شعر دره‌شهر

#دکتراحمد_زینی_وند
Канал
Логотип телеграм канала شعر دره‌شهر
@shaeraneDareshahrПродвигать
241
подписчик
618
фото
150
видео
137
ссылок
این کانال جهت درج اشعار #شاعران_دره_شهر ساخته شده ودر خدمت این عزیزان خواهد بود. هدف آن آشنایی هرچه بیشتر شاعران این دیار با اشعار دوستان خود و شناسایی چهره های جدید است لطفا اشعار خودرابه آیدی زیر ارسال تا درکانال درج شود با تشکر ادمین👇🏻👇🏻 @shirin0021
بیزارم ازکتابی که دوست داری
وبغلش می کنی

بیزارم از هرچیزی وهرکسی
که بیشتر ازمن
اسمش را برزبان می آوری

کوهی که خاطرات زیادی ازآن داری

شهری که برایت رویایی ست

دریایی که طراوتش ازیادت نمی رود

رودی که سرچشمه تخیل توست

گلی که نامش توجه ات را جلب می کند

غذایی که بیشتر ازهمه دوست داری

ببزارم دختر بلوط

بیزارم
ازهرچیزوهرکسی
که مرا برای لحظه ای حتی
ازتو دورکند

#دکتراحمد_زینی_وند (تکا)

@shaeraneDareshahr
درختان را غمِ نانی نباشد
هراس از بند و زندانی نباشد

نمی رقصند در آرامش محض
که در آن باد وطوفانی نباشد

#دکتراحمد_زینی_وند

@shaeraneDareshahr
بار دیگر در بی تو بودن ها
یادت افتادم ای سفر کرده
مرغکی غمگین،خسته وتنها
سر ز غم زیر بال وپر کرده

بر بلندای آرزوهایم
اشک و امید و آه بی پایان
روبه روی من هرچه دلتنگی
روبه سوی تو را ه بی پایان

شب چو می آید خیره در مهتاب
باستاره ها گفتگو دارم
باز با یاد خنده های تو
بغض بسیاری در گلو دارم

چشم هایم را می رباید خواب
باز در رویاها تورا دیدن
بالبان توقصه ها گفتن
از نگاه تو بوسه ها چیدن

صبح می آید با گل خورشید
داستان من می شود تکرار
می نشینم با یک بغل امید
در کنار این را ه ناهموار

#دکتراحمد_زینی_وند

@shaeraneDareshahr
باز از هوای عشق پُرَم، باز عاشقم
لبریز کن مرا تو از آهنگ خنده هات
امروز هم خدا تویی و زیر دست تو
ما و کلام و واژه، هم از خیلِ بنده هات

دارم دوباره حسرتِ یک لحظه دیدنت
دور از نگاه خلق، که مستم کنی از عشق
شاید دوباره این منِ مردم گریز را
با شهدِ شوق، باده پرستم کنی از عشق

￿شوری دگر ببخش به این چهارپاره ها
اینها که سالهاست تو را شرح می‌دهند
هر لحظه از نگاهت و هر روز از غمت
هر بار یک پدیده و یک طرح می‌دهند

پروردگار شعرِ منی، کاش پیش تو
میشد دوباره تا به ابد بندگی کنم
ای کاش می‌شد عاقبت این عشق را دمی
در چشمهای عاشق تو زندگی کنم


#دکتراحمد_زینی_وند

@shaeraneDareshahr
تنگە چوبینە
دهان باز کردە است
آثار بە جای ماندە
ازعهدساسانی
درگلویش‌ گیرکردە است

#دکتراحمد_زینی_وند (تکا)

@shaeraneDareshahr
لباس عشق رو می پوشم و بعد..
لباتو آخرش می نوشم و بعد..

تو رو با حسرتی دیرینه، محکم
میگیرم در تب آغوشم و بعد...

