فلسفه بدون مرز

#ازدواج
Канал
Логотип телеграм канала فلسفه بدون مرز
@philosophybimarzПродвигать
10,56 тыс.
подписчиков
786
фото
276
видео
137
ссылок
فلسفه در جستجوی حقیقت است,اما مدام از خود می پرسد ایا حقیقتی وجود دارد؟ پیج فلسفه بدون مرز🤟 https://www.instagram.com/philosophybimarz/ ادمین :تبلیغ شما در تعرفه جدید هم در استوری اینستاگرام و هم در تلگرام پست میشه به دایرکت پیج اینستاگراممون بیاید
◾️بر اساس تئوری انتخاب، تنها کسی که می توانیم کنترلش کنیم؛ خود ما هستیم. اگر رابطه یِ ناموفقی داریم، باید بیندیشیم و ببینیم خود من چه می توانم انجام دهم که باعث بهبودی رابطه ام شود و نه این که سعی کنم دیگری را تغییر دهم.


◾️" تقریبا در تمامی موارد هنگامی که دست از کنترل بیرونی بر می داریم، همسرمان نیز تغییر می کند." اما تئوری انتخاب چیزی ورای رهایی از کنترل بیرونی است. طبق تئوری انتخاب، ما باید تا جایی که امکان دارد به همسرمان کمک کنیم تا نیازهایش را ارضا کند.

◾️برای دست یابی به این هدف لازم است، هفت عادت مهرورزی و پیوند دهنده را جایگزین رفتار هایی که رابطه را تخریب می کنند، کنیم. این رفتار های پیوند دهنده عبارت اند از:

۱) گوش کردن
۲) حمایت کردن
۳) تشویق نمودن،
۴) احترام گذاردن
۵) اعتماد کردن
۶) پذیرفتن فرد همان گونه که هست،
۷) گفتگوی همیشگی بر سر اختلافات.

▪️#ویلیام_گلاسر
▪️#ازدواج_بدون_شکست


@Philosophybimarz
‌ ■ #آرتور_شوپنهاور؛ #فیلسوف_بدبین

شوپنهاور زندگی را یک بدبیاری تمام عیار می دانست؛
–«می توانیم زندگی خود را رویدادی بدانیم که به طرزی بی فایده و ناراحت کننده خواب سعادتمندانه نیستی را بر هم می زند.»
–«وجود بشر باید نوعی اشتباه باشد.»
او عقیده داشت؛”امکان نداشته این جهان کار موجودی رحیم بوده باشد،بلکه کار شیطانی بوده که موجودات را آفریده تا از مشاهده رنج های آنان لذت ببرد.”
به فلسفه روی آورد زیرا از دید او زندگی کسب و کاری اندوهناک است که باید آن را صرف تأمل درباره خودش کرد.
تنهایی را بسیار می پسندید.در اثر شاهکارش،
#جهان_به_مثابه_اراده_و_بازنمود
دلیل نداشتن دوستان زیاد را اینگونه توضیح می دهد:«نابغه به ندرت می تواند خوش مشرب و معاشرتی باشد،زیرا کدام یک از مکالمات دونفره ممکن است واقعا به اندازه تک گویی های خودش هوشمندانه و جالب باشد؟»

از #زنان دوری می جست زیرا زندگی را آن قدر کوتاه،نامعلوم و زودگذر می دید که ارزش آن را ندارد که خود را با تقلای زیاد در آن به دردسر بیندازیم.
هرچند شهرت ناشی از چاپ مجدد کتابش و به دنبال آن افزایش توجه زنان به او #دیدگاهش_درباره_زنها را ملایم تر نمود.به جای این که آن ها را «مناسب پرستاری و معلمی ابتدایی ترین دوران کودکی ما» بداند،«درست به این علت که خودشان کودک مآب،احمق و کوته بین و در یک کلام،در سراسر زندگی خود کودکانی بزرگ هستند»، آن ها را قادر به فداکاری و کسب بصیرت می داند.
باز در خصوص موردتوجه بودن گفت؛
«بزرگ ترین لذت ما این است که ما را بستایند؛ولی ستایندگان حتی اگر انگیزه ای برای این کار داشته باشند،چندان مایل نیستند که ستایش خود را ابراز کنند.و بنابراین،خرسندترین انسان کسی است که توانسته خالصانه خودش را بستاید،مهم نیست چگونه.»

