خانه کپک زده است, مادربزرگ چنين گفت. مادربزرگ وقتی لحاف چل تکه را مي شکافت, چنين گفت:
#هوا_زنگ_زده است, رخت عروسی که در يخدان بپوسد يعنی
#مصيبت بزرگ از راه رسيده است! بابا بزرگ مولوی را بست, خانه خوبی نساختيم و نشست. آقا بزرگ انتظار زيادی نداشتيم, يک اتفاق چوبی ساده, برای تنهايی, باسايه های اقاقی و رفتارخانگی, يک وجب
#خاک برای
#کاشتن نه کاستن, جايی به سادگی ياسهای گلخانه ,به راحتی چند پله شمعدانی, يک چهارپايه, يک ميز, يک چراغ برای بازشدن, آواز شدن, پرواز شدن, ماانتظار زيادی نداشتيم آقابزرگ, ديگران هم نکاشتند ما بخوريم.
عصب کپک زده است, پزشک بعد از سر کشيدن عرق خانگی چنين بيانيه ای صادر کرد. من, من نيست
#دشمن است و دشمن
#لجن است. سرهنگ به اميد روزی است که نشان ها, تقديرنامه ها و گلدان هاي ,نقره اش را از زير خاک آلاچيق بيرون بياورد.سرهنگ که بوی شربت سينه می داد, دلتنگی اش را برای روز سردوشی چنين سرفه کرد, ما بدبدرقه ايم وگرنه خانه همان خانه پيشواز قديم است. شاعر نوشت اين پيشانی نوشت نبايد باشد, چشمه
#مسموم وقت
سبز درخت را می گيرد و جنگل از
#تنفس سنگين ميرضب ميمیرد.
#باران ما هنوز می بارد.
#کوير هم
#سبز خواهد شد, اگر آن ناگهان در ما سبزشده باشد, آن سخاوت بی وقفه
#عشق.
خواهر کوچکتر ناگهان درصف اجباری سرود برای سلامتی
#پيشوا با دهانی بسته دچار درد خوشايند شعر شد. آدم که در خانه باشد, خانه کپک نخواهد زد!
#بابا چيز زيادی از بابا بزرگ نمی داند و بابا بزرگ هميشه به من می گفت:
#تخم_سگ! بابا جدا بابای بابا بزرگ را دوست ندارد. بابا هرگز
#کنجکاو نبود بداند, بابای بابا بزرگ ,مادر مادربزرگ را کجای
#بيابان پيدا کرد, کجای خيابان گم کرد؟ بابا چيز زيادی از ما نمی داند بابا با ما حرف ندارد, دعوا دارد, بابا رفيق نيست با ما! ما دانش آموزان کلاس سوم ب اما, بايد با بچه هامان بچگی کنيم, بچگی! اين بود انشای ما در مورد
#ريشه_های #عقب_ماندگی!!
@sazochakameoketab 🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂#شهيار_قنبری