#دکتراحمد_زینی_وند (تکا)

@shaeraneDareshahr
می آیم و از تمام دنیا سهمم
چشمان قشنگ توست با برق امید
امروز که خورشید درخشان دلم
انگار طلوع کرده از شرق امید

این لحظه که در خیال من می‌گذرد
یک زندگیِ قشنگ در چشمانت
این لحظه که با تمام جان می‌بینم
دل را به هزار رنگ در چشمانت

حالا منم و تویی که سهمم هستی
حالا منم و جهانِ زیبایی تو
حالا منم آنکه با خدا آمده‌است
یکبار دگر به جنگ تنهایی تو

ای عشق بیا و دست در دستانم
یک قصه‌ی عاشقانه را حوصله کن
ای یار بیا و چشم در چشم امید
یکبار دگر تمام، این فاصله کن

#دکتراحمد_زینی_وند_ایلامی( #تکا)

@shaeraneDareshahr
نە برنمی گردم
هرگز

شگفتاازروداگرخوابِ جویباروچشمە ببیند
ودخترِسفیدپوش ابر
وعروسِ باران

امابەدوردست های ناپیدای دریا نیندیشد.

هی مردمان بی خیال
دیگرکمتربەکلمات خستە وخرابِ من بخندید
روزی همین کلماتِ بی خانمان
ترانە های چشمە وجویبارخواهندشد.
می دانم.....

نەاعتمادم بە شمال است
نەشرق
نه غرب
ونە جنوب.

بزرگترین درد من این است
کەنامم راهیچ بیگانە ای درست ننوشت؛
نەدرهیچ پاسپورتی
ونەدرهیچ شناسنامە ای..


نە هرگزبرنمی گردم
هرگز

بیزارم از غباری کە برپیشانی ام
نشستە است..

بیزارم ازخاروخاشاکی کە قرائت نامم رامشکل کردەاست.

ازاین پهلو
بە آن پهلو بسیارخوابیدەام.

بیزارم ازخواب بیخیال پرندە ای کە
آشیانە اش را درمعبرباد
وتماشگە روباە می سازد.


نە برنمی گردم
هرگز



#دکتراحمد_زینی_وند_ایلامی(تکا)

@shaeraneDareshahr
ُر_دختری
قصیده ای از استاد
#عجم_میر؛
معروف به
#رودکی_سیمره

دکلمه:
#دکتر_احمد_زینی_وند

برگرفتە از دیوان شاعر
تصحیح ،توضیح وترجمه : #دکتراحمد_زینی_وند

@shaeraneDareshahr
#سەدوبیتی


1

بە تن پوشیدە کوّر جامەای سبز
بەدستانش گرفتە خامە ای سبز

تمام سطرهایش سبز و زیبا
نوشتە نامە را باخامە ای سبز


2

بهاران بود و تا آن دورها گُل
نوای قمری و آوای بلبل

کمانچە ماویک برە کباب و...
دوبارە قصە ها اززلف سنبل


3

حُمیل رفت وزمستان ماندوسرما
مُمیل هم رفت وسرماماند برجا
کە "دایا" آمدو انداخت مشعل
بهاران دربهاران گشت پیدا


دایا:پیرزن


#دکتراحمد_زینی_وند

@shaeraneDareshahr
نە برنمی گردم
هرگز

شگفتاازروداگرخوابِ جویباروچشمە ببیند
ودخترِسفیدپوش ابر
وعروسِ باران

امابەدوردست های ناپیدای دریا نیندیشد.

هی مردمان بی خیال
دیگرکمتربەکلمات خستە وخرابِ من بخندید
روزی همین کلماتِ بی خانمان
ترانە های چشمە وجویبارخواهندشد.
می دانم.....

نەاعتمادم بە شمال است
نەشرق
نه غرب
ونە جنوب.

بزرگترین درد من این است
کەنامم راهیچ بیگانە ای درست ننوشت؛
نەدرهیچ پاسپورتی
ونەدرهیچ شناسنامە ای..


نە هرگزبرنمی گردم
هرگز

بیزارم از غباری کە برپیشانی ام
نشستە است..

بیزارم ازخاروخاشاکی کە قرائت نامم رامشکل کردەاست.

ازاین پهلو
بە آن پهلو بسیارخوابیدەام.

بیزارم ازخواب بیخیال پرندە ای کە
آشیانە اش را درمعبرباد
وتماشگە روباە می سازد.


