فلسفه بدون مرز

#آرتور_شوپنهاور
Канал
Логотип телеграм канала فلسفه بدون مرز
@philosophybimarzПродвигать
10,56 тыс.
подписчиков
786
фото
276
видео
137
ссылок
فلسفه در جستجوی حقیقت است,اما مدام از خود می پرسد ایا حقیقتی وجود دارد؟ پیج فلسفه بدون مرز🤟 https://www.instagram.com/philosophybimarz/ ادمین :تبلیغ شما در تعرفه جدید هم در استوری اینستاگرام و هم در تلگرام پست میشه به دایرکت پیج اینستاگراممون بیاید
◾️هر تغییری در جهان مادی تنها مادامی می تواند ظاهر شود که تغییر دیگری بی واسطه بر آن مقدم بوده باشد؛


این محتوای صحیح و کامل قانون علیت است. اما در فلسنه هیچ مفهومی به اندازه ی مفهوم علت مورد سوء استفاده واقع نشده، چه با نیرنگ عمدی و چه با اشتباه سهوی در برداشت بسیار وسیع از آن، و اتخاذش به شکل بسیار عام، در تفکر انتزاعی.


▪️از مدرسی گری به بعد، در واقع از افلاطون و ارسطو به بعد، فلسفه بیشتر نوعی سوءاستفاده از مفاهیم عام بوده، مفاهیمی مانند جوهر، زمینه، علت، خیر، کمال، ضرورت، امکان، و بسیاری مفاهیم دیگر. گرایش اذهان به بهره برداری از این گونه مفاهیم انتزاعی و پردامنه تقریباً در همه ی دوره ها خود را نشان میدهد.


▪️در نهایت ممکن است این به خاطر نوعی کاهلی عقل باشد، عقلی که نظارت دائمی بر اندیشه از طریق ادراک را بسیار دشوار می یاید. سپس به تدریج این مفاهیمِ بیش از اندازه عریض و وسیع همچون نمادهای جبری به کار گرفته، و همچون این نمادها همه جا را پر می کنند. به این ترتیب، فلسفه ورزی رو به انحطاط می گذارد و تبدیل می شود به آمیزش صرف، نوعی شمارش طولانی، که (همچون هر شمارش و محاسبه ای) صرفاً نیازمند قوای ذهنی اندک است و این قوا را به کار می گیرد. در واقع، پیآمد این امر در نهایت صرفاً می شود نوعی نمایش الفاظ، که حیرت انگیزترین نمونه ی آن در هگل گرایی خرفت کننده ی امروزی به چشم می خورد، یعنی جایی که تا سرحد جفنگ محض پیش برده می شود. اما مدرسی گری نیز اغلب بدل به شعبده ی لفظی می شده. در واقع، حتی منشاً طوبیقای ارسطو-اصول بسیار انتزاعی که برداشت کاملاً عام از آنها شده، و می توانستند برای متفاوت ترین انواع موضوعات به کار گرفته، و همه جا برای بحث له و یا علیه وارد بازی شوند - نیز در آن استفاده ی نادرست از مفاهیم عام واقع شده است.


▪️در تالیفات مدرسیان، به ویژه در تالیفات توماس آکوئیناس، به نمونه های بی شماری از شیوه های استفاده از چنین انتزاعاتی بر میخوریم. اما فلسفه، تا پیش از لاک و کانت، در حقیقت راه مدرسیان را دنبال می کرد؛ عاقبت آین دو مرد توجه خود را معطوف به خاستگاه مفاهیم کردند.


▪️#آرتور_شوپنهاور
▪️#جهان_همچون_اراده_و_تصور
(صفحه 544)



@Philosophybimarz
◾️چه کم تجربه است آن کس که گمان میکند نشان دادنِ عقل و هوش موجب محبوبیت در جامعه میشود! برعکس، این دو خصوصیت نزد اکثریتِ غالبِ مردم خشم و نفرت ایجاد میکند. هر اندازه که نتوانند این خشم و نفرت را ابراز کنند و حتی آن را از خود هم پنهان کنند این احساس شدیدتر میشود. آنچه درواقع میگذرد این است: وقتی کسی برتریِ فکریِ مخاطبِ خود را درک و احساس میکند در نهان و بی آنکه خود بداند نتیجه میگیرد که مخاطب نیز به همان اندازه، حقارت و محدود بودنِ او را درک و احساس میکند‌. این قیاسِ پنهان، تلخ ترین نوعِ نفرت و خشم و کینه را در او تحریک میکند. پس گراسیان به درستی میگوید که: «تنها وسیله‌ای که موجبِ محبوبیت میشود این است که آدمی پوستِ کُندذهن‌ترینِ حیوانات را بر تنِ خود بکِشد!»


