پیرنگ | Peyrang

#منوچهر_بدیعی
Канал
Логотип телеграм канала پیرنگ | Peyrang
@peyrang_dastanПродвигать
2,37 тыс.
подписчиков
123
фото
37
видео
1,07 тыс.
ссылок
گروه ادبی پیرنگ بدون هر نوع وابستگی، به مقوله‌ی ادبیات با محوریت ادبیات داستانی می‌پردازد. https://t.center/peyrang_dastan آدرس سايت: http://peyrang.org/ Email: [email protected]
.
#برشی_از_کتاب

انتخاب: گروه ادبی پیرنگ

کرانلی پرسید: هیچ‌وقت این فکر به ذهن تو رسیده است که عیسی آن نبود که وانمود می‌کرد.
استیون پاسخ داد: اولین کسی که این فکر به ذهنش رسید خود عیسی بود.
کرانلی با لحن درشت‌تری گفت: منظورم این است که هیچ‌وقت این فکر به ذهنت نرسیده است که عیسی خودش خواسته و دانسته ریاکار بوده است یعنی همان بود که می‌گفت یهودی‌های زمانش هستند...
استیون پاسخ داد: این فکر هیچ‌وقت به ذهن من نرسیده است. ولی خیلی دلم می‌خواهد بدانم که آیا تو می‌خواهی من را به دین جدیدی در آوری یا خودت را به ارتداد بکشانی؟
...
کرانلی ناگهان با لحن عادی معقولی گفت:
ــ راستش را بگو. از این حرف‌هایی که زدم جا خوردی؟
استیون گفت: یک خرده.
کرانلی با همان لحن حرف خود را دنبال کرد: اگر یقین داری که دین ما دروغ است و عیسی پسر خدا نبوده است چرا جا خوردی؟
استیون گفت: من ابدأ يقين ندارم. بیشتر احتمال می‌رود که پسر خدا باشد تا پسر مریم.
کرانلی پرسید: و برای همین است که به مراسم عشای ربانی نمی‌روی چون درباره‌ی آن هم یقین نداری، چون احساس می‌کنی که نان مقدس هم ممکن است بدن و خون پسر خدا باشد و نه یک تکه نان؟ و چون می‌ترسی که مبادا این‌طور باشد؟
استیون به آرامی گفت: آره. هم این را احساس می‌کنم و هم می‌ترسم که این‌طور باشد.
...
ــ من از خیلی چیزها می‌ترسم، از سگ، اسب، اسلحه‌ی گرم، دریا، طوفان و رعد و برق، ماشین‌آلات، جاده‌های دهات در شب.
ــ اما آخر چرا از یک ذره نان می‌ترسی؟
استیون گفت: خیال می‌کنم پشت چیزهایی که گفتم از آنها می‌ترسم یک وجود شریر نهفته است.
کرانلی پرسید: پس از این می‌ترسی که مبادا اگر در عین کفر به عشای ربانی بروی خدای کاتولیک‌های رمی به جانت بزند و به جهنمت ببرد؟
استیون گفت: خدای کاتولیک‌های رمی حالا هم می‌تواند این کار را بکند. اما بر اثر احترام کاذب به نمادی که در پشت آن بیست قرن مرجعیت و تقدس نهفته است نوعی فعل و انفعال شیمیایی در روح من برپا می‌شود که من از آن بیشتر می‌ترسم.
...
(استیون) گفت: احتمالا از اینجا می‌روم.
...

کرانلی گفت: آره. شاید حالا دیگر زندگی کردن در اینجا برای تو دشوار باشد. اما برای همین است که می‌خواهی بروی؟
...

کرانلی دنبال حرف خود را گرفت: چون که اگر مایل به رفتن نیستی لزومی ندارد که خودت را یک آدم رانده‌شده یا مرتد یا محکوم به تبعید بدانی. خیلی از آدم‌های مؤمن حقیقی مثل تو فکر می‌کنند. از این امر تعجب می‌کنی؟ کلیسا که همین ساختمان سنگی یا جماعت کشیش‌ها و عقاید جزمی آنها نیست. کلیسا مجموعه‌ی مردمی است که کلیسایی به دنیا آمده‌اند. نمی‌دانم تو می‌خواهی در زندگی چه بکنی. می‌خواهی همان کاری را بکنی که ... به من گفتی؟...
آره، یادم می‌آید. برای کشف آن شیوه‌ی زندگی یا شیوه‌ی هنری که روح تو بتواند به وسیله‌ی آن با آزادی بی‌قید و بندی هر چه دارد بیان کند.
...

کرانلی تکرار کرد که: آزادی! اما تو آن‌قدر آزاد نیستی که یک بار به مقدسات بی‌حرمتی بکنی. بگو ببینم حاضری دزدی بکنی؟
استیون پاسخ داد: اول گدایی می‌کنم.
ــ و اگر چیزی گیرت نیامد حاضری دزدی بکنی؟
استیون پاسخ داد: تو دلت می‌خواهد من بگویم که حق مالكيت حقی موقت است و دزدیدن در اوضاع و احوال خاصی نامشروع نیست. همه حاضرند طبق این عقیده عمل کنند. پس من به تو این جواب را نمی‌دهم. اگر به خوان ماریانا دوتالاورا، حكيم الهى يسوعی‌ها رجوع کنی به تو خواهد گفت که در چه اوضاع و احوالی آدم می‌تواند پادشاه خود را به طور مشروع بکشد و آیا بهتر است که سم را در یک جام به او بدهد یا به لباس یا قاچ زینش بمالد. بهتر است از من بپرسی که آیا حاضرم بگذارم دیگران مال مرا بدزدند و اگر دزدیدند حاضرم بر ضد آنها به چیزی متوسل شوم...؟
ــ حاضری؟
استیون گفت: گمان می‌کنم این کار همان‌قدر مرا رنج بدهد که مالم را بدزدند.
...
(کرانلی)... با بی‌قیدی پرسید:
- بگو ببینم مثلا حاضری دختر باکره‌ای را بی‌سیرت کنی؟
...

استیون گفت: ببین، کرانلی، تو از من پرسیدی که چه کاری حاضرم بکنم و چه کاری حاضر نیستم بکنم. حالا من به تو می‌گویم که چه کاری خواهم کرد و چه کاری نخواهم کرد. من چیزی را بندگی نخواهم نمود که دیگر به آن اعتقاد ندارم چه اسمش خانواده‌ام باشد چه وطنم و چه کلیسایم و سعی خواهم کرد با نوعی شیوه‌ی زندگی یا شیوه‌ی هنری هرقدر که می‌توانم به آزادی و به تمامی ضمیر خود را بیان کنم و برای دفاع از خود فقط سلاح‌هایی را به کار برم که خود را در استفاده از آنها مجاز می‌دانم - سکوت، جلای وطن و زیرکی.
...
من از تنها بودن یا به خاطر دیگری عقب رانده‌شدن یا رهاکردن آنچه باید رها کنم نمی‌ترسم. از اشتباه کردن هم نمی‌ترسم حتی اگر اشتباه بزرگ باشد، اشتباهی که یک عمر طول بکشد و شاید تا ابد ادامه پیدا کند.

#چهره_مرد_هنرمند_در_جوانی
#جیمز_جویس
#منوچهر_بدیعی
#انتشارات_نیلوفر

@peyrang_dastan
www.peyrang.org