🌹Saagharaneh🌹

#ساغرطباطبایی
Канал
Логотип телеграм канала 🌹Saagharaneh🌹
@saagharanehПродвигать
162
подписчика
231
фото
50
видео
249
ссылок
سین الف غین ر می نویسم... ارتباط با ادمین: 👇👇👇👇 @saaghar_tt
🌹Saagharaneh🌹
Video
💚مگر از جان این دنیا چه می‌خواهیم؟!
کمی آب و کمی نان و کمی مهر
که روی میز بگذاریم و دور هم گل بگوییم و گل بشنویم
نانمان را به مهر بمالیم و دهانمان بگذاریم یک جرعه آب هم رویش🧡

کمی سبزه که چشمان خسته از آهن‌مان خستگی بگیرد
کمی هوا که ریه‌های گازوئیلی‌مان اکسیژن را فراموش نکند
کمی لبخند که ماهیچه‌های صورت‌مان لحظاتی بر مدار انقباضهای غمزده نچرخد
کمی صدای شرشر آب که گوشهای‌مان به صدای بوق و دریل برقی عادت نکند
و کمی مهر که نانمان را به آن بمالیم و دهانمان بگذاریم🧡

کمی امنیت تا قلب ناآراممان تسکین یابد
کمی حرفهای قشنگ که زیبایی‌های جهان از یادمان نرود
کمی چای که اینطور وقتها شیرین‌‌اش حتی دل کودکان را هم گرم می‌کند چه برسد به بزرگترها
و کمی مهر که نانمان را به آن بمالیم و دهانمان بگذاریم🧡

#پیش_به_سوی_اول_مهر
#و_منی_که_سی‌وپنج_سال_است_فارغ‌التحصیل_نشدم☺️
#ساغرطباطبایی
#شهریور۱۴۰۳

🆔@saagharaneh
🌹Saagharaneh🌹
Photo
تا یک زمانی در سایه زندگی‌می‌کنی،
همه را می‌بینند جز تو!
همه را می‌فهمند جز تو!
همه را به کار دعوت می‌کنند جز تو!
و با تمام قدرتت تلاش می‌کنی تا بتوانی از سایه بیرون بیایی و خودت را به دیگران بشناسانی
می‌خوانی، می‌نویسی، اجرا می‌کنی، زمین می‌خوری و دوباره بلند می‌شوی
….
عمر می‌گذرد
می‌شناسندت
آن روز رویایی فرا می‌رسد
تک چراغ درخشان روی تو می‌افتد
نامت سر زبانها می‌افتد
تو را دعوت می‌کنند
تو را می‌بینند
تو را می‌فهمند
و تو به تمام دعوتهایی که منتظرشان بودی «آری» می‌گویی
……
عمر می‌گذرد
خستگی چیره می‌شود
مگر با یک دست چند هندوانه می‌توان بلند کرد؟!
مگر چقدر قرار است عمر کنیم که اینقدر بدویم؟!
ما که نمی‌خواستیم زندگیمان شکل کارگاه تولید محتوا به خودش بگیرد!
راه خروج از زیر این چراغ نورانی وسط این تئاتر مسخره کجاست؟
دکمه‌ی غلط کردمش کجاست؟
…..
عمر می‌گذرد
دکمه‌ی غلط کردم خودش را جلوی دستت قرار می‌دهد
به پیشنهادها پاسخ «نه» می‌دهی
دوباره به سایه کوچ می‌کنی
هیاهو را ترک می‌کنی
سرعت را کنار می‌گذاری
به طبیعت رو می‌آوری
به درون باز می‌گردی

اما
همچنان
چیزی انتهای کوزه‌ی انسانی‌ات تو را می‌سوزاند؛ مثل فلفلی جا مانده از ترشی‌ای قدیمی
چیزی که به تو می‌گوید:
بیین! همه را می‌بینند جز تو!
همه را می‌فهمند‌جز تو!
همه را دعوت به کار می‌کنند جز……
.
#ساغرطباطبایی
#سایه
#شهریور۱۴۰۳
#همه‌چیز‌گرداست

🆔@saagharaneh
Forwarded from عکس نگار
دیگر مرا حوصله ی قیل و قال نیست
برخیز و پیش آ که جهان را مجال نیست

برخیز و‌گوسفند به حال خودش گذار
وقتی برای جلب رضای شغال نیست


چیزی نمانده فاصله تا ماه قد کشد
کوتاه کن مسیر ،محال‌اش محال نیست

اقبالِ تُرش ِماست همان سیب سبز‌گون
با چشمِ دل ببین! ثمر عمر، کال نیست

بذری که پرتقال دهد مال دیگریست
نارنج بود! خوردمش آن پرتقال نیست!


