شعر دره‌شهر

#مهرگان_کده_ام
Канал
Логотип телеграм канала شعر دره‌شهر
@shaeraneDareshahrПродвигать
241
подписчик
618
фото
150
видео
137
ссылок
این کانال جهت درج اشعار #شاعران_دره_شهر ساخته شده ودر خدمت این عزیزان خواهد بود. هدف آن آشنایی هرچه بیشتر شاعران این دیار با اشعار دوستان خود و شناسایی چهره های جدید است لطفا اشعار خودرابه آیدی زیر ارسال تا درکانال درج شود با تشکر ادمین👇🏻👇🏻 @shirin0021
‍ ‍ #برای_شهر_مهرگان_کدک،#یا_سیمرە،
#یا_درەشهر_امروزی_معروف_بە_کلک

َلِک"

نازنین شهر باستانی من
خفته در زیر توده های خاک
با هزاران دلاور خاموش
با هزاران دلاور بی باک

شهر غمگین و دلشکسته ی من
یال و کوپالت از چه ریخته است
تارو پود قشنگ رونق تو
از چه رو اینچنین گسیخته است

سنگ ها، خشت ها، گچ و ساروج
#چارطاقی، معابری خاموش
توی آن کوچه ها منم اینک
با خیال تو عابری مدهوش


به همین سنگ هات می بالم
به همین خشت های جامانده
به دهان قصیده ساز #کور
که ز فریاد شوق وا مانده

به همین سنگ ها که فریادی ست
مانده از قرن ها فراموشی
آه ای #مهرگان_کدگ، هرگز
سهم یادت مباد خاموشی

ای شکوه گذشته هایی دور
ای بلندای افتخار من
شهر من، خاک من، دیار من
عشق من، ارج و اعتبار من

روزگاری حیات جاری بود
در تو ای شهر ماندەدریادم
در تویی که هنوز با یادت
در خرابات خویش آبادم

روزگاران پر ز شوکت تو
شهرمن ، آە،#مهرگان_کده_ام
ای وطن ای امید و خانه ی من
به جهان با تب تو آمده ام

تو که در روزگار پر رونق
بوده ای جشنگاه اجدادم
با غرور و وقار و زیبایی
عاشقی را تو داده ای یادم

از تو برخاستند مردانی
بی گمان سرفراز چون #بهرام
او  که چندی زمام #ایرانشهر
بود در دست  و بازوانش رام

وطن #هرمزان، قلمرو او
وطن آن دلیر ایرانی
او که بعد از اسارتش آموخت
به عرب راه و رسم دیوانی

روزگاری دگر رسید و هنوز
جام شهری بزرگ در دستت
روزگاری که آن مهاجم نیز
از زمان ورود شد مستت

#سیمره، خانه ی همیشگی ام
#سیمره، ای عروس خوش منظر
غافل از اینکه در پس دوران
بر سر راه تو شبی دیگر

در کمین مانده، جانگزا، آری
آن زمین لرزه های ویرانگر
آه ای سرزمین خسته ی من
جنگجوی غریب سینه سپر

بعد از آن خوابهای آشفته
همچو پیری که خم شده پشتش
در نگاهش غمی غریب و بزرگ
یک وجب خاک سرد در مشتش

آه ای شهر من، امید منی
در جهانی که هیچ یارم نیست
در جهانی که آه، مدت هاست
یاوری چون تو در کنارم نیست

بعد از آن قرن ها سکوت، مرا
با خروشی دگر به شوق آور
خسته ام از سکوت طولانی
از نگاهی غریب و بی باور

ای کبیر بلندقامت من
شعرهای مرا به یاد سپار
شوق ها را بر آسمان حک کن
رنج ها را به دست باد سپار

نازنین شهر باستانی من
تا ابد شاد و سرفراز بمان
در شتاب همیشه ی تاریخ
مادری خوب و قصه ساز بمان

  #احمد_زینی_وند


@shaeraneDareshahr
نازنین شهر باستانی من
خفته در زیر توده های خاک
با هزاران دلاور خاموش
با هزاران دلاور بی باک

شهر غمگین و دلشکسته ی من
یال و کوپالت از چه ریخته است
تارو پود قشنگ باورهات
از چه رو اینچنین گسیخته است

سنگ ها، خشت ها، گچ و ساروج
#چارطاقی، معابری خاموش
توی آن کوچه ها منم اینک
با خیال تو عابری خاموش


به همین سنگ هات می بالم
به همین خشت های جامانده
به دهان قصیده ساز #کور
که ز فریاد شوق وا مانده

به همین سنگ ها که فریادی ست
مانده از قرن ها فراموشی
آه ای #مهرگان_کدگ، هرگز
سهم یادت مباد خاموشی

ای شکوه گذشته هایی دور
ای بلندای افتخار من
شهر من، خاک من، دیار من
عشق من، ارج و اعتبار من