▪️#آرتور_شوپنهاور
▪️#در_باب_حکمت_زندگی

@philosophybimarz
◾️هدف خردمند لذت جویی نیست، بلکه فارغ بودن از رنج است.

▪️سعادت به نام آن کسی است که زندگی را بدون دردهای روحی و جسمی شدید می گذراند، نه آنکه شادی های پرشور و لذّت های بزرگ نصیبش شده است.

▪️اگر کسی بخواهد جز بر این مبنا سعادت زندگی فردی را بسنجد، معیار غلطی را برگزیده است، زیرا لذّت ها سلبی‌اند و سلبی می‌مانند: این تصوّر که لذّت، موجب سعادت می‌گردد، جنونی است که حسرت برای مجازات خویش به‌وجود می آورد. اما رنج بر‌‌خلاف لذّت، به طور مثبت احساس می‌شود و از این رو فقدان آن معیار سعادت زندگی است.

▪️اگر در وضعیتی که رنج در آن وجود ندارد دلتنگی و بی‌حوصلگی نیز نباشد، آنگاه سعادت این جهان به‌طور عمده حاصل شده است، زیرا باقی همه وهم است.

▪️از این نتیجه می‌گیریم که هرگز نباید لذّت را به بهای رنج یا حتی به بهای امکان رنج خرید، وگرنه چیزی سلبی و در نتیجه موهوم را با چیزی مثبت و واقعی مبادله کرده‌ایم.

▪️#آرتور_شوپنهاور
▪️#در_باب_حکمت_زندگی

@philosophybimarz
◾️ هستی ما سراسر بر لحظه‌ی در حالِ گذر بنا شده و به همین دلیل به جنب و جوشی بی امان بدل گشته که حتی لحظه‌ای رخصتِ باز ایستادن و نفس تازه کردن به ما نمی‌دهد. حالِ ما در زندگی، حالِ آن فردی است که در سرازیری می‌دود و برای باقی ماندن بر دو پای خود ناگذیر از دویدن است و اگر بخواهد توقف کند به زمین درخواهد غلتید. زندگی نگاه داشتنِ یک نی بر نوک انگشت است، سیاره‌ای است که به محض انصراف از حرکت در مدار خود، به درون خورشیدِ منظومه سقوط می‌کند.

▪️در این چنین جهانی که دوام هیچ چیز ممکن نیست، جایی که همه‌چیز در گردابِ بی‌امانِ تغییر و تبدیل گرفتار آمده، جایی که همه‌چیز با شتابِ دیوانه‌وار در حرکت و گریز است و مغلوبِ حرکت و پیش‌رفت، مشکل بتوان احساس خوشحالی و خرسندی کرد. چگونه می‌توان در جایی آرام و قرار یافت که به گفته‌ی #افلاطون «شدنِ مداوم و هرگز نابودن» تنها شکل هستی و وجود در آنجا است؟

▪️انسان هیچگاه #خشنود نیست! سرتاسرِ زندگی را به دنبال خشنودیِ خیالی می‌دود، خشنودی‌ای که به ندرت به دست می‌آید و وقتی هم که به دست آمد همان بیداری از خواب خوشحالی است: چون کشتیِ شکسته‌ای که بی‌دکل به بندرگاه وارد می‌شود‌. دست آخر هم تفاوتی نمی‌کند که در طول زندگی خوشبخت بوده یا بدبخت، چون زندگیِ وی چیزی جز یک اکنونِ گذرا نبوده و اکنون پایان یافته.

▪️#آرتور_شوپنهاور
▪️#جهان_و_تاملات_فیلسوف
#در_باب_عبث_بودن_وجود

@Philosophybimarz
◾️ولتر کاملا حق داشت که می‌گفت که هدف از جنگ صرفا دزدی است. این‌ که کسانی که سرگرم جنگ‌اند از کرده خود شرمسارند از این‌جا معلوم می‌شود که حکومت‌ها آشکارا اعلام می‌کنند با توسل به نیروی نظامی جز برای دفاع از خود مخالف‌اند. حکومت‌ها به جای اینکه سعی کنند با گفتن دروغ‌های علنی و رسمی، که اغلب از خود جنگ، تهوع‌آورترند، برای خود عذر بتراشند، باید همچون پولاد سخت روی نظریه ماکیاولی پافشاری کنند.

