برای لحظهای خیال کن مرا ربودهاند؛
فقط برای لحظهای!
خیال کن نبودهام، نبودهای، نبودهاند
فقط برای لحظهای!
بساز صحنهی پر از سکوت روزگار را
بساز تو!
به گوش می رسد فقط صدای قارقار را
بساز تو!
حیات نه، دروغ نه، فشار نه، زبان بی قرار نه
خیال کن!
نه جرم و نه جنایتی، نه صحن بی عدالتی
سری به روی دار نه
خیال کن!
به روی، پرده میکِشد، نقابِ تارِ پنجره
فسرده است پنجره!
نه دست پر نوازشی به حال زار پنجره
فسرده است پنجره!
نه حرف بی تلاطمی در انتظار پنجره
فسرده است پنجره!
اجاقِ کور خانهها نپخته حرف میزند
چرا که نیست یک نفر رود کنار پنجره،
فسرده است پنجره!
فسرده است پنجره،
دریده است حنجره ؛
دو دست روزگار با تمام قدرتش .
و با لگد به خاک و خون کشیده شوکتش،
دریده حنجره!
دو دست شوم روزگار
با دو تیغ صبح و شام
بریده است حنجره!
نگاه کن بریده است حنجره،
ولی صدای من ز لابه لای برگهای بید
به گوش می رسد
نگاه کن!
نگاه کن!
هنوز در حیاط بیپناه خانه ناله ای سپید
به گوش می رسد.
هرآنچه رفته از مسیر دید و گشته سخت ناامید،
به گوش میرسد.
بریده حنجره ولی صدای من هنوز
هوی و
های باد را ترانه میکند
و غژُّ غژ تاب را بهانه میکند
که تا صدا شود میان این بریدگی
دریدگی
خمیدگی
به هرطرف روانه میکند
صدای من امید را
همان که هیچکس ندید را
صدای من صدای تو
صدای ما نوید میدهد
صدای خشّ و خش برگ زیر کفش و شالِ نو
صدای خوب عیدی و صدای طبل سال نو
صدای یک بهار و صدهزار تنگ ماهی و نهال نو
بیا فقط خیال کن،
ببین که در دل هزار غم امید آشیانه میکند
هرآنچه گفتهام خیال کن!
خیال کن امید باز رو کند
بهار آرزو کند
خیال کن بهار را!
بیا فقط بهار را خیال کن
و دستهای سرد را بگیر روی شعله
های هر خیال
بدون هیچ قیل و قال
به شعله
های سرد هر خیال گرم کن دل غمیدهات
بریز الکلی به روی چهرهی زغال
تا سیاه شعله ور شود
بکش نقاب از رخ شغال
تا خیال شعله ور شود
بیا فقط خیال کن که لحظهای خیال شعله ور شود...
.
#ساغرطباطبایی#دینوشتسال یک
#نوشتههایخطخطی#ساغرانه🆔@saagharaneh