نج،روستای من و تو

#یاد
Канал
Логотип телеграм канала نج،روستای من و تو
@rostaye_nojПродвигать
1,23 тыс.
подписчиков
8,55 тыс.
фото
1,12 тыс.
видео
275
ссылок
#هوالخالق #روستایم_نج..... یکی از قدیمی ترین روستای شناخته شده ی ایران با قدمتی بیش از دوهزار سال ✌در صورتی که عکس و متن مرتبط با(روستای نج) دارید میتوانید به آیدی ادمین ها @nojkoh @noj_admin مراجعه نمایید... 🌺منتظر نظرات و پیشنهادات شما هستیم🌺
MOV07527.wmv
62 MB
🆔 @rostaye_noj
🌸🌸
🌸🌸
🌸
🌸
#یاد_ایام ......

#جشن_نیمه_ماه_شعبان، مسجد جامع روستای نج در سالهای دور.....

#میلاد_صاحب_الزمان_(عج)_مبارک

با صدای دلنشین #کربلایی_شیخ_فتح_الله_قلیپور

چه عزیزانی از بین ما رفتن...🥀


بیاییم در این شب زیبا با خدای خویش عهد ببندیم که بیشتر #قدر_همدیگر را بدانیم...

#بماند_به_یادگاری....

🌸با تشکر از #آقای_حاج_یدالله_تقی_پور🌸

#کانال_فرهنگی_مردمی_اجتماعی_خبری_روستای_من_تو_نج
#یاد_یاران
در آستانه سال نو و شب َشهادت امام کاظم یاد و خاطره بنیان گذاران و پیر غلامان هیات حضرت علی اصغر را با ذکر فاتحه گرامی می داریم .
هیات امناء آستانه امامزاده عباس(ع)
#لطفا_فاتحه
#کانال_فرهنگی_مردمی_اجتماعی_خبری_روستای_من_تو_نج
🆔 @rostaye_noj
🆔 @rostaye_noj
#یاد_یاران
در آستانه تاسوعا و عاشورا حسینی ، یاد و خاطره بنیان گذاران و پیر غلامان هیئت حضرت علی اصغر را با ذکر فاتحه گرامی می داریم.
#هیات_امناء_آستان_مقدس_امامزاده_عباس ( ع)
#کانال_مردمی_خبری_فرهنگی_اجتماعی_ورزشی_روستای_من_تو_نج
Forwarded from اتچ بات
‍ ‍ 🆔 @rostaye_noj
🌸
🌸

#تقدیم_به_من و تو
#یاد_ایام
یاد ایام گذشته یاد برف و یاد باد
یاد نج یاد تمام خاطراتش یاد باد

