سمانه کهربائیان

Канал
Логотип телеграм канала سمانه کهربائیان
@samanehkahrobaeianПродвигать
302
подписчика
شعر
.
.

ای با دهان خرد شده نعره‌ها زده
بیهوده مشت بر تن نرم هوا زده
.
در عمق چاه وحشت و درماندگی به درد
نام شریف و پاک کسی را صدا زده
.
از تاول شکفته‌ی طاعون گریخته
از مرگ، از تباهی شهر بلازده
.
زیرنقاب خنده به زاری گریسته
خود را میان مردم خشنود جا زده
.
باجی نداده تاجی و تختی نخواسته
بر بخت، این زیاده طلب، پشت پا زده
.
با چشم کور در ظلماتی به سوی نور
پیموده راه و هر قدمش را عصا زده
.
"ای قهرمان عرصه‌ی شطرنج باخته"
ای طعنه‌ها به رخوت این مهره‌ها زده
.
از تو ربوده‌اند که تنها دلیل توست
پیراهن دریده‌ی چاک از قفا زده
.
.
#سمانه_کهرباییان
@samanehkahrobaeian
.

چه تلاشی، که از آغاز عیان است شکست
چون نگه داشتن شعله‌ی آتش در دست
.
تن به تقدیر بده، رنج مکش، ناله مکن
آش کشک است بخور خاله! همین است که هست
.
سهم ما نیست شبی سرخوش و بالینی امن
«زلف افشانده و خوی کرده و خندان لب و مست»
.
«برق از پولک بی‌رونق ما رفت که رفت»
روح از قالب بی‌حاصل ما جست که جست
.
این نه روح است که شیطان شماتت شده‌ایست
این نه جسم است که مشتی عصب شعله ور است
.
مگر آزاد شود در کف ماهی‌گیری
جنّ افسرده که یک عمر در این خمره نشست
.
پا به پای دل شوریده‌ی شوریده شناس
 گریه کردم من دیوانه‌ی دیوانه پرست
.
.
#سمانه_کهرباییان

@samanehkahrobaeian
.
.
لحظۀ نابی است دور از این همه آشوب
این همه آشوب و گیر و دار و لت و کوب
.
خلسۀ خواب آور و خیال لطیفی است
دیدن درنا به روی دامن دانوب
.
بال گشوده‌ست مؤمنانه و آرام
چون تن عیسا بلا کشیده و مصلوب
.
پاک تراشیده رنج هجر تنش را
سخت نحیف است مثل پیکر ایوب
.
بوی خوش رود و جان خستۀ درنا
پیرهن یوسف است و دیدۀ یعقوب
.
منحنی شرقی‌اش مراقبه‌ای نرم
نقش و نگار پرش کتاب طلاکوب
.
پای نهاده به سطح آب تو گویی
موسی عمران به آب نیل زده چوب
.
عارف پیری که صحن صومعه‌ای را
خوش خوش پاشیده آب و رفته به جاروب
.
وه چه خیالی چه پر صلابت و سنگین
مرغ اثیری در این تخیل مرطوب
.
.
#سمانه_کهرباییان
@samanehkahrobaeian
Forwarded from Hossein_jannati
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
این است آنچه جان به لب ما رسانده است..
.
لطفا ببینید و نشر دهید.
@h_jannati
Samaneh Kahrobaeian:
مادر! پسر بزا! جنگ است، غوغای طبل و شیپور است
نوزاد کوچکت فردا سرباز امپراتور است

آسودنش سراسیمه، بالیدنش فلاکت بار
مادر برای فرزندت آشی که پخته ای شور است

آهسته‌تر قدم بردار در دشت شوم آدمخوار
دشتی که هر قدم خون است، خاکی که هر وجب گور است

خمیازه می‌کشد گاهی، عیشش مدام و خوابش خوش
خاکی که نشئۀ نفت است، خون خورده است و کیفور است

پنداشتی سوار از دور، یاریگری سلحشور است
خاموش باش و پنهان شو، چنگیز اگر نه تیمور است

سرنیزه‌های خونریزش هرجا که می‌رود بلخ است
سم کوبه‌های هتاکش هرجا رسد نشابور است

پنداشتی صدا از دور آوای تار و تنبور است
مادر! بزا و قربان کن! غوغای تیغ و ساتور است
.
.
#سمانه_کهرباییان
@samanehkahrobaeian
Forwarded from چتر چنارها (Alireza)
بی درود از راه آمد عشق و بی  بدرود رفت
آه از این مهمان  که هم دیر آمد و هم زود رفت

دیر تر از آنچه می باید به بالینم رسید
از تنم جان، زودتر از موعد موعود رفت

تا به خود جنبیدم عشق از خانه ام ویرانه ساخت
دودمانم دود شد، هر کس که با من بود رفت