روزگاری حیات جاری بود
در تو ای شهر رفته از یادم
در تویی که هنوز با یادت
در خرابات خویش آبادم

روزگاران پر ز شوکت تو
مهر جان بخش، #مهرگان_کده_ام
ای وطن ای امید و خانه ی من
به جهان با تب تو آمده ام

تو که در روزگار پر رونق
بوده ای جشنگاه اجدادم
با غرور و وقار و زیبایی
عاشقی را تو داده ای یادم

از تو برخاستند مردانی
بی گمان سرفراز چون #بهرام
او که چندی زمام ایرانشهر
بود در دست و بازوانش رام

وطن #هرمزان، قلمرو او
وطن آن دلیر ایرانی
او که بعد از اسارتش آموخت
به عرب راه و رسم دیوانی

روزگاری دگر رسید و هنوز
جام شهری بزرگ در دستت
روزگاری که آن مهاجم نیز
از زمان ورود شد مستت

بر تو نامی دگر گذاشت عرب
#سیمره، شهر کوههای بلند
اسم ها و شناسنامه ی تو
یک حکایت، پر از حقیقت و پند

قرن ها در سکوت گرچه گذشت
از تو مردان دیگری برخاست
عارفانی شبیه #شاه_خوشین
یا وزیری چو #صیمری برخاست

#سیمره، خانه ی همیشگی ام
#سیمره، ای عروس خوش منظر
غافل از اینکه در پس دوران
بر سر راه تو شبی دیگر

در کمین مانده، جانگزا، آری
ان زمین لرزه های ویرانگر
آه ای سرزمین خسته ی من
جنگجوی غریب سینه سپر

بعد از آن خوابهای آشفته
همچو پیری که خم شده پشتش
در نگاهش غمی غریب و بزرگ
یک وجب خاک سرد در مشتش

آه ای شهر من، امید منی
در جهانی که هیچ یارم نیست
در جهانی که آه، مدت هاست
یاوری چون تو در کنارم نیست

بعد از آن قرن ها سکوت، مرا
با خروشی دگر به شوق آور
خسته ام از سکوت طولانی
از نگاهی غریب و بی باور

تو بلندای باورم هستی
باز می سازمت که برخیزی
باز می سازمت که بار دگر
با خرابی و جهل بستیزی

ای کبیر بلندقامت من
شعرهای مرا به باد سپار
شوق ها را بر آسمان حک کن
رنج ها را به دست باد سپار

نازنین شهر باستانی من
تا ابد شاد و سرفراز بمان
در شتاب همیشه ی تاریخ
مادری خوب و قصه ساز بمان

#احمد_زینی_وند_ایلامی(تکا)

@shaeraneDareshahr
نازنین شهر باستانی من
خفته در زیر توده های خاک
با هزاران دلاور خاموش
با هزاران دلاور بی باک

شهر غمگین و دلشکسته ی من
یال و کوپالت از چه ریخته است
تارو پود قشنگ باورهات
از چه رو اینچنین گسیخته است

سنگ ها، خشت ها، گچ و ساروج
#چارطاقی، معابری خاموش
توی آن کوچه ها منم اینک
با خیال تو عابری خاموش


به همین سنگ هات می بالم
به همین خشت های جامانده
به دهان قصیده ساز #کور
که ز فریاد شوق وا مانده

به همین سنگ ها که فریادی ست
مانده از قرن ها فراموشی
آه ای #مهرگان_کدگ، هرگز
سهم یادت مباد خاموشی

ای شکوه گذشته هایی دور
ای بلندای افتخار من
شهر من، خاک من، دیار من
عشق من، ارج و اعتبار من

روزگاری حیات جاری بود
در تو ای شهر رفته از یادم
در تویی که هنوز با یادت
در خرابات خویش آبادم

روزگاران پر ز شوکت تو
مهر جان بخش، #مهرگان_کده_ام
ای وطن ای امید و خانه ی من
به جهان با تب تو آمده ام

تو که در روزگار پر رونق
بوده ای جشنگاه اجدادم
با غرور و وقار و زیبایی
عاشقی را تو داده ای یادم

از تو برخاستند مردانی
بی گمان سرفراز چون #بهرام
او که چندی زمام ایرانشهر
بود در دست و بازوانش رام

وطن #هرمزان، قلمرو او
وطن آن دلیر ایرانی
او که بعد از اسارتش آموخت
به عرب راه و رسم دیوانی

روزگاری دگر رسید و هنوز
جام شهری بزرگ در دستت
روزگاری که آن مهاجم نیز
از زمان ورود شد مستت

بر تو نامی دگر گذاشت عرب
#سیمره، شهر کوههای بلند
اسم ها و شناسنامه ی تو
یک حکایت، پر از حقیقت و پند

قرن ها در سکوت گرچه گذشت
از تو مردان دیگری برخاست
عارفانی شبیه #شاه_خوشین
یا وزیری چو #صیمری برخاست

