شهدای مدافع حرم

#راز
Канал
Логотип телеграм канала شهدای مدافع حرم
@shahidan_zeynabyПродвигать
87
подписчиков
16,1 тыс.
фото
1,6 тыс.
видео
149
ссылок
امروز #فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبرے❤️ 🌹بیاد شهید مدافع حرم صادق عدالت اکبری(کمیل)🌹
🌼فضیلت روز #عرفه🌼

🔹امیر مؤمنان علی(ع) درباره #راز وقوف در #عرفات فرمود:

«عرفات، خارج از مرز حرم است و مهمان خدا باید بیرون دروازه، آن‌قدرتضرع کند تا لایق ورود به حرم شود».

📚اصول کافی ج ۴ ص ۲۲۴


@shahidan_zeynaby
♻️فضیلت روز #عرفه♻️

🌻امیر مؤمنان علی(ع) درباره #راز وقوف در #عرفات فرمود:

🌻«عرفات، خارج از مرز حرم است و مهمان خدا باید بیرون دروازه، آن‌قدرتضرع کند تا لایق ورود به حرم شود».

📚اصول کافی ج ۴ ص ۲۲۴

@shahidan_zeynaby
👆👆راوی،امام خامنه ای حفظه الله

روایت رهبر انقلاب از راهکار رسیدن به شهادت..


#راز_شهادت_از_زبان_شهید


🌺همسرش میگه آخرین باری که اومد خونه وبعدش رفت و شهید شد
شب آخر دیدم داره گریه میکنه
این فرمانده ی باصلابتی که هیچوقت گریه نمیکرد
خانومش میگه دیدم شب آخر داره گریه میکنه
گفتم چیشده
چرا گریه میکنی
گفت خواب معاونمو دیدم که شهید شد توی خواب دستشو گرفتم بهش گفتم فلانی منو تو با هم شبهای زیادی رو شناسایی رفتیم باهم زیاد کار کردیم
بهم بگو راز این قضیه ی شهادت چیه
چطور میشه شهید شد...؟
گفت شهید بهم گفت...👆

راهکار رسیدن به شهادت از زبان یک شهید...


@shahidan_zeynaby
🕊🌷🕊
شـ😍ـهادت فقط در خون
غلطیدن نیست!

شهادت هنگامی رخ می دهد
که #دلــ❤️ــت از زخمِ
#کنایه و تکه پرانی دیگران بگیرد.

و #خون همان
#اشکی ســــت
که از #آه دلـ❤️ـــت جاری می شود...😔

#راز_شهادت_اشکِ 😭

🕊🍃🌹🍃🕊


@shahidan_zeynaby
🌷 #هر_روز_با_شهدا_١٠٩٣

#راز_نور_سبز....

🌷پدرم معروف بود به حاجی صلواتی، به خاطر صلوات هاى مکرر و بلندی که می فرستاد. گاه می شد در یک جمع هزار نفری صدای صلواتش بلند می شد و همه می فهمیدند علی شبان پور در جلسه است.

🌷....روزی در جمع خانواده نشسته بودیم که ناگاه صدایش به صلوات بلند شد و بعد قطره قطره اشک از چشمانش جاری [شد.] هر چه اصرار کردیم چیزی نگفت. چند روز بعد خبر شهادت حمید، سومین پسر شهیدش را آوردند. آن روز بود که رازی را برای اولین بار با ما در میان گذاشت....

🌷....تعریف می کرد؛ سال ها پیش قبل از تولد حمید، قبل از بسته شدن نطفه حمید در سیاه چادرم نشسته بودم که احساس کردم نور سبزی آمد و وارد دهانم شد. آنقدر برایم عجیب بود که شروع کردم به صلوات فرستادن، به حدی که مردان سایر سیاه چادرها فکر کردند برایم اتفاقی افتاده. چند روز پیش احساس کردم همان نور سبز از دهانم خارج شد، یقین کردم حمید شهید شد....

🌹شهید حمید شبان پور معاون گردان حضرت زینب (س) لشکر ١٩ فجر، شهادت: ٩/١٢/١٣٦٣، سومار

#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات

@shahidan_zeynaby
خاطرات_شهدا 🌷

#راز_سه_شنبه_های_شهید_تورجی_زاده

🔰اولین روزهای سال 63 بود. نشسته بودم داخل چادر🏕 فرماندهی ، #جوان خوش سیمایی وارد شد. سلام کرد و گفت : آقای مسجدیان #نیرو نمی خواهی⁉️
گفتم : تا ببینم کی باشه😊!