گر دستِ روزگار مرا دالِ دل نوشت
قامت به زیر تجربه خم گشته، دال نیست

در گوشِ چپ از این و در آن یک اذان بگو
جز حضرتت میان رفیقان، بلال نیست

ای خوش صدا بلال من، ای دوست‌تر ز جان
تصویرِآمدنت واقعی است، در خیال نیست

صائب تفالی بگشودم چنین بگفت:
«از ناقصان کناره گرفتن کمال نیست»

«در خاک پاک، آب گل و لاله می شود
از ما دریغ داشتنِ می، حلال نیست»

جانا دگر نپرس کلامی فقط بیا
در فقر ما نیاز به پرس و سوال نیست!

#ساغرطباطبایی
#مرداد۱۴۰۳

🆔@saagharaneh
Forwarded from عکس نگار
مصرف‌گرایی ما را به کجا رسانده؟!
برای تولد طاها واقعا اسباب‌بازی‌ای نمانده بود که نداشته باشد و بتوان خرید!
و این برای منِ دهه شصتی که نداشتن خیلی چیزها موضوعی عادی بود بسیار عجیب می‌نمود!
اسباب‌بازی‌ای به من نشان داد که باد معده را شبیه سازی می‌کند! با چند صدا و بوی مختلف!🤢
می‌گفت این خوب است بخرم؟!😳
باورم نمی‌شد که قیمت دستگاهی که محتوای توالت را بازسازی می‌کند دو سه میلیون تومن باشد!
یک نمونه‌اش که اتمام موجودی شده بود!!
واقعا مردم این را برای کودکانشان می‌خرند؟!

دنیا چه خبر است؟
از طرفی افتخار یکی از ثروتمندان دنیا در این است که یک کفشش را دوبار نمی‌پوشد!
خوب گشته‌ای و پرو کرده‌ای و پیدا کر‌ده‌ای و هزینه‌ کرده‌ای این چه افتخاری است که فقط یکبار آن را بپوشی و دوباره تمام این پروسه را برای لباس مشابه طی کنی؟
این که حماقت است!
عمر گرانمایه در این صرف شد
که بخرم و بخرم و بخرم
یا کارداشیان زمانی که برای انتخاب لباس عروسی‌اش صرف کرده‌ بود بیشتر از زمانی شد که با همسرش زندگی کرد!

اینجا کجاست که ما زندگی می‌کنیم؟
این امبانی‌ها کم مانده تکه‌ سنگهای کوه را مستقیم به گوش و گردنشان آویزان کنند! این چه زیبایی‌ای دارد آخر؟
زندگی‌های این روزگار که سالی و کمتر از سالی است اینهمه جشن و پایکوبی می‌خواهد؟
ده سال لااقل زندگی کنید بعد دوام آوردنتان را جشن بگیرید….
خودت چقدر می‌ارزی که سنگ گردنبندت فلان میلون دلار می‌ارزد؟
آن را از گردنت باز کنی کسی نگاهت می‌کند؟!
چقدرش را می‌توانی با خودت ببری؟!

انتهای این بازی کجاست؟
ارزشها چه می‌شود؟
چرا بچه‌ها را هم وارد این بازی کثیف می‌کنند؟
این شن‌بازی ساده می‌توان چنان لبخند زیبایی بر لبهای کودکان بنشاند که هیچ تفنگ آلامدی نمی‌تواند.
دنیا را گند برداشته!
من دنبال اخبار غزه نیستم اما دیگر گند همه چیز درآمده، گویی مردمان جهان همه پاهایشان روی یک زمین نیست، یک گروه گروه دیگر را بمباران می کنند و شب را برای کودکان این سرزمین سیاهتر می‌کنند در همین حوالی شب، نوربارانِ کشتی تفریحی گروهی دیگر است!
چرا چشمها نمی‌بیند؟
چرا مغزها یخ کرده؟
این لباسها که توی کمدها جا‌نمی‌شود دیر یا زود خوراک موریانه‌هاست!
چه‌کسی تا ابد مانده که این خنده‌های مستانه به صاحبانش احساس مانایی داده؟
بسیاری از این جواهرات پسماند مهاراجه‌های پیشین است! آنها کجایند؟!
ما چرا درس نمی‌گیریم؟!
دنیا را گند برداشته
و ما سیاهی لشکران این سیرک سیاه، نشسته‌ایم قیمت جواهرات این و آن را حساب می‌کنیم!
ما را چه شده؟!