#سیمره، خانه ی همیشگی ام
#سیمره، ای عروس خوش منظر
غافل از اینکه در پس دوران
بر سر راه تو شبی دیگر

در کمین مانده، جانگزا، آری
ان زمین لرزه های ویرانگر
آه ای سرزمین خسته ی من
جنگجوی غریب سینه سپر

بعد از آن خوابهای آشفته
همچو پیری که خم شده پشتش
در نگاهش غمی غریب و بزرگ
یک وجب خاک سرد در مشتش

آه ای شهر من، امید منی
در جهانی که هیچ یارم نیست
در جهانی که آه، مدت هاست
یاوری چون تو در کنارم نیست

بعد از آن قرن ها سکوت، مرا
با خروشی دگر به شوق آور
خسته ام از سکوت طولانی
از نگاهی غریب و بی باور

تو بلندای باورم هستی
باز می سازمت که برخیزی
باز می سازمت که بار دگر
با خرابی و جهل بستیزی

ای کبیر بلندقامت من
شعرهای مرا به باد سپار
شوق ها را بر آسمان حک کن
رنج ها را به دست باد سپار

نازنین شهر باستانی من
تا ابد شاد و سرفراز بمان
در شتاب همیشه ی تاریخ
مادری خوب و قصه ساز بمان

#احمد_زینی_وند_ایلامی(تکا)

@shaeraneDareshahr
برای َلِک #آثارباستانی_بجامانده_ازشهرتاریخی_ماداکتو

نازنین شهر باستانی من
خفته در زیر توده های خاک
با هزاران دلاور خاموش
با هزاران دلاور بی باک

شهر غمگین و دلشکسته ی من
یال و کوپالت از چه ریخته است
تارو پود قشنگ باورهات
از چه رو اینچنین گسیخته است

سنگ ها، خشت ها، گچ و ساروج
#چارطاقی، معابری خاموش
توی آن کوچه ها منم اینک
با خیال تو عابری خاموش


به همین سنگ هات می بالم
به همین خشت های جامانده
به دهان قصیده ساز #کور
که ز فریاد شوق وا مانده

به همین سنگ ها که فریادی ست
مانده از قرن ها فراموشی
آه ای #مهرگان_کدگ، هرگز
سهم یادت مباد خاموشی

ای شکوه گذشته هایی دور
ای بلندای افتخار من
شهر من، خاک من، دیار من
عشق من، ارج و اعتبار من

روزگاری حیات جاری بود
در تو ای شهر رفته از یادم
در تویی که هنوز با یادت
در خرابات خویش آبادم

روزگاران پر ز شوکت تو
مهر جان بخش، #مهرگان_کده_ام
ای وطن ای امید و خانه ی من
به جهان با تب تو آمده ام

تو که در روزگار پر رونق
بوده ای جشنگاه اجدادم
با غرور و وقار و زیبایی
عاشقی را تو داده ای یادم

از تو برخاستند مردانی
بی گمان سرفراز چون #بهرام
او که چندی زمام ایرانشهر
بود در دست و بازوانش رام

وطن #هرمزان، قلمرو او
وطن آن دلیر ایرانی
او که بعد از اسارتش آموخت
به عرب راه و رسم دیوانی

روزگاری دگر رسید و هنوز
جام شهری بزرگ در دستت
روزگاری که آن مهاجم نیز
از زمان ورود شد مستت

بر تو نامی دگر گذاشت عرب
#سیمره، شهر کوههای بلند
اسم ها و شناسنامه ی تو
یک حکایت، پر از حقیقت و پند

قرن ها در سکوت گرچه گذشت
از تو مردان دیگری برخاست
عارفانی شبیه #شاه_خوشین
یا وزیری چو #صیمری برخاست

#سیمره، خانه ی همیشگی ام
#سیمره، ای عروس خوش منظر
غافل از اینکه در پس دوران
بر سر راه تو شبی دیگر

در کمین مانده، جانگزا، آری
ان زمین لرزه های ویرانگر
آه ای سرزمین خسته ی من
جنگجوی غریب سینه سپر

بعد از آن خوابهای آشفته
همچو پیری که خم شده پشتش
در نگاهش غمی غریب و بزرگ
یک وجب خاک سرد در مشتش

آه ای شهر من، امید منی
در جهانی که هیچ یارم نیست
در جهانی که آه، مدت هاست
یاوری چون تو در کنارم نیست

بعد از آن قرن ها سکوت، مرا
با خروشی دگر به شوق آور
خسته ام از سکوت طولانی
از نگاهی غریب و بی باور

تو بلندای باورم هستی
باز می سازمت که برخیزی
باز می سازمت که بار دگر
با خرابی و جهل بستیزی

ای کبیر بلندقامت من
شعرهای مرا به باد سپار
شوق ها را بر آسمان حک کن
رنج ها را به دست باد سپار..

#دکتراحمد_زینی_وند

@shaeraneDareshahr