🌹Saagharaneh🌹

#خودم
Канал
Логотип телеграм канала 🌹Saagharaneh🌹
@saagharanehПродвигать
162
подписчика
231
фото
50
видео
249
ссылок
سین الف غین ر می نویسم... ارتباط با ادمین: 👇👇👇👇 @saaghar_tt
Forwarded from عکس نگار
می‌گفت:
همه جای خانه را مرتب کرده‌ام و اکنون تنها جای به همریخته ، #خودم هستم.

جایی می‌خواندم بالای هفتاد درصدِ مبتلایان به بیماری‌های خود ایمنی، زنان هستند در حالی که این بیماری‌ها وابسته به جنسیت نیست، تحقیقی روی همبستگی ابتلا به این بیماری‌ها و #زن بودن انجام شده و به این نتیجه رسیده‌اند که که بیماری‌هایی مثل لوپوس، ام اس، لیکن‌پلان، دردهای مفاصل روماتیسمی و … در افرادی بیشتر بروز دارد که جهانشان دیگران هستند و همه چیز را مرتب می‌کنند غیر از خودشان. در افرادی بیشتر ظهور دارد که سالهای متمادی به خودشان حق ناراحت بودن، غمگین بودن یا خشمگین بودن نداده‌اند اما به ناراحتی، غم و خشم دیگران مرهم گذاشته‌اند. در کسانی بروز دارد که خودشان در شلوغی اطرافشان گم شده‌اند و این صفات در جهانِ زن ستیز‌ِ ما اغلب وظیفه‌ی بانوان قلمداد شده و از آنان انتظار رفته که چنین باشند لذا آنها بیشتر قربانیان بیماری‌های خود ایمنی هستند.

اینها را که خواندم با خود گفتم از امروز شروع می‌کنم. به #خودم بها می‌دهم و نمی‌گذارم که قربانی شوم اما مشکل از آنجا شروع شد که مرزهای خود را نمی‌شناختم. این #من دقیقا از کجا شروع می‌شود و به کجا ختم می‌گردد؟ مرز #من با خانواده‌ام، شاگردانم، شهرم، دینم، دوستانم و… کجاست؟ مگر فدا شدن برای خانواده #من را راضی‌تر نمی‌کند؟
مگر من به عنوان بخشی از یک جامعه نباید هزار زحمت را متقبل شوم تا جامعه‌ی شاگردانم رشد کنند یا شهرم آرامتر باشد یا آرمانهای دینم محقق گردد؟
چگونه باید #من را از اینها جدا کرد؟ #من جدا از اینها اصلا چه معنایی دارد؟
و چگونه باید از پرداختن به #من فارغ از تمام تعلقات لذت برد؟ من بیشتر عذاب وجدان می‌گیرم، حس خودخواهی اذیتم می‌کند و حالم خرابتر می‌شود! تفاوت خودخواهی با دوست داشتن #من چیست؟

نمی‌دانم…. چیست؟!

آنچه در نهایت دستگیرم شد این بود که #من در پایان چهل و دو سالگی‌ام و در سرپایینی قله‌ی زندگی هنوز مرزهای خود را نمی‌شناسم و هنوز خودم را نمی‌توانم از جهان پیرامونم تمیز دهم چیزی که چقدر بدیهی فرض می‌شود اما من …. بلد…. نیستم!