#ماسیاهی‌لشکران
#دنیاراگندبرداشته
#ساغرطباطبایی
#تیر۱۴۰۳
🆔@saagharaneh
Forwarded from عکس نگار
بسیار واضح است که در این جهان دودوتا همان چهارتای معمولی نیست.
هرچقدر تجربه این مطلب را محکم توی صورتمان می‌زند و آن را با شکوه ثابت می کند منطق نمی‌پذیرد و مجددا با همان فرمان همیشگی خودش قیاس می‌کند.

سه روز مسافرت می‌روی دوکیلو وزن اضافه می‌کنی ۱۵ روز جان می‌کنی تا برگردی سرجای اولت.
مدتها پس انداز می‌کنی همه را در چند روز تمام می‌کنی و می‌شوی مثل روز اول به اضافه‌ی کمی تجربه
آبروی چندین و چندساله‌ات با اتفاقی حرفی ماجرایی در چند دقیقه به باد می‌رود و خلاصه تناسب بین زمان و دستاورد آنطور که انتظار می‌رود رعایت نمی‌شود، روزهای سخت برایت نمی‌گذرد و روزهای خوش مثل باد….
من هنوز نتوانسته‌ام دست دنیا را بخوانم
ذهن منطقی‌ام به دست فرمان تجربه عادت نکرده
هنوز متعجب می‌شوم جا می‌خورم کم توقعی‌ام می‌شود و هنوز کودکانه انتظار دارم دو دوتا چهارتا شود حتی بلکه پنج‌تا و هنوز دوست دارم نسبت زمان به اتفاقات با عقل من هم جور در بیاید!
یا لااقل با احساسم
من!
من؟
ای هر من‌ات هفتاد من…..
در این خلقت تو کی هستی که باید همه چیز به ظن تو متناسب باشد؟!
دست خودم را می‌گیرم می‌برم کمی عقبتر می‌نشانم و به خودم نهیب می‌زنم که : نگاه کن! حیرت کن! بدان که بسیاری را نمی‌دانی! فروتن باش! اعتراف کن که نمی‌دانی و کسی هست که می‌داند و همین و تمام!
سرم را پایین می‌اندازم خجالت می‌کشم اما هنوز نمی‌فهمم…..

#ساغرطباطبایی
#تیرنوشت۱۴۰۳
🆔@saagharaneh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گاهی با همه چیز قهر می‌کنی
حتی وقتی آب، منت‌کشی می‌کند
می‌میری اما به آغوشش باز نمی‌گردی؛
به سمت خود می‌کِشاندَت اما
حتی مثل یک مرده روی دستانش نمی‌مانی
به ساحل می‌چسبی و خراشیدنِ گوش‌ماهی‌ها پوستت را
ترجیح می‌دهی به نوازشهای آب.

گاهی ماجرا فرق می‌کند
گوشَت هیچ «بیا…بیا…» یی را نمی‌شنود
زوزه‌ی باد، صدای امواج و حتی خنده‌های شادانه‌ی کودکی در حال شن بازی
همه یک صدا باهم به تو می‌گویند: « برو….برو….»

دوستی می‌گفت: « وقتی یکبار تجربه‌ی تا لب مرز مرگ رفتن را داشته باشی دیگر زنده بودنت لق می‌شود، آسوده‌تر لب پرتگاه می‌ایستی، بی خیالتر آدمها را فراموش می‌کنی، کمتر حرص چیزی را می‌خوری و بیشتر رها می‌کنی گویی همه کس و همه چیز دارد به تو یادآور می‌شود که « تو آمده‌ای که بروی، بی‌خود ساکَت را گسترده پهن نکن» و در این میان خدا نکند که با همه چیز قهر هم باشی…..