▪️#آرتور_شوپنهاور
▪️#در_باب_طبیعت_انسان

@Philosophybimarz
◾️خودآگاه و ناخودآگاه از نگاه آرتور شوپنهاور

▪️در کل، فرآیند اندیشه درون ما، در واقعیت به اندازه‌ی نظریه‌اش ساده نیست، زیرا در اینجا کل امر گرفتار تنوع طرق می‌شود. برای روشن شدن این موضوع بیایید آگاهی خود را به یک حجم آب با عمق خاصی تشبیه کنیم. در این صورت افکاری که علنا آگاهانه‌اند، صرفا سطح آب‌اند؛ در مقابل، حجم آب می‌شود امور ناروشن، احساسات، پسا حس ادراکات و شهود‌ها و به طور کلی آن چه تجربه می‌شود، درآمیخته با حالت اراده‌ی خودمان که هسته‌ی سرشت درونی ما است. حال، حجم کل این آگاهی، کمابیش متناسب با تیزهوشی ما، در حرکت مداوم است، و تصاویر روشن تخیل، یا ایده‌های واضح آگاهانه‌ای که به وسیله‌ی الفاظ بیان می‌شوند، و تصمیمات اراده، آن چیزی هستند که در نتیجه‌ی این حرکت به سطح می‌آید. کل فرایند تفکر و تصمیم‌گیری ما به ندرت در سطح واقع می‌شود، یعنی به ندرت عبارت است از تداعی احکامی که به روشنی دریافت شده‌اند؛ هر چند تمایل ما به این سمت است تا بتوانیم برای آن دلیلی به خودمان و دیگران ارائه کنیم. اما معمولا تامل بر موضوع از بیرون، که موضوع به وسیله‌ی آن مجددا در افکار مطرح می‌شود، در اعماق تاریک ذهن رخ می‌دهد. این تامل تقریبا همانقدر ناآگاهانه پیش می‌رود که تبدیل غذا به اخلاط و مواد بدن ناآگاهانه انجام می‌گیرد.


▪️لذا این گونه می‌شود که ما اغلب از ارائه‌ی دلیل برای خاستگاه عمیق‌ترین اندیشه‌های مان عاجزیم. اینها زاییده‌ی وجود درونی رازآلود ما هستند. قضاوت‌ها، جرقه‌های ناگهانی اندیشه، و تصمیمات به طرزی غیر‌منتظره از آن اعماق سر بر می‌‌آورند و موجب حیرت خود ما می‌شوند.

▪️#آرتور_شوپنهاور
▪️#جهان_همچون_اراده_و_تصور


@Philosophybimarz
▪️اگر میخواهی عملا به فرزندت ثابت کنی که چقدر دوستش داری، عقل حکم میکند که اصلا اورا به دنیا نیاوری.

▪️#ابوالعلاء_معری

▪️در حقیقت باید گفت که یگانه هدف هستی ِ ما معرفت یافتن بر این است که بهتر بود وجود نمی داشتیم.

▪️#آرتور_شوپنهاور


@Philosophybimarz
■ بنابراین در حالی که انسان جوان گمان می کند که چه لذت های شگفتی را می توان در جهان پیدا کرد به شرط اینکه آدمی بداند در کجا. انسان سالمند لبریز از این حقیقت حکمت آمیز است که "همه چیز پوچ و بی ارزش است" و می داند که همه گردوها پوک اند، حتی اگر مطلا باشند.


▪️آدمی تازه در اواخر پیری این گفته ی #هوراس را واقعأ می فهمد که:"شگفت زده مباش"یعنی به این اعتقاد صریح، صادقانه و استوار دست می یابد که همه چیز بی اعتبار و همه ی جلال و جبروت جهان پوچ است، توهماتش ناپدید شده اند، دیگر گمان نمی کند که در جایی چه در کاخ، چه در کلبه، نوع خاصی از سعادت سکنی دارد که بزرگتر از لذت های دیگر باشد

▪️#آرتور_شوپنهاور
▪️#در_باب_حکمت_زندگی
▪️درباره ی تفاوت های آدمی در سنین گوناگون


@Philosophybimarz
◾️به سادگی؛ این دنائت فطری بشری است این امر نتیجه‌ی نخوت ذاتی و این واقعیت است که مردم پیش از سخن گفتن، فکر نمیکنند بلکه پرحرف و فریبکارند - آنها به سرعت موضعی اختیار میکنند، و از آن پس، فارغ از درستی یا نادرستی آن موضع، صرفا به خاطر غرور و خودرأیی به آن میچسبند. نخوت همیشه بر حقیقت غلبه میکند.