نە برنمی گردم
هرگز



#دکتراحمد_زینی_وند_ایلامی(تکا)

@shaeraneDareshahr
بانوی تمامِ شعرهایم باشی
در فکر و خیال پا به پایم باشی

من شادترین مرد جهان خواهم بود
وقتی که تو یارِ باوفایم باشی


#دکتراحمد_زینی_وند_ایلامی(تکا)

@shaeraneDareshahr
از ابرِ خیال شعر را می بارم
در خاکِ دلم بذر تو را می کارم

ای ماه دلم به چشم های تو قسم
تا لحظه ی مرگ دوستت می دارم


#دکتراحمد_زینی_وند_ایلامی(تکا)

@shaeraneDareshahr
با من ز بوی سوختن و دود.. آه دود
این زاگرس چگونه به آتش کشیده شد
هرچند با همین خفقان از حریق و دود
فرزندخوانده ایست که یکبار دیده شد

آغوش خسته ی من از خود بریده را
برده ست تا تبسمی از خاطرات خویش
آتش گرفت تا که بگوید که خالی است
دستان نیمه سوختەاش بر نجات خویش

جانم فدای آن تنِ زخمی و سوخته
دستم بریده باد که یاری نکردمت
در این بهارِ زخمی و گردن شکسته، آه
با قطره ای امید بهاری نکردمت

آه ای خدای خسته تر از من بلند شو
ابری شو و ببار بر آن دود و آتشش
می سوزد از لهیب غم و بی کسی، ببین
از یاد برده اند خدایان سیاوشش


#دکتراحمد_زینی_وند_ایلامی(تکا)


@shaeraneDareshahr
مرا به گلشن زیبای دست‌هات ببر
بکش شبیه نسیم خوشی در آغوشم
منی که باز در این روزهای سبز بهار
لباس عشق تو را دلبرانه می‌پوشم

اگر چه دورم از آن بازوانِ رویایی
اگرچه نیستم این روزها در آغوشت
ولی هنوز هم این چارپاره‌ها هستند
به رسم عاشقی و انتظار، مدهوشت

بهار آمده است و امیدوارم من
به روزهای قشنگ وصالِ تو ای خوب
برای داشتن من وَ حجم این احساس
بلند داد زدم : خوش به حال تو ای خوب


#دکتراحمد_زینی_وند_ایلامی(تکا)


@shaeraneDareshahr
"دانه گندم
به چه کسی شکایت ببرد،

وقتی قاضی محکمە مرغ باشد"

این یک ضرب المثل زیبای عربی ست دختربلوط:
"لمِن یشَتکی حَبە القمح
اذکان القاضی دجاجە"

مینی بوس بە ایستگاە آخر رسیده است
شب است،
شب
ومن نام تورابه احتیاط زمزمه می کنم


تنها ماە وخورشید
روشنایی خودرا به عدالت تقسیم می کنند
شاید دلیل پنداشت خدابودنشان
همین باشد

کسی چه می داند

حالابیاد تو ستاره می شمارم
ستاره ها امشب
بیشتر از هرشبند

دوستت دارم
سکوت خالص خدا

.....آخرالدوا


#دکتراحمد_زینی_وند_ایلامی (تکا)


@shaeraneDareshahr
(به دختر لر)

تو سرزمین منی

بی تو بودن مرگی تدریجی ست
با عذابی مضاعف
هر جا که باشم
ریشه هایم را بر می دارم
و در پی ات زمین را وجب به وجب می گردم
من درخت توام
و در هیچ زمین دیگری نمی رویم
مانند گدایی که تنها سکه ی سیاهش را
به معشوقش می بخشد
من قلبم را به تو هدیه می دهم
تنها کالای گرانبهایی که دارم
گمان مبر
که دوری قلب ما را از هم جدا کند
تو در من گره خورده ای
در شادی و غم هایم
بیا عزیزم، بودنت سعادتی ست جاودانه
و نبودنت، رنجی ابدی
پاهایم مرا به سوی تو می کشاند
اما دست جاده ها
ترا از من دور می کند
******
خوشبختی گلی است گرانبها
که انسان برای یافتنش
کوهها و دشتها را در می نوردد
و تو خوشبختی منی
و من همواره رهنورد کوهها و دشت ها
و جاده های توام
من بی تو می میرم
تو سرزمین منی
با همه دشت ها و کوهها و رودهای زیبایش
با همه ی گنج ها و معدن های گرانبهایش
وقتی ترا می بینم
تمام رودها در من جاری می شوند
تمام کوهها در من به اهتزاز در می آیند
تمام دشت ها در من سبز می شوند
و تمام جنگل ها در من به شکوفه می نشینند
اکنون تمام رودها
تمام دشتها
نام ترا به زبان می آورند
تو همیشه با منی
در گلی که می بویم
در نفسی که می کشم
در زجری که می کشم به خاطر تو
تو همیشه با منی
در سردی زمستان
در طراوت بهار
در تلخی روزگار
که به خاطر تو
شیرین تر از عسل است به کام من
*****

نگاه تو
کلید تمام درهایی است
که به رویم بسته اند
کلام تو
زیباترین آوازی است
که در روحم رخنه کرده است
و خنده تو شمشیری است آخته
که با آن دشمنانم را
گردن میزنم..

