• نوشته بود داشتم از کوچه رد میشدم دیدم دخــتر بچه مدرسه ای کیفش رو گذاشت زمین و رفت بالا تا در رو باز کنه انقد قشنگ بود که فیلم گرفتم. ماشالله بهت دخــــتر 👏
بتها گوناگوناند: بتِ برخی از مردمان نَفْس است، بتِ برخی ديگر فرزند يا همسر، بتِ برخی ديگر مال، بتِ برخی ديگر حرمت و بتِ برخی ديگر نماز و روزه و زكات و حال است؛ آري، بتها بسيارند و هر يک از مردم بستۀ بتیاند.
📌«آرمین یعقوبی» عکاس است و همچنین به شکل حرفهای «پرفورمنس» انجام میدهد، این اجرایش با موسیقی «طاها عمرانی» در فضای مجازی بسیار پرباردید بوده، الحق و الانصاف خیلی زیباست!
تخت جمشید (در دوره هخامنشیان: پارسه) (به پارسی باستان:𐎱𐎠𐎼𐎿) (در زبانهای غربی: پرسپولیس، پرسهپلیس) (در دوره اسلامی میانه:صدستون یا چهل منار) (در عصر ساسانی: صدستون) (به پهلوی: 𐭮𐭲𐭮𐭲𐭥𐭭𐭩, sadstūn) مجموعهای از چند کاخ تو در تو در کنار دشت مرودشت و در کوهپایهٔ کوه رحمت در استان فارس واقع در شهر مرودشت ایران است. در دورههای تاریخی پس از هخامنشیان، به دلیل فراموشی خط و زبان پارسی باستان و ناآشنا بودن سنگ نوشتهها، نام پارسه فراموش شده و مردم نام تخت جمشید (پادشاه پیشدادی) را بر روی کاخ مینهند. تخت جمشید در شهر باستانی پارسه یکی از شهرهای باستانی ایران قرار داشته است که طی سالیان، پیوسته پایتخت تشریفاتی شاهنشاهی هخامنشی بوده است. تخت جمشید در دوران زمامداری داریوش بزرگ، خشایارشا و اردشیر یکم بنا شده است و به زمان نزدیک ۲۰۰ سال آباد بوده است. در نخستین روز سال نو گروههای زیادی از کشورهای گوناگون به نمایندگی از ساتراپیها یا استانداریها با پیشکشهایی گوناگون در تخت جمشید گرد میآمدند و کادوهای خود را به شاه پیشکش میکردند.
در سال ۵۱۸ پیش از میلاد بنای تخت جمشید به عنوان پایتخت نو هخامنشیان در پارسه آغاز گردید. بنیانگذار تخت جمشید داریوش بزرگ بود، هرچند پس از او پسرش خشایارشا و نوهاش اردشیر یکم با افزودن بناهای دیگر، این مجموعه را گسترش دادند. بسیاری از آگاهیهای کنونی که در مورد پیشینهٔ هخامنشیان و فرهنگ آنها در دسترس است به دلیل سنگنوشتهها و گِلنوشتههایی است که در این کاخها و بر روی دیوارهها و لوحههای آن حکاکی شده است. سامنر برآورد کرده است که دشت تخت جمشید که دربرگیرنده ۳۹ خاستگاه زندگی بوده، در دورهٔ هخامنشیان ۴۳٬۶۰۰ نفر جمعیت داشته است. اسکندر مقدونی در ۳۳۰ پیش از میلاد، به ایران یورش آورد و تخت جمشید را به آتش کشید. بااینحال ویرانههای این مکان هنوز هم برپا است و باستانشناسان از ویرانههای آن نشانههای آتش و یورش را بر آن تأیید میکنند.
این مکان تاریخی از سال ۱۹۷۹ یکی از آثار ثبتشده ایران در یونسکو است.
🎨 Edouard Manet - Banks of the Seine at Argenteuil
🎨ادوارد مانه - سواحل سن در آرژانتین
▨..............................
اگر بنا بود آرزوی چیزی به دل داشته باشم، نه آرزوی ثروت و قدرت، بلکه آرزوی شورِ ممکنها بود. آرزوی چشمی هماره جوان، هماره مشتاق که همهجا ردی از امکانهای تازه میبیند. لذت است که مایوس میکند، نه امکان.