▪️#هنر_همیشه_بر_حق_بودن
▪️#آرتور_شوپنهاور

@philosophybimarz
◾️بدترین بلایی که ممکن است گریبان یک ملت را بگیرد این است که فاسد‌ترین قشر و اراذل و اوباشِ جامعه، به حکومت برسند.

▪️#آرتور_شوپنهاور


@philosophybimarz
◾️هرچه آدمی مضحک‌تر و حقیرتر باشد، زبانش بیشتر کار می کند.

▪️#آرتور_شوپنهاور

@philosophybimarz
◾️اگر آن‌چه موجب می‌شود که مرگ برای ما این‌قدر هولناک بنظررسد اندیشه‌ی نیستی بود، فکر کردن به زمانی که هنوز به وجود نیامده بودیم نیز باید همان میزان وحشت را در ما موجب می‌شد.

◾️زیرا به‌طرز انکارناپذیری مشخص است که نیستی پس از مرگ نمی‌تواند تفاوتی با نیستی پیش از تولد داشته باشد، و ازاین رو نمی‌تواند اسفبار تراز آن باشد.

◾️هنگامی که ما هنوز به‌وجود نیامده بودیم یک ابدیتِ کامل سپری شده بود، اما این به‌هیچ رو ما را آزار نمی‌دهد. درمقابل، این که پس از میان پرده‌ی یک هستی بی‌دوام، ابدیت دومی باید به دنبال بیاید که در آن ما دیگر وجود نخواهیم داشت، برای مان دشوار و حتی غیرقابل تحمل است. حال، آیا این عطش هستی احتمالأ می‌تواند ناشی از این باشد که ما مزه‌ی آن را چشیده‌ایم و آن‌را بسیار مطبوع یافته ایم؟ چنان که درفوق به اختصار گفتیم، یقیناً نه؛ تجربه‌ای که به دست آمده بیشتر می‌تواند شوقی بی‌پایان به بهشت گم‌شده‌ی نیستی را موجب شود.

◾️همواره امید به (( عالمی بهتر )) به امید جاودانگی علاوه می‌شود؛ که خود اشاره‌ای است به این‌که دنیای فعلی چندان زیبا و ارزش‌مند نیست. باهمه‌ی این‌ها، واضح است که مسئله‌ی وضعیت ما پس از مرگ هزاران بار بیشتر از مسئله‌ی وضعیت‌مان پیش از تولد در محاورات و کتاب‌ها مورد بحث واقع شده.

◾️اما، به‌لحاظ نظری، هردوی این مسائل به یک اندازه مسئله و صحیح اند؛ به‌علاوه، کسی که برای یکی از آن‌ها پاسخی بیابد در خصوص دیگری نیز به‌طور کامل آگاه می‌شود.

▪️#آرتور_شوپنهاور
▪️#جهان_همچون_اراده_و_تصور
▪️( جلد دوم / دفتر چهارم)
▪️صفحه ۹۱۸ / ۹۱۹

@philosophybimarz
▪️در بازی این جهان که تاس‌ها به سنگینی آهن به زمین می‌افتند، باید خویی آهنین داشت، با زرهی در برابر سرنوشت و سلاحی در برابر انسان‌ها، زیرا همه‌ی زندگی مبارزه است و برای هر گامی که بر می‌داریم، باید بجنگیم. ولتر به درستی می‌گوید: «در این جهان فقط با شمشیر آهیخته می‌توان به پیش رفت و آدمی سرانجام با سلاحی در دست می‌میرد». بنابراین آن کس که به محض دیدن متراکم شدن ابرها یا حتی چند پاره ابر در افق، به هم می‌ریزد، نومید می‌گردد و شکوه می‌کند، روحی جبون دارد. شعار ما باید این باشد: «از مصائب مگریز، بلکه با جرأت بیشتر به مقابله با آن‌ها بپرداز».

