.
پارسی بگوییم
بدون تامل = بیدرنگ، بیاندیشه، سَرسَری، زَبوده، از سَرِ دَست*
بی تامل = بیدرنگ، بیاندیشه، سَرسَری، زَبوده، از سَرِ دَست
تأمل = درنگ، اندیشه، نگرش، ژرفنگری، ژرفاندیشی، فـَرنِگـَری، نیکنگریستن، سِکالِش، دوراَندیشی
تامل کردن = نِگـَریدَن، اندیشیدن، ژرفاندیشین، نیکنگریستن
قابل تأمل = درنگ کردنی، اندیشیدنی، نِگـَریدنی
نمونه:
بی تامل قبول کرد =
بیدرنگ پذيرفت
☄به نکته قابل تاملی اشاره کرد =
نکتهی اندیشیدنیای را نُمارید
تأمل در آئینه ٔ دل کنی
صفایی بتدریج حاصل کنی (بوستان) =
سِکالِش در آیینهی دل کنی
و شادابی کم کم بهدست آوری
قدری تامل کرده و به خود بیایید =
اندکی درنگ کرده و به خود بیایید
کمی نیک نگریسته و به خود بیایید
یک شب تأمل ایام گذشته میکردم ... (گلستان) =
یک شب اندیشهی روزهای گذشته میکردم
پیشنهادش را مطالعه كرد و با تأمل بسيار قبول کرد =
پیشنهادش را بررسی کرد و با فـَرنِگـَری بسيار پذيرفت
گاهی باید در طول مسیرِ رفته ایستاد و قدری تامل کرد در قدم هایی که پیموده ایم =
گاهی باید در درازنای راهِ رفته ایستاد و کمی ژرف اندیشید در گامهایی که پیمودهایم
روزنامه نگاران با موانع مختلفی مواجه بوده اند که با تامل بسیار زیادی با آن برخورد کرده اند =
روزنامهنگاران با گیرهای بسیاری روبرو بودهاند که با دوراَندیشی بسیاری با آن برخورد کردهاند
*سخن تا چند گویی از سَرِ دَست
همانا هم تو مستی، هم سخن مست (نظامی)
@sazochakameoketab🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂#پارسی بگوئیم