یاد مدرسه مدیر و کوچه های کاه گلی
یاد آن چوبی که خوردم گشته ام برمه گلی


یاد باد آن اسب چوبی یاد باد آن کل کا
یاد آن هی هی چوپان آن صدای ونگ و وا


وه چه زیبا بود صبح ابری و بارانیش
صبح برفی صبح سرد و روی برف و رد پا

یاد ها ماند و تمام خاطرات آ ن زمان
روزها بگذشت گشته زیر و رو کار جهان

آمدیم در شهر و شهری گشته ایم
یا بقول مادرم که گت مردی گشته ایم

کوچ اجباری نمودیم اندرین شهر سترگ
ما که در این کوچ‌ ها و آمدن گشتیم بزرگ

آمدیم از بهر یک نان و شدیم تا مرد کار
جای دادند جملگی ی اهل نج را پامنار

یادتان هست آن محله آن همه افسانه اش ؟
کوچه های تنگ و آن چند تا چراغ و خانه اش ؟

مسجد دنگی چطور در خاطرش دارید هنوز ؟
آن سه راهی را که میشد بهره ما شبها و روز

یادتان می آید آن گاراژ حاجی جعفری ؟؟
خانه های کوچک و با دوستان چند نفری

یادتان می آید ای هم سن و سال .اهل قدیم
خاطرات آن زمان پامنار با آن صدای یاکریم؟

شام می پخت یک نفر با زحمت و با خرج خود
بعد حساب میکرده ایم جمله همه سر خرج خود

مسجد کاشانی و چار راه سیروس و دگر
از سر سرچشمه میکردیم غروب هایش گذر

آن عمو چرخی ی سیرابی فروش
یادتان هست عینکی پالتو به دوش ؟؟

از لبو و باقلا و شلغم‌ و آش و حلیم
یادتان مانده کسی از آن زمان های قدیم ؟

روزهای برفی ام زیبا و استمداد بود
کوچه ها سرشار از این داد و این فریاد بود

برفی ام من برفی ام من برف پارو میکنم
پله های برفی ی حیاط جا رو میکنم

راستی از آن کوپن ها یادتان مانده کسی
از کوپن نفتی که میدادند برای هر کسی

آن کوپن دفتر چه های آن زمان و روزگار
یادتان هست یا که داریدش هنوزم یادگار

از صف نفت و چراغ والر و سیگار ذر
هیچکس دارد مگر امروز از آنها خبر ؟

یادتان می آید آن شغلی که ما در کار او ؟؟
میشدیم صبح های زود بیدار و اندر جستجو

هرکدام در کاری ام مشغول و معنا می شدیم
یا که خیاطی و کفاشی و بنا می شدیم

یاد دارید آن زمان صف بود یک قالب پنیر
میشدیم بهر گرفتن با کوپن هر دم اسیر

یاد جنگ و یاد حمله یاد آرژیر خطر
با صدایش می نمودند جمله مردم را خبر

موشک و صدام و میراژ و پناهگاهای سرد
پامنار و جملگی اهل نج و احساس درد


هفته ایی یکبار یک ماشین وانت بود و ما
چشم براه نامه بودیم از پدر یا مادرو یا اقربا

دبه ایی از ماست بود و یک دو نانی از تنور
می رسید از جانب نج بهر مان از راه دور

این روش از دیر باز این بود و ماه وسال بود
زندگی ما همه این سبک و این منوال بود

بس که زحمت ها کشیدن مردمی از نسل ما
تا بماند ریشه ی ما از نج و البرز زیبا اصل ما

خون دلها خورده ایم در کشور سرشار نفت
حیف از آن عمری که با آن زحمت بیهوده رفت

حال اکنون خاطراتش مانده و من ماندم و شعر و کتاب
یا همین تصویر پای شعر که باتو میزند حرف حساب

مرد کوهستان و شعر و خاطرات آن زمان
هدیه ی ناقابلی باشد که تقدیم تمام دوستان

سرایش
96 / 8 / 21
با تشکر از اقای #حمید_مقدم ، #مرد_کوهستان
#عکس_اقای_حمید_مقدم
#کانال_فرهنگی_مردمی_اجتماعی_خبری_روستای_من_تو_نج
🆔 @rostaye_noj
#یاد_یاران
یازده مرداد مصادف با دهمین سالگرد درگذشت شادروان حاج غلامعلی هادیپور ، با ذکر فاتحه یاد و خاطره آنمرحوم را گرامی می داریم.
#هیات_امناء_آستانه_امامزاده_عباس (ع)
#عکس_قدیمی

#یاد_ایام
مرور خاطرات
#گذشته

🌸با تشکر از آقای #امان_دهقان 🌸

🆔 @rostaye_noj
#یاد_یاران

دهمین سالگرددر گذشت پیر غلام و بنیان گذار هیات حضرت علی اصغر شادروان کربلائی اصغر سنجاقی ٬ با ذکر فاتحه یاد و خاطره آن مرحوم را گرامی میداریم

هیات امناء آستانه امامزاده
🆔 @rostaye_noj
#یاد_آوری 📣📣

به نام خدا .
به مناسبت سالروز شهادت یگانه دخت نبی اکرم #حضرت_فاطمه_زهرا، مراسم سوگواری و عزاداری همچون سنوات قبل ٬ در روز سه شنبه ۹۶/۱۲/۱ از ساعت 10 الی 14 ، در روستای نج برگزار می گردد .
برای ما ،توفیق مضاعفی است که شاهد حضور سبز شما همولایتی عزیز در این مراسم باشیم.