#سرگیجه
#مرزهایم
#ساغرطباطبایی
#آخرین‌روز‌فروردین۱۴۰۳
🆔@saagharaneh
Forwarded from عکس نگار
🌱مدتهاست خودم را از نوشتن به سبک خودم محروم کرده‌ام
از ساغرانه‌ها
از شاعرانه‌ها
محروم محروم
اینها که می‌نویسم فقط عادت است
قلم‌رقصانی‌است نه نوشتن!
تا سالها بی پروا عاشقانه شعر می گفتم و بُرَّنده مطلب می‌نوشتم.
با خودم فکر می‌کردم هرکس هرچه می‌خواهد بگوید...شعر است دیگر! نوشته است دیگر! زیباییش به عریانی‌اش است!
می‌نوشتم؛ تقریبا هر روز
شعرمی‌گفتم؛ تقریبا هر ماه
و عموما در غمگین‌تریم دقایق زندگیم می‌نوشتم.
نه اینکه همیشه غمگین باشم...اصلا!
اتفاقا عموما پرنشاط و امیدوار زیسته‌ام و به لبخندم معروف هستم.
اما شعر در لحظات ناامیدی و ناراحتی تسلابخش قلبم بود و کمک می‌کرد دوباره خودم را پیدا کنم.
شعر دستمالی برای اشکهای گه گاهم بود
از جنس غرغرهای بعد از ناراحتی
و نه لزوما وصف حال و شرح احوال خودم باشد...خیر! البته گاهی هم بود....
اما حال و هوایش گویای گرفتگی دل ابری‌ام بود و همین همین.
اما کم کم که پیج کوچکی باز کردم و کانال مختصری
و شعرهایم را دیگران نیز خواندند
کم کم صدای آشنایان درآمد که.....
چرا اینقدر غمگین؟
چرا اینقدر عریان؟
چرا درباره‌ی مرگ؟
چرا درباره‌ی هجر؟
مردم چه فکری درباره ات می کنند؟!
چرا
چرا
چرا
می‌دانی فلانی چه گفته؟ می‌دانی فلانی چه فکری کرده؟!
و من می‌دانستم تمامی‌شان خیرخواه و مهربان من‌اند..
و....
دیگر بیش از این توضیح نمی‌دهم
و اینگونه بود که
داستان نویسی را خیلی زود رها کردم
و به تازگی شعر را نیز
و حتی تلخ‌نویسی‌های گه‌گاهم را
حتی گریه کردنهای بی وقت و بی‌توضیحم را
همه را که شاخصه‌ام بود، من بودم و اشکهایم...آن را نیز .....کنار گذاشتم.

نمی‌دانم پروین‌ها و سهراب‌ها، بزرگ علوی‌ها و علی‌محمد افغانها چگونه توانستند این اعتدال بین خود درون و خود اجتماعیشان را برقرار کنند اما من که نه تنها استعداد ادبی آنها را ندارم که حتی استعداد مدیریت احساسات آنها را نیز نداشته و ندارم از این کلنجار رفتن دست کشیدم.

در فرهنگ ما این که در چنین شرایطی خودت را گم نکنی، اطرافیانت را نیز
و بتوانی مرزی بین خودت در نوشته ها و خودت در زندگی قائل شوی حقیقتا دشوار است.

یا باید فروغ‌گونه از رسوایی‌ها نترسی
یا باید عمادگونه گوشه نشین شوی
و یا....

گاهی احساس می کنم به خودم ظلم کردم و گاهی فکر می کنم این کنار گذاشتنها ضرورتی بوده تا در نقشهای  دیگرم در زندگی وظیفه‌ام را بهتر انجام دهم.

گاهی فکر می کنم خودم را قربانی خودم کردم.
گاهی خودم برای از دست رفتن خودم گریه میکنم و به مظلومیت خودم دل می‌سوزانم و در عین حال از خداوند مدد می‌طلبم تا بتوانم به خودم چیره بمانم و هیچ شعری از خودم سر نزند تا هیچ خاطری نرنجد و هیچ عزیزی دل نگران نشود.
شعر و امثالهم در برابر زندگی و عزیزان چه ارزشی دارد اصلا؟!

و از آن پشت و پسل‌ها خودم دور از چشم خودم می‌خوانم:

دهانت را می‌بویند
مبادا گفته باشی دوستت دارم
دلت را می بویند
روزگار غریبی است نازنین....

#درددل
#خودم
#ساغرطباطبایی
#خردادنوشت۱۴۰۲
🆔@saagharaneh