ای دیریافته با تو سخن می‌گویم...

#احمد_شاملو
@Sherane_poem
زیباترین تماشاست
وقتی
شبانه
بادها
از شش جهت به سوی تو می‌آیند،

و از شکوهمندیِ یأس‌انگیزش
پروازِ شامگاهی‌ دُرناها را
پنداری
یکسر به‌سوی ماه است.

زنگار خورده باشد و بی‌حاصل
هرچند
از دیرباز
آن چنگِ تیزْپاسخِ احساس
در قعرِ جانِ تو، ــ
پروازِ شامگاهی دُرناها
و بازگشتِ بادها
در گورِ خاطرِ تو
غباری
از سنگی می‌روبد،
چیزِ نهفته‌یی‌ت می‌آموزد:
چیزی که ای‌بسا می‌دانسته‌ای،
چیزی که
بی‌گمان
به زمان‌های دوردست
می‌دانسته‌ای.

#احمد_شاملو
@Sherane_poem
پر پرواز ندارم
اما دلی دارم و حسرت درناها
و به هنگامی که مرغان مهاجر
در دریاچه ی ماهتاب
پارو می کشند
خوشا رها کردن و رفتن
خوابی دیگر
به مردابی دیگر
خوشا ماندابی دیگر
به ساحلی دیگر
به دریایی دیگر
خوشا پر کشیدن
خوشا رهایی
خوشا اگر نه رها زیستن
مردن به رهایی!
آه
این پرنده
در این قفس تنگ، نمی خواند.

#احمد_شاملو
@Sherane_poem
کیستی که من این گونه به‌اعتماد
نامِ خود را با تو می‌گویم
کلیدِ خانه‌ام را
در دستت می‌گذارم
نانِ شادی‌هایم را
با تو قسمت می‌کنم
به کنارت می‌نشینم و بر زانوی تو
این چنین آرام
به خواب می‌روم؟

کیستی که من این گونه به جد
در دیارِ رویاهای خویش
با تو درنگ می‌کنم؟

#احمد_شاملو
@Sherane_poem
در خلوت ِ روشن با تو گريسته‌ام
برای ِ خاطر ِ زنده‌گان،
و در گورستان ِ تاريک با تو خوانده‌ام
زيباترين ِ سرودها را
زيرا که مرده‌گان ِ اين سال
عاشق‌ترين ِ زنده‌گان بوده‌اند.

#احمد_شاملو
🖤🖤
@Sherane_poem
من تمامی‌ مُردگان بودم:
مُرده‌ی پرندگانی که می‌خوانند
و خاموشند،
مُرده‌ی زیباترینِ جانوران
بر خاک و در آب،

مُرده‌ی آدمیان
از بد و خوب.

من آن‌جا بودم
در گذشته بی‌سرود. ــ
با من رازی نبود
نه تبسمی
نه حسرتی.

به‌مهر مرا
بی‌گاه
در خواب دیدی
و با تو
بیدار شدم...

#احمد_شاملو
@Sherane_poem
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آنان به آفتاب شیفته بودند
زیرا که آفتاب
تنهاترین حقیقتِشان بود
احساسِ واقعیتِشان بود.
با نور و گرمی‌اش
مفهومِ بی‌ریای رفاقت بود.
با تابناکی‌اش
مفهومِ بی‌فریبِ
صداقت بود...

#احمد_شاملو
@Sherane_poem
به هزار زبان ولوله بود.
بیداری
از افق به افق می‌گذشت
و هم‌چنان که آوازِ دوردستِ گردونه‌ی آفتاب
نزدیک می‌شد
ولوله‌ی پراکنده شکل می‌گرفت
تا یکپارچه
به سرودی روشن بَدل شود.
پیشبازیان
تسبیح‌گوی
به مطلع آفتاب می‌رفتند
و من خاموش و بی‌خویش
با خلوتِ ایوانِ چوبین
بیگانه می‌شدم.

#احمد_شاملو
@Sherane_poem
ما نیز روزگاری
لحظه‌یی سالی قرنی هزاره‌یی
از این پیش‌تَرَک
هم در این‌جای ایستاده بودیم،
بر این سیّاره بر این خاک
در مجالی تنگ ....

#احمد_شاملو
@Sherane_poem
Ещё