■ دیدگاه شوپنهاور درخصوص دیگر فلاسفه”

–شوپنهاور همزمان با #هگل به تدریس فلسفه در دانشگاه برلین پرداخت.او فلسفه هگل را این چنین ارزیابی میکرد:« آرای بنیادین آن بیهوده ترین توهمات هستند،جهانی واژگون شده،لودگی فلسفی...مضامینش توخالی ترین و بی معناترین نمایش کلماتی هستند که تاکنون ابلهان به آن گوش سپرده اند و نحوه ارائه آن نفرت انگیزترین و بی معناترین پرت و پلاگفتن است...»

–به #گوته و آثار او علاقه مند بود.در یکی از دیدارهایشان گوته برای او بیتی سرود:
“اگر می خواهی از زندگی لذت ببری
باید برای جهان ارزش قائل شوی.”
شوپنهاور در مقابل نقل قولی از #شانفور آورد؛
« بهتر است انسان ها را همان طوری که هستند بپذیریم،به جای این که تصویری خیالی از آن ها ترسیم کنیم.»

آثار #سنکا را خوانده و او را بسیار می ستود.
مجذوب ادیان شرقی به طور عام و آیین برهمنی به طور خاص بود.

–ساعات زیادی را می خوابید.با مقایسه خودش با دو تن از متفکران مورد علاقه اش زیاد خوابیدن هایش را توجیه می کرد:« هرچه انسان ها پیشرفته تر باشند و هرچه مغزشان فعال تر،بیش تر به خواب نیاز دارند؛#مونتنی و #دکارت بخش زیادی از عمرشان را در خواب بوده اند.»
«اگر زندگی و هستی شادی آفرین بود،در آن صورت همه با بی میلی به حالت ناهشیار خواب نزدیک می شدند و با شادی دوباره از خواب برمی خاستند ولی درست عکس این امر مصداق دارد.»

■ نظریه شوپنهاور در باب #عشق و #ازدواج

فلاسفه سنتاً به موضوع عشق علاقه ای نداشته اند زیرا از نظر آنان مصیبت های عشق بیش از حد بچه گانه است و باید آن را به شاعران و مجنونان واگذار نمود.
اما شوپنهاور از این بی تفاوتی حیرت کرد و آن را نتیجه انکار متکبرانه جنبه ای از زندگی می دانست که تصور انسان از خودش به عنوان موجودی عقلانی را نقض می نمود؛
«عشق در هر ساعتی جدی ترین اشتغالات را بر هم می زند،و گاهی برای لحظه ای حتی بزرگ ترین اذهان را فلج می نماید...عشق گاهی نیازمند قربانی کردن سلامت،
ثروت،مقام و خوشبختی است.»
شاید شوپنهاور از آشوب و نگرانی ناشی از عشق متنفر بود ولی آن را نامناسب و تصادفی نمی دانست:
«چرا این همه سرو صدا و هیاهو؟ چرا این همه اضطرار،دلشوره و تقلا؟..این جا هیچ چیز بی اهمیتی وجود ندارد؛برعکس، اهمیت این موضوع با جدی بودن و شور و شوق این کار کاملا متناسب است.هدف غایی تمام روابط عشقی واقعا مهم تر از تمامی دیگر اهداف زندگی انسان است و بنابراین کاملا سزاوار همان جدیت شدیدی است که همگان در مورد عشق نشان می دهند.»
اما هدف از عشق چیست؟
#مونتنی اذهان ما را تابع بدن ما می دانست ولی شوپنهاور فراتر رفت و به نیرویی در درون ما پرداخت که به نظر او همواره بر عقل غلبه دارد،نیرویی آن قدر قوی که همه نقشه ها و داوری های عقل را درستکاری می کند و این نیرو را #اراده_معطوف_به_حیات نامید و آن را سائقه ای ذاتی در انسان ها برای بقا و تولیدمثل تعریف کرد.


@Philosophybimarz