سفیـرعشق:
#قسمت_سی_ودوم.
🌹(زیبایی در زبان نهفته است)
🌹#برای اینکه حرفش بیشتر تاثیر کند،ادامه داد:"در حدیث اومده گفتار مرد به
#همسر خود که من تو را دوست دارم،هرگز از دل او بیرون نمیرود
😊"
#اینها را از کتابی که
#مهدی این بار از قم براش سوغات آورده بود خواند،مهدی ساکت ماند،سرش را انداخت زیر
😌،داشت این حرف را سبک و سنگین میکرد
🤔 یا دنبال جواب میگشت
#صفیه گفت:"من نمیگم،این رو حضرت محمد (ص) گفته؛توی کتاب آیین
#همسر_داری نوشته،خودت برام آوردی"
مهدی سرش را بالا آورد،خندید
☺️ و گفت:"
#ای صفیه ی زرنگ
🙈،تو من رو به چیزی مجبور میکنی که تا به حال بهش اعتقادی نداشتم"
😁#چون و چرا نیاورد،اما در عمل سختش بود،جلوی دیگران،حتی خانواده مان؛
مراقب بود با من عادی برخورد کند
🙂،کنارم ننشیند،زیاد دور و برم نپلکد،دوتایی که بودیم،خیلی فرق میکرد؛
#سر به سرم میگذاشت و حتی خودش را لوس میکرد که نازش را بکشم
😂🙊#اهواز معمولا تنها بودم،گاهی دوتا از دوستانم که اطراف اهواز زندگی میکردند،می آمدند پیشم،
#یک شب پیشم بودند که
#مهدی اتفاقی رسید،ما یک اتاق بیشتر نداشتیم،رفتم به خانم جعفری گفتم دوستانم شب پایین بمانند،آنها دوتا اتاق داشتند،حرفی نداشت.
#مهدی بدنش کوفته بود،میگفت:"اومدم بهم برسی"
#هرچی براش میاوردم،بلند نمیشد بخورد،میگفت:"من مریضم"
😉#میگذاشتم دهانش،تا ظهر فردا که رفت،از رخت خواب تکان نخورد،من هم تا او بود،نرفتم پایین به دوستانم سر بزنم،حالا این را دست گرفته بودند که"چه عجب،
#یادت افتاد مهمون هم داشتی
😅،آقا مهدی اومد،دیگه مارو فراموش کردی،بیرونمون کردی"
😄.
#ادامه_دارد#شهدا#یاعلی@rahian_nur