شهدای مدافع حرم

#مدیریت
Канал
Логотип телеграм канала شهدای مدافع حرم
@shahidan_zeynabyПродвигать
87
подписчиков
16,1 тыс.
фото
1,6 тыс.
видео
149
ссылок
امروز #فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبرے❤️ 🌹بیاد شهید مدافع حرم صادق عدالت اکبری(کمیل)🌹
#فوری
خطری تهران را تهدید نمی کند

رئیس سازمان #مدیریت_بحران کشور:

🔹تا این لحظه مشکل خاصی به جز نگرانی مردم نداشته‌ایم.

🔹خسارت جانی نداشته‌ایم و خسارت مالی نیز گزارش نشده است.

🔹مردم به شایعات توجه نکنند و اخبار را از منابع رسمی پیگیری کنند.

🔹روال پس لرزه‌ها نشان می‌دهد که خطری تهران را تهدید نمی‌کند.

@shahidan_zeynaby
🔴نمونه راهکارهای عملی رهبرمعظم انقلاب برای ورود #نسل_جوان متعهد به عرصه #مدیریت_کشور

♦️رهبرمعظم انقلاب در دیدار رمضانی دانشجویان و نمایندگان تشکلهای دانشجویی: مطلبی که میخواهم به شما عرض کنم، فرایند ورود جوانان به #حرکت_عمومی_کشور است.

♦️ یک حرکت عمومی اگر بخواهد معقول و منضبط و عقلائی و به دور از غوغاسالاری و بلبشو باشد، به چند چیز نیاز دارد:

👈 اولاً اینکه شناخت از صحنه داشته باشند. بدانند جمهوری اسلامی با چه کسی روبه‌رو است و فرصت و تهدید و دوست و دشمن را بشناسند.

👈 عنصر دوم اینکه حرکتشان جهت‌گیری مشخصی داشته باشد؛ به سمت جامعه‌ی اسلامی و تمدن اسلامی باشد.

👈 عنصر سوم، #امیدبخشی است. اگر یک نقطه‌ی امیدبخش نباشد، حرکت پیش نمیرود. این #امید کاملاً برای مردم ما در دسترس است و ملت نشان داده که از عهده‌ی کارهای بزرگ برمی‌آید.

👈 عنصر چهارم این است که «راهکار عملی» در هر برهه‌ای از زمان برای کارها وجود دارد.

♦️ نمونه‌ی راهکارهای عملی برای اینکه نسل جوان متعهد به عرصه‌ی مدیریت کشور وارد شود اینها است:
🔹️ تشکیل کارگروه‌های فرهنگی؛
🔹️ تشکیل گروه‌های فعالیت سیاسی، نه حزب‌بازی؛
🔹️ تشکیل کرسی‌های آزاداندیشی؛
🔹️ تشکیل گروه‌های نهضتی جهان اسلام؛
🔹️ تشکیل گروه‌های علمی؛
🔹️ تشکیل گروه‌های دانش‌بنیان اقتصادی؛
🔹️ تشکیل گروه‌های خدماتی و جهادی؛
🔹️ تشکیل گروه‌های اطلاعاتی مردمی؛
🔹️ تشکیل گروه‌های اجتماعی. ۹۸/۳/۱


@shahidan_zeynaby
خاطرات_شهدا 🌷

#راز_سه_شنبه_های_شهید_تورجی_زاده

🔰اولین روزهای سال 63 بود. نشسته بودم داخل چادر🏕 فرماندهی ، #جوان خوش سیمایی وارد شد. سلام کرد و گفت : آقای مسجدیان #نیرو نمی خواهی⁉️
گفتم : تا ببینم کی باشه😊!

🔰گفت : #محمـــد_تــورجی ، گفتم این محمد آقا کی هستلبخندی زد و گفت : #خودم هستم☺️.نگاهی به او کردم👀 و گفتم : چیکار بلدی؟گفت: بعضی وقت ها می خونم🎤. گفتم اشکالی نداره ، #همین_الآن بخون!

🔰همانجا نشست و کمی #مداحی کرد. سوز درونی عجیبی داشت. صدایش هم زیبا بود👌. اشعاری در مورد #حضرت_زهـــــرا(سلام الله علیها) خواند.