برگرفته از کتاب "دیوان استاد عجم میر"
صفحات 130-132


#دکتراحمد_زینی_وند(تکا)


@shaeraneDareshahr
تا ابد مثل روزِ اولمان
باز هم عاشق تو می‌مانم
باز هم شعرهای نابِ تو را
زیر لب هر دقیقه می خوانم

باز هم مست می‌شوم از عشق
از شمیم خوش خیالِ خودت
باز هم شعر می‌شوم هر شب
با خودم توی حس وحال خودت

من و تو فصلِ سبز احساسیم
با بهاری به رنگ شعر و کلام
عشق هر لحظه می‌رسد از راه
وقتی ای خوب می‌کنی تو سلام


#دکتراحمد_زینی_وند_ایلامی(تکا)


@shaeraneDareshahr
صبری به وسعت شب تاریخ کرده ام
رنجی به وسعت غم تاریخ بر دلم
با من هنوز حسرت آن لحظه‌های دور
اندوه جانگزایی از آن رنج در دلم

با من هراس اینهمه تنهایی و جنون
در من نهایتی‌ست به نام نداشتن
درگیر یک تناقض تلخ همیشگی
در خاک زندگی، هوس مرگ کاشتن

در من بهار و اینهمه پاییز دردناک
با من که در سکوت خدا خانه کرده‌ام
در لحظه های روشن آبادی و شکوه
فکری به حال این دل ویرانه کرده ام

من، آه من همیشه‌ی در خون تپیده دل
من، آه این بهانه‌ی تلخ همیشگی:
تنهایی و هزار و صد اندوه جانگزا
حاصل؛ همین ترانه‌ی تلخ همیشگی

#دکتراحمد_زینی_وند_ایلامی(تکا)


@shaeraneDareshahr
#برای_امام_رضا(ع)


میام از راه های دور با شوق
هوات افتاده توی سر دوباره
میخام مثل کبوترها بیام و
بگیرم تا تو بال و پر دوباره

میخام پر واکنم تا اون حوالی
که بوی عشق میده کوچه هاشون
همونجایی که آدم ها پر از شوق
به سمت تو می افته ردپاشون

همونجایی که دل وا میشه پیشت
خدا هر گوشه ی ایوون نشسته
غروباش رنگ ناب عشق داره
دلا در اوج تنهایی..شکسته

میام از راههای دور تا تو
پذیرائیم کنی با مهربونی
که بازم بین دستای من و عشق
به لبخندی کنی پادرمیونی

برام آغوش وا کن تا بیام و
هواتو توی آغوشم بگیرم
بیام و کوله بار عاشقی رو
یه بار دیگه رو دوشم بگیرم

میخام پر وا کنم تا کفترت شم
رو بومت جا بگیرم شاد باشم
میخام از بند این دنیا رها و
رو دوش عشق تو آزاد باشم

#دکتراحمد_زینی_وند (تکا)

@shaeraneDareshahr



بــاز ایــنــک بـــا تـــو دارم راز دل
بــاز در غـربـت تـویـی دم ساز دل

بـاز دل از مـوج غـربـت پــر کشید
جـام عشقت را دوبــاره سر کشید

بـاز دیـدم هـم صدایـم عشق شد
ایـن طـنین آشــنـایـم عشـق شـد!

بــاز دل شــد رهـسپــار کــوی تو
دل نگاهش لحظه‌لحظه سوی تو!

باز اینک شعله ی عشقت به جان
بر گـرفـتم از کـران تا بـی کـران!