#ساغرطباطبایی
#تیر۱۴۰۳
#روزانتخابات‌ریاست‌جمهوری

🆔@saagharaneh
Forwarded from عکس نگار
به خدای #نه گفتنهای به موقع قسم
که #نه گفتن فریاد زدنی نیست انجام دادنی است شاید هم باید گفت انجام ندادنی‌است.
های و هوی ندارد که!
اگه نه، نه است پس نه! یعنی قیل و قال ندارد، خط و نشان ندارد، شلوغکاری و پستهای طولانی و استوری‌های آتشین نمی‌خواهد فقط لازم است آن را نپذیری انجام ندهی نخوری نروی نبینی نشنوی خلاصه نه همین! این تمام معنای نه است.
دعوتت کرده‌اند و نمی‌خواهی بروی، نرو!
کاری ازت خواسته‌اند و نمی‌خواهی انجام بدهی، انجام نده!
قهر نکن، جلب توجه نکن، آن وسط نه‌ات را فریاد نزن که این خود بله‌ای محکم در لباس نه است! کسی که حقیقتا به نه‌ای که می‌گوید معتقد است آن را داد نمی‌زند بلکه نه‌ی خود را می‌پوشد و یک گوشه می‌نشیند یا مثل عطر آن را به خود می‌زند، عطر ِ نه، خودبه‌خود در فضا می‌پیچد و پس از مدتی افراد آن فرد را به آن #نه می‌شناسند البته بدون درد و خونریزی!
نه گفتن جرات می‌خواهد و پس از آن استقامت وگرنه نه صدای بلند می‌خواهد و نه نطق آتشین، همین و تمام.

#ساغرطباطبایی
#نه
#خرداد۱۴۰۳

🆔@saagharaneh
Forwarded from عکس نگار

می‌بینیدش؟
در مسیر برگشت به خانه دیدمش.
هرچند او مرا ندید، اصلا هیچ چیز و هیچکس را جز خدا نمی‌دید.

نگهبان این‌بخش از پروژه‌ی فاضلاب شهری‌است. شاید اگر عکس را بزرگتر کنید آن کنار دست چپ پیدایش کنید.

مبل فنر در رفته‌ای دارد و چند دست لباس که سر این درخت و آن درخت شسته و آویزان کرده. بارها دیدم که روی تلی از خاک همین بغل دراز می‌کشد و دستارش را روی چشمهایش می‌اندازد که نور چشمش را نزند.

چند لایه کهنه پارچه و زیلوی‌پاره روی هم انداخته بود و فارغ از تمام دنیا رو به قبله قرآن می‌‌خواند.
قرآنش….
قرآنش خیلی بزرگ بود؛ شاید اندازه‌ی قرآن سفره عقد من!
کسی که کل دارایی‌اش چند کهنه لباس است که توی یک ساک دستی کوچک جا می‌شود قرآنش اینقدر بزرگ است.

به خودم نهیب زدم، بزرگترین سایز قرآنی که (اگر با خودم ببرم) حاضرم در ساکم بگذارم و جایی ببرم چقدر است؟
نسبت حجمی که به قرآن در میان وسایلم اختصاص می‌دهم به دیگر وسایلم چقدر است؟
نسبت ایمانم و کارهایی که برایش می‌کنم به دنیایم و کارهایی که برای آن می‌کنم چقدر است؟
نسبت ماندگاری و تاثیرگذاری آنها در زندگیِ منِ اصیل و مانا و ابدی چطور؟
نسبت وقتی که برای باورم صرف می‌کنم به بقیه‌ی وقتم چطور؟
چه چیزی برایم می‌ماند و چه چیز تمام می‌شود و تمام؟

به خودم آمدم دیدم دقایقی‌است ایستاده‌ام و به مرد افغان زل زده‌ام در حالی که او هنوز مشغول خواندن قرآن است.