💥هیات حضرت علی اصغر و هیات امناء آستانه امامزاده عباس (ع)💥

🆔 @rostaye_noj
#یاد_یاران

در بیست و سومین سالگرد در گذشت عزیزان 🌷 مرحوم #صفر_سنجاقی و مرحوم #شعبانعلی_رنجبر 🌷
یاد و خاطره آنها را با ذکر فاتحه گرامی میداریم

هیات امناء آستانه امامزاده عباس (ع)

🆔 @rostaye_noj
وقتی نه نه بورده
ودتر هم بورده
وقتی و دتر بورده
#می و #شونسر هم بورده
#شونسر وسیله ای برای جدا سازی پشم گوسفندان از هم
#یاد_آن_روزگاران_بخیر

🆔 @rostaye_noj
🆔 @rostaye_noj
یاد آن روزها بخیر.....
#یاد آن #کیمه بخیر.....
#یاد_باد_روزهای که فقط خاطراتش در #ذهن_من_تو به یادگار مانده است....
#وطنم
#روستاییم_نج
عکس خانم #فاطمی
#یاد_معلمان_و_بزرگانی_که_رفتند_بخیر
درکلاس روزگار
درس های گونه گون هست
درس زیستن کنار این و آن
درس دست یافتن به این و آن
درس مهر، درس قهر، درس آشنا شدن
🌸 #روستای_نج
🌸 #مدرسه
🆔 @rostaye_noj
🆔 @rostaye_noj

‍ با کاسه ای از #آب به بدرقه اش ایستاده ام...
تا #نگاه خیره ام را به چمدانش می بیند #اناری به روی سفره #شب یلدایم می گذارد...
چه خوب است که #خاتون_پائیزی رسم هر ساله اش را از #یاد نمی برد...
همین که لبخندش #میهمان چشمانم می شود دلواپسیهایم بر #باد می رود...

دلم به رفتنش نیست...

اما می رود...


#آرام
#باشکوه...
#عاشقانه !

با #گم شدنش در #خم کوچه کاسه آب را پشت سرش خالی می کنم...


تا برگشتنش قد درازای #امشب طولانی نشود!!!

یلداتون مبارک🍉🌹

─┅─═इई 🍂🍁🍂ईइ═─┅─
اسالی
از طرف گروه نواندیشان نج

🆔 @rostaye_noj
:

#دلنوشته

#یاد یلدایی

تا به یاد آرم بسوزم زار زار

هجر ازشبهای خوب کوه یار

شب نشینی باعزیزان تاسحر

قصه دلدادگان اندر سفر

زیر#کرسی قصه مادر بزرگ

می نشست #خنده لب اقا بزرگ

کودکی و سادگی و شورو شوق

با یه شیرینی میکردیم زوق


شب نشینی هرشبی یلدا بود

بی خیال از #غصه فردا بود

عصرها با دوستان دورهمی

دیمون کاراژ مشهدی مهرعلی

چی شده ازهم #جدا افتاده ایم.