بــاز گشـتـم دربـه‌در در تــار شب
جـاده نـاهـمـوار و تن هـمراز تب

بـا تـب دل در مـیــان کـوچــه ها
کـوچـه های مـمـلو از بـوی خــدا

گم شدم درخـویش ای روح خدا
یا رضـــا تـو بشکن این موج بـلا

سهــل بـر من‌خشم ایـن تـوفان را
آتــش هــــجــران تــو در جــان را

آئـینه، انــوار روشـن ازتــو یـافـت
خانه‌ی دل، رنگ گلشن ازتو یافت!

می سپــارم دل بـه دریــای امـید
ای امــید نــا امــیدان را نــویــــد

#محمود_عزیزنژاد "آوا"

@shaeraneDareshahr



باز امشب دل هوای ناز آهو می کند
صحن را از اشک چشمان آب جارو می کند

عطر نرگس می وزد از باغ سبز گنبدت
آسمان از شوق این عطر ترا بو می کند

در هوای زلف افشانت خدا سرمست شد
زین سبب هم کعبه از عشق تو یاهو می کند

آفتاب مشرق ! ای سلطان اقلیم صفا!
گنبدت خورشید را از عشق پرسو می کند

گرچه دل در کنج صحنت کفتری آواره است
با نگاه مهربانت هر دلی خو می کند

چشم شورانگیز تو تايک نظر بردل کند
این دل شوریده را چون لاله خودرو می کند

عشق بارانست هرشب درحوالی بهشت
هرملک از شوق دست خویش را رو می کند

در لباس خادمان درگه تو جبرئیل
چون کبوتر ؛ مست از شوق تو هو هو می کند

خادمی می گفت:(آقا از سر لطف و کرم
آب سقاخانه را مانند دارو می کند)

دوش می دیدم که آقا در جوار مرقدش
دامن دل را پر از گلهای شب بو می کند

(فيلي) این شعر توبر بال نسیم خونفشان
بلبل شوریده را مست وغز ل گو می کند

#مختار_فیلی

@shaeraneDareshahr


سلام ای ستاره ی هشتم
هوای من...سلام آقا جان...
منــم...همان همیشه در ظلمت
منم همان همیشه در باران

منم همان غریب تنهایی
که در جنون نفس کم آورده
و روزگـــار هرچه غمگین است
برای من دمادم آورده

رسیده ام ببینمت امروز
حوالی ام چقدر بارانی ست...
هزار زخم دست ناخورده
میان این سکوتِ پنهانی ست

نمی شود ببینمت امــــا
برای تو ترانـــه ننْویسم!
خودت غزل غزل پر از شعری
چگونه عاشقانه ننْویسم؟

قلم چقدر قاصر است اینجا...
از اینکه هردم از تو بنویسد
نه این قلم کم است آقا جان
که باید عالم از تو بنویسد

مرا توان از تو گفتن نیست
نمی شود که لایقت باشم
نمی شود بگویم عشقم را...
که کم از اینم عاشقت باشم

اگرچه شاعرم ولی آقــا
نشسته هرچه جز هنر در من
هنر برای من فقط این است
خوشا به حال این و آن گفتن

خوشا به حال عاشقی خسته
که دائما مسافرت باشد
خوشا به آنکه نیّتش این است
تمام عمـــر زائرت باشد

خوشا به حال هرکسی اینجاست
خوشا به حال خادمت آقا...
خوشا به حال ساکنان شهر
خوشا به حال این کبوترها

سیاه روی گرچه هستــم من
تو قلب خسته را شفاعت  کن!
زیارتت حقیقتــاً "عشق" است
مرا به عشق باز دعوت کن!

#خدیجه_نصیری
۱۸ اردیبهشت۹۶

@shaeraneDareshahr


خواهیم اگر به نزد خدا محترم شویم
بگذار  تا  دوباره  مقیم  حرم  شویم

ای شاه عشق ما به خراسان رسیده ایم
رخصت دهید تا که دعاگوی هم شویم

 ما ترک عشق روی تو هرگز نمی کنیم
حتی اگر به شرک خدا متهم شویم

آوارگی بزرگترین شرط عشق نیست
باید شبی مسافر شهر عدم شویم

ما بی قرار ساحل امن تو گشته ایم
باید شبیه موج سراپا قدم شویم

بغضی گلوی مجلس ما را گرفته است
بگذار مست ندبه ی هرصبحدم شویم

ما بی کسیم و دل به ضریح تو بسته ایم
شاید به پای بوسی تان محتشم شویم

#محمد_مقدم


@shaeraneDareshahr
Ещё