از تنم یک قلب و مشتی استخوان بر جا گذاشت
از پرند پرنیانم تار ماند و پود رفت

گول ابراهیم را خوردم که آمد بر سرم
آنچه بر هارون میان آتش نمرود رفت

کور باید بود وقتی عشق، آتش می زند
هر که با چشمان باز آمد، به چشمش دود رفت

می رسد روزی به دریا مرده اش یا زنده اش
ماهی عاشق که با رود آمد و با رود، رفت

#غزل
#علیرضا_قاضی_مقدم
نگاه کن دل دیوانه! قحط‌سال این است
زمین سست و بیابان پیرزال این است
.
تمام ساخته‌ها را خراب خواهد کرد
بخیل شوم نظرتنگ بدسگال این است
.
مجال نیست درختی شوی و میوه دهی
گلی برآور و پژمرده شو! مجال این است
.
لمیده‌اند و به نشخوار و نشئه مشغول‌اند
بهیمه باش که دنیای ایده‌آل این است
.
سکوت کن، سر فرمانبری به زیر افکن
اگر که طالب آسایشی، روال این است
.
نپرسمت که چه هستی، چگونه آمده‌ای
چه بر سر بشر آورده‌ای؟ سوال این است!
.
حوالت است به دنیای دیگری جبران
تمام حکمت جبّار ذوالجلال این است
.
#سمانه_کهرباییان
@samanehkahrobaeian
«همان کس که دندان دهد نان دهد»
از این وعده‌ها او فراوان دهد
جرم تو به گردن من اصلاً
باریک چو موی، گردن اصلاً
.
دیوار من از نخست کوتاه
بردار کلنگ و بشکن اصلاً
.
دریای خطا منم تو را هیچ
خود تر نشده‌است دامن اصلاً
.
حرفت همه حقّ و نیّتت پاک
این واضح و آن مبرهن اصلاً
.
کار تو نبود دست و پا را
بستن ابداً، شکستن اصلاً
.
گیرم همه گنج عشق داری
دست تو کلید مخزن اصلاً
.
کو میل نشاط و ذوق مستی؟
چشمت می صوفی‌افکن اصلاً
.
نالیدن من حزین و خاموش
بانگ تو صریح و روشن، اصلاً
.
با این همه معتدل جفا کن
گاهی ز جفای خود حیا کن!
.
#سمانه_کهرباییان
@samanehkahrobaeian
پروار شد ستمگر از این خواری و خضوع
مهر سکوت بشکن و آهنگ تیغ کن
.
یا بیم جان گزین و غم نان و دم مزن
یا لااقل محبت خود را دریغ کن!
.
شیطانکی تماشاچی ساکت نشسته بر دیوار
با خنده‌ای جنون‌آمیز، خصمانه و خباثت‌بار
.
یک جفت چشمِ پاینده، کشفِ خطا خوراک او
با این خوراکِ جان‌پرور هر روز می‌شود پروار
.
گاهی ملامتی سنگین، گاهی تذکری آرام
گاهی فضاحتی عریان، گاهی تلنگر و هشدار
.
یک جفت چشمِ بیننده، بر هر چه می‌کنم آگاه
بر هرچه می‌کنم پنهان، بر هرچه می‌کنم انکار
.
شب‌های وهم و بی‌خوابی، از تشنگیّ و بی‌تابی
از خوف جنّ کز کرده بر پله‌های آب‌انبار
.
عمر من است و جان من، بنگر چگونه می‌بلعد
این سخت‌جان بی‌انصاف، این جاودانۀ خونخوار
.
دست من است و پای من، بنگر چگونه می‌بندد
در بند خواهش و وحشت، در ریسمان استثمار
.
بنگر چگونه می‌سازد از رودخانه‌ای مرداب
از بی‌قرارِ عصیانگر ، فرمانبری پذیرفتار
.
ای یار غار بی‌منّت! یارِ دلاور ای عیّار!
شیطانکِ ملامت را از روی دوش من بردار!
.
.
#سمانه_کهرباییان
.
.
دیوم که سر به کوه و بیابان نهاده‌ام
دیوانه‌ام که باج به دنیا نداده‌ام