#یک_سوزن_به_خودم
#ساغرطباطبایی
#خرداد۱۴۰۳
#درمسیر
#هوالمحبوب
🆔@saagharaneh
Forwarded from عکس نگار

بازهم مرحبا به مامانم که این برگه‌ها را علی‌رغم بی‌توجهی‌های من نگه داشتند.
این اولین باری است که نوشته‌ی من در روزنا‌مه‌ای رسمی چاپ شد.
.
از لابه‌لای کارتهای صدآفرین و لوح‌های تقدیر مسابقات منطقه از قرآن گرفته تا هندبال و غیره چشمم به این نامه افتاد. چقدر از دیدنش خوشحال شده بودم. کاملا یادم می‌آید.
چقدر انسان حالات متغیری دارد.
آن جنس از خوشحالی را گم کرده‌ام
مثل نارنجی شارپ و تندی بود که نمی‌دانم کِی از مدادرنگی صد و بیست رنگ احساساتم افتاد و گم شد، یک جایی از زندگی به درختی گیرکرد و با من نیامد همانجا ماند یا شاید زیر مبل خانه‌ی خاله مهشید اینا کنار عمو شهرام شاید، آره شاید آنجا که کودکی‌ام هنوز درد می کند، شاید آنجا جاگذاشتم. من آنجا عروسکهایم را جا می‌گذاشتم شاید نارنجیِ شنگولم را هم همانجا گم کرده باشم… نمی‌دانم.
حتی وقتی می‌خواهم تصورش کنم مه آلود و دوداندود است، پیش نمی‌آید، قلبم را درگیر نمی‌کند، نفسم را تند نمی‌کند، عضلات صورتم را منقبض نمی‌کند، دلم ضعف نمی‌رود، مورمورم نمی‌شود، گونه‌ام رنگ نمی‌گیرد، خیالم پرواز نمی‌کند گویی که پاهایش در باتلاق روزمرگی‌های این دنیای خاکستری-سیاه گیرکرده باشد. پاهای احساساتم را می‌گویم می‌دانی که؟
تو هنوز این رنگ را توی مدادرنگی‌هایی نیمه تراشیده‌ی احساستت داری؟
مدادرنگی احساسات تو چند رنگ است؟
بزرگ که شدی به آنها اضافه شد یا از آنها گم شد؟

🥰💕 پی نوشت: در این عکس من دقیقا هم سن طاها هستم💕
طاهایی که مدارنگی احساساتش خیلی خیلی خیلی رنگ است☺️

#ساغرطباطبایی
#خرداد ۱۴۰۳
#مدادرنگی‌هایم

🆔@saagharaneh
Forwarded from عکس نگار
….
چه بهتر از این که یکی پیدا شود و ما را از دست خودمان نجات دهد؟

طرف از دست زیدش عصبانی بود به او می‌گفت: تو را حتی به خدا نمی‌سپارم‌، به خودت می‌سپارم، چون می‌دانم تو کسی هستی که بیشترین آسیب را به خودت می‌رسانی،
حالا نقل ماست؛ اگر یکی پیدا شود با کمال اخلاق، با حد اعلای قدرت، با تسلط به اذهان و دلها و گیاهان و حیوانات و اقلیم ها و…، دلسوز و آدم حسابی، دانا و توانا، با قدرتی خارج از مرزهای مکان و زمان و البته از جنس خیر و خوبی نه شر و سیاهی، یکی که به معنای کلمه سوپر من باشد؛ همانی که بسیاری از فیلمهای هالیوود سعی کردند بسازندش تا وظیفه ی خطیر saving the world را بازسازی کنند و به خودشان نسبت بدهند، همان سوپرمن ….اگر باشد و بیاید و به دادمان برسد و ما را از شر خودمان نجات بدهد مگر چه عیبی دارد؟

حالا وجود حقیقی‌اش را قبول نداری نداشته باش اما ته دلت که دوست داری وجود داشته باشد و در تمام ادیان ابراهیمی به نوعی به آمدن چنین کسی بشارت داده شده
به خصوص شیعیان معتقد، که قطعا وجودش را قبول دارند
حالا ماجرا دل ماست
که بیگانه اگر می‌شکند حرفی نیست
از دوست بپرسید چرا می‌شکند

می‌دانی کجای ماجرا عجیب است؟ اینکه امروزه اگر کلامی در میان شیعیان معتقد، نه دیگر ادیان و باورها و ناباورها، در میان شیعیان معتقد، اگر از این باور شیرین و از این رویای امیدبخش صحبت کنی به تو برچسب می‌زنند که فلانی از انجمن حجتیه است! مگر صحبت از یک باور حتمی از یک دین، در میان متدینین همان دین، انجمن می‌خواهد؟