▪️#آرتور_شوپنهاور

@Philosophybimarz
▪️توده‌ی مردم مثلِ گوسفندهایی هستند که قوچِ پیشاهنگ گله هر جا آن ها را هدایت کند، او را دنبال می کنند.آن ها زودتر از آنکه فکر کنند می‌میرند.


▪️#هنر_همیشه_بر_حق_بودن
▪️#آرتور_شوپنهاور

@philosophybimarz
◾️ بی شک بحث و جدل بر سر موضوعی نظری می‌تواند برای طرفین درگیر آن بسیار سودمند باشد چون نظرات آنها را تصحیح یا تأیید می‌کند و موجب پیدایش نظرات جدید می‌شود.
این کشمکش یا تصادم در ذهن است که اغلب باعث جرقه زدن می‌شود ولی این در عین حال شبیه تصادم اجسام نیز هست که در آن جسم ضعیف تر اغلب باید متحمل درد شود، در حالی که جسم قوی تر سربلند بیرون می آید و صرفا ندای پیروزی سر می‌دهد.

◾️از این حیث، این شرط هم مطرح است که طرفین بحث باید به هر حال به لحاظ عقل و استعداد و شناخت تناسبی با هم داشته باشند. اگر یکی از آنها فاقد شناخت باشد، آن وقت آن شخص (واجد شرایط) نیست ولذا استدلال‌های طرف دیگر در او کارگر نیستند؛ و در این کشمکش او، به قول معروف، بیرون گود ایستاده. اما اگر طرف فاقد عقل باشد، عصبانیتی که به سرعت در او بیدار می‌شود او را ترغیب می‌کند که از انواع خدعه ها و نیرنگ های ناجوانمردانه در بحث استفاده کند و وقتی دست اش رو شد شروع به وحشیگری و بی ادبی می‌کند.

◾️بنابراین، درست به همان نحوی که اشخاص هم سن و همرده در مسابقات قهرمانی پذیرفته می‌شوند، پژوهشگر نیز باید پیش از هر چیز از بحث کردن با افراد بیسواد پرهیز کند؛ چون نمی‌تواند بهترین استدلال‌هایش را علیه آنها استفاده کند، زیرا این افراد فاقد شناخت اند و آن استدلال‌ها را نمی‌فهمند و در موردشان فکر نمی‌کنند. ولی اگر در چنین موقعیت ناراحت کننده‌ای شخص پژوهشگر سعی کند استدلال‌هایش را برای آن افراد تشریح کند، آن وقت كلا شکست میخورد؛ و در واقع نهایتا آن افراد، با یک ضداستدلال نادرست و به دردنخور، در چشم کسانی که به اندازه‌ی خودشان جاهل و بی سواداند محق به نظر می‌رسند.

◾️برای همین #گوته در دیوان غربی می‌گوید :

هرگز مگذار که اشتباهی تو را به عرصه ی استدلال بکشاند؛ خردمند آن است که در بحث با نادان خود را به نادانی بزند.

▪️#آرتور_شوپنهاور
▪️#متعلقات_و_ملحقات
■ درباب منطق و دیالکتیک - صفحه 201

@Philosophybimarz
◾️[انسان] به عَبث برای خود خدایانی می‌سازد، تا از طریقِ نیایش و تَملق، چیزی را از آنها بگیرد که تنها با قدرتِ اراده‌ی خود می‌تواند به دست آورد.