یکدفه ازبهر خدا افتاده ایم


یه جورای می خواهیم بالاترباشیم

از همه سرها میخواهیم سرترباشیم


جان داداش اته یواشتر بوریم

دست هم گیریم و خشتر بوریم


*(هم ولایتی ها
شب یلدا در اِنه جم بواشیم

یاد اون قدیما بی غم بواشیم )*

با تشکر از آقای #علی_صالحی

🆔 @rostaye_noj
🌸🌺🌸🌺🌸
🌸🌺🌸🌺
🌸🌺🌸
🌸🌺
🌸

💕 @rostaye_noj 💕
#یاد_قدیم 🌸

شب سرد یکی از روزهای بهمن ماه خواهر بزرگتر در حال پهن کردن سفره شام بود ، من در حال نوشتن مشق های مدرسه آن هم در نهایت بدخطی . مادر مشغول بافتن جوراب پشمی مشکی رنگ و همانطوری هم سفارش های لازم را برای سفره شام به خواهر میداد که فلان چی یادت نره و برنج مانده #ظهر را هم بیاور خودم می خورم .
شام برنج کته به هم چسبیده با عدسی بود ؛ از آن عدسی هایی که گوشت قرمه هم داخلش می ریختند و من همیشه #دوست داشتم . صدای بستن درب حیاط آمد و پدر وارد اتاق شد ، طبق معمول زیر کرسی در جای خودش نشست و گفت زودتر شام بخوریم گاو درد داره و امشب وقت زایمانشه . همین #جمله کافی بود تا مادر هم به کمک خواهر بیاید . برای پدر در روی #کرسی سفره کوچکی پهن می کردند و پدر همانجا شام میخورد و برای بقیه ماها در قسمت جلویی اتاق که کرسی نبود سفره پهن میشد ؛ توجیه هم این بود که ما کوچک هستیم و غذا را می ریزیم روی لحاف کرسی . #پدر همچون سواره نظام و ما سربازان پیاده !! . یک شب که من بدجور سرما خورده بودم من رو خیلی تحویل گرفتند و گفتند امشب برو زیر کرسی شامت را میاوریم آنجا . خیلی کیف کرده بودم آن دفعه . بماند که زحمت #خواهر بزرگتر زیاد شد و زیر لب غرولندی کرد . شام را هول هولکی خوردیم . پدر دستورات لازم برای مدیریت بحران یعنی فارغ شدن موفق گاو را صادر کرد!!! . از آن جمله اعزام خواهر بزرگتر و من به منزل یکی از چوپانان قدیمی با تجربه برای درخواست کمک از وی و همچنین حاضر کردن آرد سبوس و سیب زمینی و .. برای زائو !! و آماده کردن یک استامبولی آتش برای نورسیده توسط مادر.
طویله گاو پر رفت و آمد بود ، من و #خواهر هم از پشت درب طویله منتظر بودیم ببینیم چه می شود . گاو از شدت درد نعره می زد و مادر با مهربانی خاصی می گفت : جان ، جان . آن شب به گاومون هم حسودیم شد ؛ یادم نمی اومد مادر با چنین لحنی به من جان گفته باشه . خلاصه بعد یکی دو ساعت گاومون زایید و انگار دنیایی را به پدر و مادر داده بودند .تا پاسی از شب #پدر و #مادر به نوبت به گاو و گوساله اش سر می زدند . آن شب حس حسادت به گاو و گوساله جدید الورودش رهایم نمی کرد . با خودم می گفتم ارزش آنها برای پدر و مادر از من بیشتر است . با همین افکار کودکانه به خواب رفتم.
صبح هنگام مدرسه دیدم کفشهایم در ایوان خانه نیست . از مادر پرسیدم ؛ آنها را در لنگه چوبی زیر کرسی گذاشته بود تا صبح گرم و نرم باشد برای پاهایم . می گفت دیشب دیدم هوا خیلی سرده و صبح پاهات یخ میزنه . ظهر هم که از مدرسه برگشتم دیدم ناهار برنج و آغوز داریم و پدر مرا برای ناهار به زیر کرسی فراخواند و گفت امروز زیر کرسی #ناهار بخور . اونجا بود که فهمیدم تموم تلاش پدر و مادرم و همه پدر و مادرهای دنیا برای بچه هاشونه .
سایه شون مستدام .


#پی_نوشت : مضمون نزدیک به واقعیت ، اواخر دهه 60 #روستای_نج


با تشکر فراوان از آقای #نیما_نوری 🍃

💕 @rostaye_noj 💕
Forwarded from اتچ بات
💕 @rostaye_noj 💕
🌸
🌸

#تقدیم_به_من و تو
#یاد_ایام
یاد ایام گذشته یاد برف و یاد باد
یاد نج یاد تمام خاطراتش یاد باد