مثلا اگر در میان مسیحیان از مریم مقدس صحبت کنی بگویند اینها از انجمن مریمیه هستند! مریم مقدس بخش لاینفکی از دین مسیحیت است و مهدی موعود بخش لاینفکی از مذهب شیعه با این تفاوت بزرگ که مریم مقدس بخشی از تاریخ گذشته است و مهدی موعود بخشی از تاریخ حال و آینده، موضوعی جاری و آرزویی انکار ناپذیر است.
چرا ما دائما تلاش می‌کنیم به جان هم بیفتیم، همدیگر را تکفیر کنیم، به هم برچسب خودی و بی‌خودی بزنیم و به جای پرداختن به اصول، تمام عمرمان را به اسمِ اهل دین بودن فقط حاشیه نشینان شهرهای بزرگ اعتقادی باشیم؟

پی‌نوشت :نه نیمه‌ی شعبان است نه هیچ چیز دیگر اما دوست ندارم از صحبت کردن درباره‌ی امام زمان ترس داشته باشم، اینجا جایی است که من دوست دارم از او به عنوان باور قطعی‌ام بدون ترس از برچسبها و قضاوتها و هجمه‌ی بی‌دینی‌ها و ترس ایجاد شده در این روزگار از بیان عقاید، یاد کنم. من به آمدنش معتقدم و به راهش چشم دوخته….


#خرداد۱۴۰۳
#ساغرطباطبایی

🆔@saagharaneh
🌹Saagharaneh🌹
Video
فکر می کنم یکی از رنجهای بزرگ دنیا برای انسان‌هایی کمالگرا همچون ما
این است که چاره‌ای نداریم جز این که بپذیریم قرار نیست زیباترین خانه‌ی جهان، خانه‌ی ما باشد
قرار نیست جذابترین چهره‌ها چهره‌ی ما یا همسر ما باشد
و حتی همین چهره‌ی معمولی نیز ماندگار نیست و احتمالا روزی خواهد رسید که حسرتش را می‌خوریم
قرار نیست فرزند ما از باهوشترین‌ها باشد
مهربان ترین‌ها سر راه ما قرار بگیرند و اگر هم مهربانی دربر داشتیم گمان نبریم که ماجرا همیشگی است
شانس همیشه در خانه‌ی ما را نمی‌زند
یا اگر شانس آوردیم لزوما ماجرا ادامه‌دار نیست که ما هی شانس بیاوریم
خیر اینچنین نیست
که ما آنی باشیم که به آرزویش می رسد
یا بهتر بگویم آنی باشیم که در لحظه‌ی رسیدن به آرزو، مستقر شود و تا همیشه از به آرزو رسیدگان باشد

یا برنامه‌هایی که ریخته‌ایم لزوما انجام گردد و همیشه بتوانیم روی خط برنامه سیر کنیم

یا بذرهایی که کاشته‌ایم همه سبز شوند و سبزه ی عید ما همیشه موفرفریترین سبزه ‌ی جهان باشد

یا پایمان بالاخره به خاک شهرهایی که حسرتشان را داریم یک روزی برسد

و باز جمله‌ام را اصلاح کنم
قرار نیست در رسیدن و یافتن و داشتن مستقر شویم
هیچکس چنین نبوده
هیچ رستگاری هیچ پیامبری هیچ قدیسی دانشمندی پادشاهی در بخت‌ِخوش، مستقر نمانده که ما دومی باشیم
داستانهای دوران کودکی، آن دروغهای دوست داشتنی گولمان نزند
لزوما همه به خوبی و خوشی در کنار هم تا پایان عمر زندگی نخواهند کرد
بله
لزوما قرار نیست همه‌ی تلاشهایمان ثمربخش باشد
یا اگر ثمرداد ماندگار باشد
نه
قرار نیست
قرار نیست به آنهایی که دوست داریم حتما برسیم
و اگر دری به تخته خورد و رسیدیم
قرار نیست خیلی طولانی در کنار هم بمانیم

خوشایند نیست نه

اما از طرفی دیگر

این کوتاه بودن زمان و این گذرا بودن
اگر چه در هنگام داشتن و رسیدن بسیار آزاردهنده است اما گاهی هم این زمان کم، نعمت است

می‌دانی چرا؟!