▪️#آرتور_شوپنهاور
▪️#جهان_همچون_اراده_و_تصور


@philosophybimarz
◾️‌ حیوان سرشار از هستیِ محض است، بسیار بیشتر از انسان؛ هستیِ گیاه از حیوان نیز خالص‌تر است و انسانها هر کدام به تناسبِ میزانِ کودنی و کُندیِ ذهنِ خود خشنودی و خرسندی را در این هستی می‌جویند. از این رو در قیاس با انسان، زندگیِ حیوان محنت و صدالبته لذتِ کمتری به همراه دارد و با وجودِ رهایی از عذاب و اندوه و اضطراب، از چیزی به نام امید و آرزو تُهی است. بنابراین حیوان از آنچه بیشترین و بهترین شادی و خشنودی ها را نصیبِ ما میکند محروم است: از امید به آینده‌ای شاد و دمیدنِ روح در بازیِ خیال – دوچیزی که وجودشان را مدیونِ قُوه‌ی تخیلِ خود هستیم. حیوان اگر از اندوه رها است، درعوض از احساسِ امید محروم است؛ زیرا آگاهیِ او به حالِ حاضر و آنچه مُحققاً پیشِ رو می‌بیند محدود شده. حیوان تجسمِ انگیزش ها و هیجاناتِ بالفعل و حیّ و حاضر است و به همین دلیل آن عناصرِ بیم و امید و لذت و رنج که در طبیعتش نهفته‌اند – و وُسعتِ چندانی ندارند – تنها در تصادم با امورِ محقق و واقع، امورِ بالفعلِ پیشِ رو، فعال می‌شوند؛ حال آن که افق دیدِ انسان تمامیِ زندگیِ وی را در برمیگیرد و به آینده و گذشته نیز امتداد می‌یابد. این ویژگی، یعنی هوشِ غریزی و عقلِ معاشِ اصیلی که حیوانات نشان می‌دهند پی‌آمدی قابل ملاحظه دارد – مقصودم آن لذتِ خاموش، آن لذتِ آرامی است که از لحظه‌ی حال می‌بَرند. آرامشِ خیالی که گویا خاصِ حیوان است، اغلب فقدانش ما را عذاب میدهد و رنجور می‌سازد زیرا بسیاری اوقات به افکار و دلواپسی های خود اجازه میدهیم که ما را متأثر و ناخوش سازند. درواقع لذاتِ امید و آرزو در خود و به خودیِ خود چیزی در بر ندارند. لذتِ نهفته در امید و آرزو، بخشی از آن خشنودیِ حقیقیِ در پیِ انتظار است که انسان پیشاپیش از آن بهره‌مند می‌گردد. البته این چشمداشت بعد از تحققِ آرزو قدری رنگ می‌بازد چرا که اغلب کمتر از آنچه انتظارش را داشته‌ایم به رضایت می‌رسیم. اما لذاتِ حیوان چنین حالتی ندارد و بنابراین عقده و کمبودی هم در کارش نمی‌افتد زیرا خوشیِ بالفعلِ حالِ حاضر چیزی است که به تمام و کمال و بی‌عیب و نقص محقق میشود. به همین منوال، رنج و خسران نیز با وزنِ حقیقیِ خود حیوان را تحت فشار می‌گذارند؛ حال آن‌که در موردِ ما انسانها هراس از ابتلا به زیان و مضرات فشارِ آن را ده برابر شدیدتر و دردناک‌تر می‌سازد.

▪️#آرتور_شوپنهاور
▪️#جهان_و_تأملات_فیلسوف
▪️درباب آلام جهان
▪️صفحه 96

@Philosophybimarz
◾️‍ «حقیقت این بود که امکان نداشته این جهان کار موجودی رحیم بوده باشد، بلکه کار شیطانی بوده که موجودات را آفریده تا از مشاهدهٔ رنج‌های آن‌ها لذت ببرد؛ داده‌ها به این نکته اشاره می‌کردند، و من به این امر عقیده پیدا کردم.»

آرتور شوپنهاور، از کتاب تسلی‌بخشی‌های فلسفه، آلن دوباتن، ترجمهٔ عرفان ثابتی، انتشارات ققنوس، چاپ هفدهم۱۳۹۷، ص۲۰۶

«زندگی کسب و کاری اندوهناک است، تصمیم گرفته‌ام آن را صرف تأمل دربارهٔ خودش کنم.»

آرتور شوپنهاور، از کتاب تسلی‌بخشی‌های فلسفه، آلن دوباتن، ترجمهٔ عرفان ثابتی، انتشارات ققنوس، چاپ هفدهم۱۳۹۷، ص۲۰۸

«زندگی آن قدر کوتاه، نامعلوم، و زودگذر است که ارزش ندارد با تقلای زیاد خود را به دردسر بیندازیم.»