🔰 #علت حضورش را در این گردان سوال کردم. فهمیدم به خاطر بعضی #مسائل_سیاسی از گردان قبلی خارج شده.کمی که با او صحبت کردم👥 فهمیدم نیروی پخته و فهمیده ای است✔️.

🔰گفتم : به یک #شرط تو رو قبول می کنم . باید بی سیم چی📞 خودم باشی! قبول کرد و به #گردان ما ملحق شد.مدتی گذشت. محمد با من صحبت کرد و گفت: می خواهم #بروم بین بقیه نیروها.

🔰گفتم : باشه اما باید #مسئول دسته شوی. قبول کرد. این اولین باری بود که مسئولیت قبول می کرد.بچه ها خیلی دوستش داشتند💞. همیشه تعدادی از نیروها اطراف #محمـــد بودند.

🔰چند روز بعد گفتم محمـــد باید #معاون گروهان شوی.
قبول نمی کرد، با اسرار به من گفت: به شرطی که #سه_شنبه_ها تا عصر چهارشنبه با من کاری نداشته باشی!با تعجب گفتم: چطــور🤔؟

🔰با خنده گفت😅: جان آقای مسجدی #نپرس!
قبول کردم و محمد معاون گروهان شد. #مدیریت محمد خیلی خوب بود👌. مدتی بعد دوباره محمد را صدا کردم و گفتم : باید #مسئول گروهان بشی.

🔰رفت یکی از دوستان را #واسطه کرد که من این کار را نکنم. گفتم : اگه مسئولیت نگیری باید از گردان بری😐!کمی فکر کرد💭 و گفت : قبول می کنم ، اما با همان #شرط قبلی!

🔰گفتم : صبــر کن ببینم. یعنی چی که تو باید شرط بذاری⁉️ اصلا بگو ببینم . بعضی هفته ها که نیستی #کجا_میری؟اصرار می کرد که نگوید. من هم #اصرار می کردم که باید بگویی کجا می روی.بالأخره گفت.

🔰حاجی تا زنده هستم به کسی نگو🚫، من سه شنبه ها از این جا می رم #مسجد_جمکــــران و تا عصر چهارشنبه بر می گردم.با تعجب نگاهش می کردم😧. چیزی نگفتم.

🔰 بعد ها فهمیدم مسیر 900 کیلومتری #دارخــوئیــن تا #جمکـــران را می رود و بعد از خواندنن نماز📿 امام زمـــان عجل الله تعالی فرجه الشریف بر می گرد.یکبار همراهش رفتم. نیمه های شب🌘 برای خوردن آب بلند شدم. نگاهی به محمــد انداختم.سرش به شیشه بود. مشغول خواندن #نافله بود. قطرات اشک😭 از چشمانش جااری بود.

🔰در مسیر برگشت با او صحبت می کردم. می گفت: یکبــــار #14بار ماشین🚕 عوض کردم تا به جمکران رسیدم. بعد هم #نماز را خواندم و سریع برگشتم!

به روایت از همرزم شهید
#شهید_محمدرضا_تورجی_زاده🌷


@shahidan_zeynaby
خاطرات_شهدا 🌷

💠از زبان مادر شهید:

🔰#مصطفی حدود هفت سالش بود نزدیک #محرم ،مسجد داشت آماده می شد که دسته عزاداری🏴 آماده شود.

🔰مصطفی رفت از عزاداران مسجد #خواهش کرد که سنج یا زنجیر بزنند.از #مسجد بیرونش کردند🙁، گفتند :شما بچه هستید، نظم دسته عزاداری را بهم میریزید🗯.

🔰مصطفی خیلی ناراحت شد😔
وقتی برای من تعریف کرد، گفت: #مامان من سال دیگه خودم دسته راه می ندازم.

🔰واقعا همین شد و سال بعد با کمک #برادر و پسر عموها و باقی دوستانش یک #دسته راه انداختند.

🔰از همان کودکی خوب #مدیریت می کرد.بسیار باهوش بود👌. در یادگیری بازیها سریع بود، افکار 💭طرف مقابل را متوجه می شد.

#شهید_مصطفی_صدرزاده


@shahidan_zeynaby