چون قرار نیست تا ابد رنج دوری را تحمل کنیم یک روز این روزگار و دنیا با تمام ماجراهایش به پایان می‌رسد
قرار نیست تا همیشه حسرت نرسیدن و نرفتن و نداشتن بخوریم
این داستان هم در نهایت پایان دارد
بنای جهان بر این نیست که این بی ثمری‌ها بی انتها بر دوش ما سنگینی کند
این روزها می‌گذرد
کتاب نرفتنها و نداشتنها نیز صفحه‌ی آخری دارد
بسته می‌شود و تا همیشه به خواندنش مبتلا نمی‌مانیم
اما رنج اصلی اینجاست که آن انتهای نداشتن
آن پایان نرسیدن
آنجا نیز لزوما آرامش و کامیابی و داشتن و رسیدن نیست
اما برعکس‌اش صادق است
یعنی پایان داشتن…. نداشتن است
و اما پایان نداشتن می‌تواند داشتن نباشد….مرگ باشد!

اینجا لزوما دور و تکرار نیست
که این پایان آن باشد و آن پایان این
نه
اینطور نیست
چه خوشمان بیاید و چه نه
هیچ چیز ماندگار نیست
مثل یک همستر روی چرخی دوار می‌چرخیم بخشهایی از این چرخ داغ است و سوزان و بخشهایی خوب است و خوشایند اما هیچ کدامش وفا ندارد و هیچ چیز در این مسیر پرسرعت قطعی نیست جز یک چیز
و آن هم مرگ!

#ساغرطباطبایی
#خرداد۱۴۰۳

🆔@saagharaneh
با مدرسه و بچه‌ها مشهد بودیم
هی این رفت و آن آمد و گفت: چایخانه رفتید؟ ااا نرفتید؟ ما رفتیم!
چای حضرتی خوردید؟ نه! ما خوردیم!
اما کار زیاد بود و روزی من نشد.
حتی چایخانه را ندیدم؛
طلبکار که نیستیم اما از شما چه پنهان پیش دلم مانده بود
تا از کجا زد و چند روز از برگشتنمان از مشهد نگذشته رفتیم قم خدمت خواهرشان و #چای را در منزل ایشان خوردیم.

حال من و چای را فقط خواجه حافظ نمی‌دانست که او هم فهمیده🥰🥰🥰


🌺حرم امن تو کافی است هراسان شده را
مثل شه راه بده آهوی گریان شده را

در محله خبر لطف تو بهتر پیچید
پخش کردند اگر قصه مهمان شده را

شدنی نیست کرم داشته باشی، اما
دستگیری نکنی دست به دامان شده را

جلوه‌ای کردی و زهرای پر از جذبه تو
تا قم آورد دل شاه خراسان شده را

#علی‌اکبر‌لطیفیان
#از‌کجا‌تابه‌کجا
#قم
#چای‌شراب‌مومن‌است
#هوالمحبوب
#ساغرطباطبایی
#اردیبهشت۱۴۰۳

🆔
@saagharaaneh
منی که هرگز در نوجوانی رمان نمی‌خواندم
این روزها رمان بخش لاینفکی از زندگی‌ام شده
پیش از خواب حتما باید چند صفحه‌ای بخوانم
مدیتیشن من است
ذهنم از جهان فاصله می‌گیرد و در رویا فرو می‌رود
لذت می‌برم
تهی می‌شوم از واقعیت
و پر از داستان
شبها چرخیدن در اینستاگرام و اخبار
هر یکی دو ثانیه شنیدن نمایی از یک آهنگ
نمایی از یک فیلم
تصویری از یک غذا
صدایی از یک خواننده و دوباره بعدی و بعدی و بعدی
رنگهای متنوع
ماجراهای متفاوت
موضوعهای مختلف
مرا ناآرام می‌کند
به هم‌ام می‌ریزد
ذهنم را مانند صندوقی پر از خرت و پرتهای چسبناک و پر ادویه
چرب و چسبناک می‌کند
شبها
داستان
شفای ذهن
پر مشغله‌ی من است