واقعیت این است که ما همگی در این سیاره، تنها هستیم. هر کدام از ما کاملاً تنهاییم و هرچه زودتر این حقیقت را بپذیریم، به نفعمان خواهد بود. بسیاری از مردم تنها زندگی میکنند، چه ازدواج کرده باشند و چه مجرد باشند. بدون هیچ یافتنی، همیشه در «جستجو» بودهاند...!
در سحرگاه سر از بالش خوابت بردار ! كاروانهاي فرومانده خواب از چشمت بيرون كن باز كن پنجره را تو اگر باز كني پنجره را، من نشان خواهم داد، به تو زيبايي را
باز كن پنجره را من تو را خواهم برد به سرِ رودِ خروشانِ حيات، آب اين رود به سرچشمه نمي گردد باز؛ بهتر آنست كه غفلت نكنيم از آغاز. باز كن پنجره را -صبح دميد!......
از صبح چند باری صدای سوت در گوشم پیچیده بود. گوگل کردم: دلیل سوت کشیدن گوش. منتظر بودم مثل همیشه که نشانهای از بیماری را جستجو میکنی، بدون فوت وقت بحث را به سمت سرطان و تومور مغزی ببرد و اعلام کند حدوداً یک ربع الی بیست دقیقه به پایان زندگیت مانده و بهتر است همین حالا حلوا و سنگ قبرت را سفارش دهی. اما این بار غافلگیرم کرد و با کانسپت جدیدتری روبرو شدم: «سوت کشیدن گوش در علوم غریبه»
ویدئویی را باز کردم که در آن پسرکی کم سن و سال با سبیلی پراکنده پشت لب با جدیت سوت کشیدن گوش را به حضور ارواح در اطرافت ربط میداد. معتقد بود روح در این وضعیت قصد ایجاد ارتباط دارد اما ما آن را فقط به شکل یک سوت آزارنده میشنویم.
روز خوبی برای معاشرت نبود. سرم از ترافیک و گرمای بی دلیل پاییز درد میکرد و حوصله حرف زدن با یک آدمِ مرده را نداشتم. حتماً میخواست از زندگی قبلی و وضعیت فعلیاش شکایت کند و بگوید دنبال راهی برای برگشتن به این دنیا میگردد و میخواهد این بار بهتر زندگی کند. من هم باید بهش اطلاع میدادم که در حال گول زدن خودش است و بعید است زندگی دومش فرق چندانی با قبلی داشته باشد. بعد احتمالاً عصبانی میشد و میگفت جوانک زندهی احمق! تو چه از زندگی مردهها میدانی؟
باید چه میکردم؟ توی اینترنت آگهی استخدام جسم میدادم و می گفتم دنبال کسی میگردم تا بدنش را در اختیار یک روح کارتن خواب قرار دهد تا او بتواند به این دنیا برگردد و یکبار دیگر در رشتهای که بهش علاقه دارد درس بخواند، حرفه محبوبش را دنبال کند، دنبال افسانه نیمه گمشده نگردد و فقط عاشق کسی شود که خنداندن او را بلد است و میتواند شانههای یخکردهاش در شب شومی که خیال میکند سحر ندارد را گرم کند؟
خوشبختانه گوشم دست از سوت کشیدن برداشت. احتمالاً روح ناامید شده و رفته بود روی پاهای نداشتهی خودش بایستد. حالا شاید بتوانم ویدئویی بسازم و در آن روشهای نادیده گرفتن اشباح پیرامون را تدریس کنم.
دیوید کیث لینچ (به انگلیسی: David Keith Lynch؛ ۲۰ ژانویهٔ ۱۹۴۶ – ۱۵ ژانویهٔ ۲۰۲۵) فیلمساز، هنرمند تجسمی، موسیقیدان و بازیگر آمریکایی بود. او در طول پنجاه سال فعالیت حرفهای، جوایز متعددی از جمله شیر طلایی یک عمر دستاورد در جشنواره فیلم ونیز ۲۰۰۶ و جایزه اسکار افتخاری ۲۰۱۹ را به دست آورد. لینچ که از او با عنوان «رویاپرداز» یاد میشود، یکی از مهمترین فیلمسازان عصر خود به حساب میآمد.