یاد مدرسه مدیر و کوچه های کاه گلی
یاد آن چوبی که خوردم گشته ام برمه گلی


یاد باد آن اسب چوبی یاد باد آن کل کا
یاد آن هی هی چوپان آن صدای ونگ و وا


وه چه زیبا بود صبح ابری و بارانیش
صبح برفی صبح سرد و روی برف و رد پا

یاد ها ماند و تمام خاطرات آ ن زمان
روزها بگذشت گشته زیر و رو کار جهان

آمدیم در شهر و شهری گشته ایم
یا بقول مادرم که گت مردی گشته ایم

کوچ اجباری نمودیم اندرین شهر سترگ
ما که در این کوچ‌ ها و آمدن گشتیم بزرگ

آمدیم از بهر یک نان و شدیم تا مرد کار
جای دادند جملگی ی اهل نج را پامنار

یادتان هست آن محله آن همه افسانه اش ؟
کوچه های تنگ و آن چند تا چراغ و خانه اش ؟

مسجد دنگی چطور در خاطرش دارید هنوز ؟
آن سه راهی را که میشد بهره ما شبها و روز

یادتان می آید آن گاراژ حاجی جعفری ؟؟
خانه های کوچک و با دوستان چند نفری

یادتان می آید ای هم سن و سال .اهل قدیم
خاطرات آن زمان پامنار با آن صدای یاکریم؟

شام می پخت یک نفر با زحمت و با خرج خود
بعد حساب میکرده ایم جمله همه سر خرج خود

مسجد کاشانی و چار راه سیروس و دگر
از سر سرچشمه میکردیم غروب هایش گذر

آن عمو چرخی ی سیرابی فروش
یادتان هست عینکی پالتو به دوش ؟؟

از لبو و باقلا و شلغم‌ و آش و حلیم
یادتان مانده کسی از آن زمان های قدیم ؟

روزهای برفی ام زیبا و استمداد بود
کوچه ها سرشار از این داد و این فریاد بود

برفی ام من برفی ام من برف پارو میکنم
پله های برفی ی حیاط جا رو میکنم

راستی از آن کوپن ها یادتان مانده کسی
از کوپن نفتی که میدادند برای هر کسی

آن کوپن دفتر چه های آن زمان و روزگار
یادتان هست یا که داریدش هنوزم یادگار

از صف نفت و چراغ والر و سیگار ذر
هیچکس دارد مگر امروز از آنها خبر ؟

یادتان می آید آن شغلی که ما در کار او ؟؟
میشدیم صبح های زود بیدار و اندر جستجو

هرکدام در کاری ام مشغول و معنا می شدیم
یا که خیاطی و کفاشی و بنا می شدیم

یاد دارید آن زمان صف بود یک قالب پنیر
میشدیم بهر گرفتن با کوپن هر دم اسیر

یاد جنگ و یاد حمله یاد آرژیر خطر
با صدایش می نمودند جمله مردم را خبر

موشک و صدام و میراژ و پناهگاهای سرد
پامنار و جملگی اهل نج و احساس درد


هفته ایی یکبار یک ماشین وانت بود و ما
چشم براه نامه بودیم از پدر یا مادرو یا اقربا

دبه ایی از ماست بود و یک دو نانی از تنور
می رسید از جانب نج بهر مان از راه دور

این روش از دیر باز این بود و ماه وسال بود
زندگی ما همه این سبک و این منوال بود

بس که زحمت ها کشیدن مردمی از نسل ما
تا بماند ریشه ی ما از نج و البرز زیبا اصل ما

خون دلها خورده ایم در کشور سرشار نفت
حیف از آن عمری که با آن زحمت بیهوده رفت

حال اکنون خاطراتش مانده و من ماندم و شعر و کتاب
یا همین تصویر پای شعر که باتو میزند حرف حساب

مرد کوهستان و شعر و خاطرات آن زمان
هدیه ی ناقابلی باشد که تقدیم تمام دوستان

سرایش
96 / 8 / 21
با تشکر از اقای #حمید_مقدم ، #مرد_کوهستان
#عکس_اقای_حمید_مقدم
#کانال_فرهنگی_مردمی_اجتماعی_خبری_روستای_من_تو_نج
Ещё