🔰گفت : #محمـــد_تــورجی ، گفتم این محمد آقا کی هستلبخندی زد و گفت : #خودم هستم☺️.نگاهی به او کردم👀 و گفتم : چیکار بلدی؟گفت: بعضی وقت ها می خونم🎤. گفتم اشکالی نداره ، #همین_الآن بخون!

🔰همانجا نشست و کمی #مداحی کرد. سوز درونی عجیبی داشت. صدایش هم زیبا بود👌. اشعاری در مورد #حضرت_زهـــــرا(سلام الله علیها) خواند.

🔰 #علت حضورش را در این گردان سوال کردم. فهمیدم به خاطر بعضی #مسائل_سیاسی از گردان قبلی خارج شده.کمی که با او صحبت کردم👥 فهمیدم نیروی پخته و فهمیده ای است✔️.

🔰گفتم : به یک #شرط تو رو قبول می کنم . باید بی سیم چی📞 خودم باشی! قبول کرد و به #گردان ما ملحق شد.مدتی گذشت. محمد با من صحبت کرد و گفت: می خواهم #بروم بین بقیه نیروها.

🔰گفتم : باشه اما باید #مسئول دسته شوی. قبول کرد. این اولین باری بود که مسئولیت قبول می کرد.بچه ها خیلی دوستش داشتند💞. همیشه تعدادی از نیروها اطراف #محمـــد بودند.

🔰چند روز بعد گفتم محمـــد باید #معاون گروهان شوی.
قبول نمی کرد، با اسرار به من گفت: به شرطی که #سه_شنبه_ها تا عصر چهارشنبه با من کاری نداشته باشی!با تعجب گفتم: چطــور🤔؟

🔰با خنده گفت😅: جان آقای مسجدی #نپرس!
قبول کردم و محمد معاون گروهان شد. #مدیریت محمد خیلی خوب بود👌. مدتی بعد دوباره محمد را صدا کردم و گفتم : باید #مسئول گروهان بشی.

🔰رفت یکی از دوستان را #واسطه کرد که من این کار را نکنم. گفتم : اگه مسئولیت نگیری باید از گردان بری😐!کمی فکر کرد💭 و گفت : قبول می کنم ، اما با همان #شرط قبلی!

🔰گفتم : صبــر کن ببینم. یعنی چی که تو باید شرط بذاری⁉️ اصلا بگو ببینم . بعضی هفته ها که نیستی #کجا_میری؟اصرار می کرد که نگوید. من هم #اصرار می کردم که باید بگویی کجا می روی.بالأخره گفت.

🔰حاجی تا زنده هستم به کسی نگو🚫، من سه شنبه ها از این جا می رم #مسجد_جمکــــران و تا عصر چهارشنبه بر می گردم.با تعجب نگاهش می کردم😧. چیزی نگفتم.

🔰 بعد ها فهمیدم مسیر 900 کیلومتری #دارخــوئیــن تا #جمکـــران را می رود و بعد از خواندنن نماز📿 امام زمـــان عجل الله تعالی فرجه الشریف بر می گرد.یکبار همراهش رفتم. نیمه های شب🌘 برای خوردن آب بلند شدم. نگاهی به محمــد انداختم.سرش به شیشه بود. مشغول خواندن #نافله بود. قطرات اشک😭 از چشمانش جااری بود.

🔰در مسیر برگشت با او صحبت می کردم. می گفت: یکبــــار #14بار ماشین🚕 عوض کردم تا به جمکران رسیدم. بعد هم #نماز را خواندم و سریع برگشتم!

به روایت از همرزم شهید
#شهید_محمدرضا_تورجی_زاده🌷


@shahidan_zeynaby
#رسم_رفاقت

رفیق خوب اونی هست که #راز_نگه_دار و امین باشه
یه نشونه‌اش همینه که ببینی راز بقیه رو نگه ميداره یا نه

#جواد خیلی راز نگهدار بود، جوری بود که وقتی #غمی داشتیم و میرفتیم پیشش، میشد غم و ناراحتی را توی یه صندوقچه از راز گذاشت و پیشش #امانت گذاشت.

#شهید_جواد_محمدی🌷
#شهید_مدافع_حرم


@shahidan_zeynaby