آرتور شوپنهاور، از کتاب تسلی‌بخشی‌های فلسفه، آلن دوباتن، ترجمهٔ عرفان ثابتی، انتشارات ققنوس، چاپ هفدهم۱۳۹۷، ص۲۰۸

«زندگی به مرگ فردی و شخصی می‌خندد؛ زیرا پس از مرگ شخص در نسل او و نسل اشخاص و افراد دیگر باقی می‌ماند و حتی اگر جریان آن در یک مسیر خشک گردید، در هزاران مسیر دیگر جریانی پهن‌تر و عمیق‌تر پیدا می‌کند. انسان چگونه می‌تواند نجات پیدا کند؟»

آرتور شوپنهاور، از کتاب تاریخ فلسفه، ویل دورانت، ترجمهٔ عباس زریاب خوئی، انتشارات علمی فرهنگی، چاپ بیست‌وششم۱۳۹۶، ص۳۰۴

«در میان این‌همه نگرانی و اضطراب دو دلداده را می‌بینیم که با حرص و شوق تمام همدیگر را در نهان و با ترس و لرز در آغوش می‌کشند. این ترس و واهمه بهر چیست؟ برای این‌که این دو عاشق دلداده خیانت می‌کنند و می‌خواهند این زندگی ذلت‌بار مسکنت‌آمیز را به دیگری منتقل کنند؛ زیرا در غیر این صورت حیات به زودی به پایان خواهد رسید؛ این است سرّ عمیق حیا و شرمی که در عمل تولید مثل موجود است.»

آرتور شوپنهاور، از کتاب تاریخ فلسفه، ویل دورانت، ترجمهٔ عباس زریاب خوئی، انتشارات علمی فرهنگی، چاپ بیست‌وششم۱۳۹۶، ص۳۰۴

«زندگی کوتاه است ولی حقیقت دورتر می‌رود و بیشتر عمر می‌کند؛ بگذار تا حقیقت را بگوییم.»

آرتور شوپنهاور، از کتاب تاریخ فلسفه، ویل دورانت، ترجمهٔ عباس زریاب خوئی، انتشارات علمی فرهنگی، چاپ بیست‌وششم۱۳۹۶، ص۲۷۹

▪️#آرتور_شوپنهاور
▪️#تاریخ_فلسفه، #ویل_دورانت
▪️#تسلی_بخشی_های_فلسفه، #آلن_دوباتن


@Philosophybimarz
◾️ هستی ما سراسر بر لحظه‌ی در حالِ گذر بنا شده و به همین دلیل به جنب و جوشی بی امان بدل گشته که حتی لحظه‌ای رخصتِ باز ایستادن و نفس تازه کردن به ما نمی‌دهد. حالِ ما در زندگی، حالِ آن فردی است که در سرازیری می‌دود و برای باقی ماندن بر دو پای خود ناگذیر از دویدن است و اگر بخواهد توقف کند به زمین درخواهد غلتید. زندگی نگاه داشتنِ یک نی بر نوک انگشت است، سیاره‌ای است که به محض انصراف از حرکت در مدار خود، به درون خورشیدِ منظومه سقوط می‌کند.

▪️در این چنین جهانی که دوام هیچ چیز ممکن نیست، جایی که همه‌چیز در گردابِ بی‌امانِ تغییر و تبدیل گرفتار آمده، جایی که همه‌چیز با شتابِ دیوانه‌وار در حرکت و گریز است و مغلوبِ حرکت و پیش‌رفت، مشکل بتوان احساس خوشحالی و خرسندی کرد. چگونه می‌توان در جایی آرام و قرار یافت که به گفته‌ی #افلاطون «شدنِ مداوم و هرگز نابودن» تنها شکل هستی و وجود در آنجا است؟

▪️انسان هیچگاه #خشنود نیست! سرتاسرِ زندگی را به دنبال خشنودیِ خیالی می‌دود، خشنودی‌ای که به ندرت به دست می‌آید و وقتی هم که به دست آمد همان بیداری از خواب خوشحالی است: چون کشتیِ شکسته‌ای که بی‌دکل به بندرگاه وارد می‌شود‌. دست آخر هم تفاوتی نمی‌کند که در طول زندگی خوشبخت بوده یا بدبخت، چون زندگیِ وی چیزی جز یک اکنونِ گذرا نبوده و اکنون پایان یافته.

▪️#آرتور_شوپنهاور
▪️#جهان_و_تاملات_فیلسوف
#در_باب_عبث_بودن_وجود

@Philosophybimarz
▪️نبرد بین خدا و شیطان برای بشر بطور مساوی به اتمام رسیده است.
بدین صورت که ظاهر انسان را خدا تزیین و باطن او را شیطان تسخیر نموده است.

▪️#آرتور_شوپنهاور

@Philosophybimarz
Ещё