دنیا مرا به اسب نجابت فریفته
اما نکرده از خر شیطان پیاده‌ام

با پنبه می‌برند سرم را نگاه کن
با پتک می‌زنند به پای اراده‌ام

جایی میان جبن و شرف، جبر و اختیار
جایی میان بیم و امید ایستاده‌ام

چون بندگان خوار و فرومایه نیستم
از مردمان پاک نهاد و نژاده‌ام

من خو گرفته‌ام به خطا و خطر ولی
بیچاره مادرم، پدرم، خانواده‌ام

بیچاره آن که شعر مرا گوش می‌کند
بیچاره من که سفره‌ی دل را گشاده‌ام
.
.
#سمانه_کهرباییان
.
.
از غارت تتار نمی‌ترسم
وز بانگ ایلغار نمی‌ترسم
.
ابر کبود و مست که می‌غرّد
گرد بنفشه‌زار، نمی‌ترسم
.
چون بوته‌های کوهی آویشن
از باد نوبهار نمی‌ترسم
.
پشتم به کوه مهر کسی گرم است
از زخم روزگار نمی‌ترسم
.
حق دارم و ز چون و چرا کردن
در کار کردگار نمی‌ترسم
.
"من راز فصل‌ها را می‌دانم"
تقویم را بیار، نمی‌ترسم!
.
ور نقد جان و دل به میان باشد
می‌بازم از قمار نمی‌ترسم
.
صد بار اگر بیفتم و برخیزم
صد سال آزگار نمی‌ترسم!
.
.
#سمانه_کهرباییان
ای رنگ پس داده دنیا!
از مزه افتاده دنیا!
.
ای بربط بی‌ترنّم
ابریق بی باده دنیا
.
ای سیر ناشو گرسنه!
گرگ گدازاده دنیا!
.
یک عمر بر جان و بر تن
سوهان و سنباده دنیا!
.
دست جفا دست غارت
بر خلق بگشاده دنیا!
.
دام بلا دام خذلان
در راه بنهاده دنیا!
.
نیرنگ باز ملوّن
با مردم ساده دنیا!
.
یک روز گردن کشیده
بر کتف کبّاده دنیا!
.
روز دگر زهد و تقوا
بر دوش لباده دنیا!
.

هر کس تو را دیده بر تو
لعنت فرستاده دنیا!
.
.
.
از دل خاکدان زر آوردی
از کجا کیمیاگر آوردی؟!
.
لعل و بیجاده و زمرّد و یشم
خود ندانم چه گوهر آوردی
.
دل به ژرفای چاه تاری بود
در شب تاری اخگر آوردی
.
کودک خوبروی زرین موی
بسته بر دوش مادر آوردی
.
ای مسافر خوش آمدی به جهان
تحفه از باغ خلّر آوردی
.
تلخ‌وش، خوشگوار، شادی بخش
خوشۀ روح پرور آوردی
.
تا به شاهین شوق جان بدهی
جام خون کبوتر آوردی
.
بر طبق چیده رونق بازار
خوش بگردان که نوبر آوردی
.
.
#سمانه_کهرباییان
.
.
دختر کوچکم! خشم خالص!
با دو گیسوی قرمز چو آتش
با دو مشت گره کرده از درد
با دو چشم بلاجوی سرکش
.
می‌توانم به آواز و رامش
بار غم از دلت بازگیرم
می‌توانم به جایت بجنگم
می‌توانم برایت بمیرم
.
واجب‌القتل چون بید لرزان!
چشم بگشا که امروز عید است
آنچه در انتطار من و توست
دبه‌های بزرگ اسید است
.
ما دو آهو ـ پلنگ جوانیم
گیرم از ذبح ما چاره‌ای نیست
لیک قتل دو دیوانه چون ما
کار هر پیر پتیاره‌ای نیست
.
.
#سمانه_کهرباییان
.
.
ای ساکنان خرگه خرّم
ای عیشتان همیشه فراهم!
.
پاکیزه‌پیکران پری‌رو
رخ شسته در لطافت شبنم!
.
در سایه‌سار بید غنوده
گیسویتان معطّر و درهم!
.
یک دم نگه کنید فروسو
در ژرفنای تنگ جهنّم
.
در هیچ رنجنامه نگنجد
آنچ آمده‌ست بر سر آدم
.
ذهنی همیشه حاضر و هشیار
ذهنی همیشه تیز و منظم
.
احیاگر فجایع بی‌جان
روشنگر مصائب مبهم
.
چون درد سنگ کیسۀ صفرا
چون سردی و نموری بلغم
.
جان هماره خوار و بدهکار
مصروف توبه‌های دمادم
.
قلب است و مسّ میّت شادی
شرم است و غسل و آب کُر غم
.
آزاد بندگان مکلّف
محکوم سرنوشت مسلّم
.
ای ساکنان باغ فراسو!
ای دختران خرگه خرّم!
.
ای چشم‌هایتان همه جادو!
وای دست‌هایتان همه مرهم!
.
کسی که سر به سر روزگار بگذارد
کسی که پای برون از حصار بگذارد
.
که دل به وسوسۀ جاودانگی بدهد
قدم به عرش خداوندگار بگذارد
.
کسی که پنجه به خون شکار سرخ کند
نشان خویش به دیوار غار بگذارد
.
که سنگ سخت چغر را بدل به واژه کند
چماق قلدری‌اش را کنار بگذارد
.
خروس جنگی دیوانه مرغ عشق شود
سرِ بلازده بر دوش یار بگذارد
.
کسی که در کلماتش مغازلاتِ نهان
کسی که در سخنش بوسه کار بگذارد
.
چه غم اگر همۀ عمر را پریشان‌وار
عرق بریزد و در گیرودار بگذارد
.
#سمانه_کهرباییان
@samanehkahrobaeian
Telegram Center
Telegram Center
Канал