#ساغرطباطبایی
#شبها
#هوالمحبوب
اردیبهشت۱۴۰۲

🆔@saagharaneh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
این قاب
این صدای دور گنجشکان
این گیاهی که اولین منظره‌ی من هر روز هنگام چشم گشودن است
این عینک نزدیک‌بین
که تازگی‌ها با بندی بلند، بیشتر اوقات دست به گردن من است
این الاغ
آخ این الاغ که در ۱۳ سالگی آن را در مدرسه از دختری سال پایینی هدیه گرفتم
این‌پرده‌ی طلایی کرم که حرکات ملایمی در دستان باد دارد
اینها نیمرخی از خود من هستند
از کودکی‌ام
میانسالی‌ام
آرامش‌طلبی و ناآرامی‌ام
اینها نیمرخی از من هستند

#ساغرطباطبایی
#اردیبهشت۱۴۰۳
🆔@saagharaneh
Forwarded from عکس نگار
می‌گفت:
همه جای خانه را مرتب کرده‌ام و اکنون تنها جای به همریخته ، #خودم هستم.

جایی می‌خواندم بالای هفتاد درصدِ مبتلایان به بیماری‌های خود ایمنی، زنان هستند در حالی که این بیماری‌ها وابسته به جنسیت نیست، تحقیقی روی همبستگی ابتلا به این بیماری‌ها و #زن بودن انجام شده و به این نتیجه رسیده‌اند که که بیماری‌هایی مثل لوپوس، ام اس، لیکن‌پلان، دردهای مفاصل روماتیسمی و … در افرادی بیشتر بروز دارد که جهانشان دیگران هستند و همه چیز را مرتب می‌کنند غیر از خودشان. در افرادی بیشتر ظهور دارد که سالهای متمادی به خودشان حق ناراحت بودن، غمگین بودن یا خشمگین بودن نداده‌اند اما به ناراحتی، غم و خشم دیگران مرهم گذاشته‌اند. در کسانی بروز دارد که خودشان در شلوغی اطرافشان گم شده‌اند و این صفات در جهانِ زن ستیز‌ِ ما اغلب وظیفه‌ی بانوان قلمداد شده و از آنان انتظار رفته که چنین باشند لذا آنها بیشتر قربانیان بیماری‌های خود ایمنی هستند.

اینها را که خواندم با خود گفتم از امروز شروع می‌کنم. به #خودم بها می‌دهم و نمی‌گذارم که قربانی شوم اما مشکل از آنجا شروع شد که مرزهای خود را نمی‌شناختم. این #من دقیقا از کجا شروع می‌شود و به کجا ختم می‌گردد؟ مرز #من با خانواده‌ام، شاگردانم، شهرم، دینم، دوستانم و… کجاست؟ مگر فدا شدن برای خانواده #من را راضی‌تر نمی‌کند؟
مگر من به عنوان بخشی از یک جامعه نباید هزار زحمت را متقبل شوم تا جامعه‌ی شاگردانم رشد کنند یا شهرم آرامتر باشد یا آرمانهای دینم محقق گردد؟
چگونه باید #من را از اینها جدا کرد؟ #من جدا از اینها اصلا چه معنایی دارد؟
و چگونه باید از پرداختن به #من فارغ از تمام تعلقات لذت برد؟ من بیشتر عذاب وجدان می‌گیرم، حس خودخواهی اذیتم می‌کند و حالم خرابتر می‌شود! تفاوت خودخواهی با دوست داشتن #من چیست؟

نمی‌دانم…. چیست؟!

آنچه در نهایت دستگیرم شد این بود که #من در پایان چهل و دو سالگی‌ام و در سرپایینی قله‌ی زندگی هنوز مرزهای خود را نمی‌شناسم و هنوز خودم را نمی‌توانم از جهان پیرامونم تمیز دهم چیزی که چقدر بدیهی فرض می‌شود اما من …. بلد…. نیستم!

#سرگیجه
#مرزهایم
#ساغرطباطبایی
#آخرین‌روز‌فروردین۱۴۰۳
🆔@saagharaneh
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
من سکوت آدمها را درک می‌کنم
در سکوت
بیش از سخن حرف هست

#ساغرطباطبایی
#فروردین۱۴۰۳
#هوالمحبوب
Ещё