پیرنگ | Peyrang

#به_روژ_ئاکره_ئی
Канал
Логотип телеграм канала پیرنگ | Peyrang
@peyrang_dastanПродвигать
2,37 тыс.
подписчиков
123
фото
37
видео
1,07 тыс.
ссылок
گروه ادبی پیرنگ بدون هر نوع وابستگی، به مقوله‌ی ادبیات با محوریت ادبیات داستانی می‌پردازد. https://t.center/peyrang_dastan آدرس سايت: http://peyrang.org/ Email: [email protected]
.
#معرفی_کتاب

کجا؟!

#شقایق_بشیرزاده

مجموعه داستان «ما اینجا هستیم» به قلم بهروژ ئاکرهئی (۱۹۶۳) اولین بار توسط انتشارات نیلوفر در سال ۱۳۸۳ و سپس توسط نشر ناکجا در سال ۲۰۱۳ به چاپ رسید.

این کتاب شامل دوازده داستان کوتاه به هم پیوسته است که نام داستان‌ها به شکلی بدیع نام‌گذاری شده‌اند. هشت و سی و پنج دقیقه، نه و بیست دقیقه، ده و ده دقیقه، یازده و پنج دقیقه و... اسامی داستان‌هایی‌ است که همه در یک روز از زندگی کاری راوی اتفاق می‌افتند. راوی اول شخص تمام داستان‌ها بهیار و شاید پرستاری است که وظیفه‌اش سرکشی به سالمندان است. او که نامش، شغل دقیقش، سنش و مشخصات ظاهری‌اش در هیچ کدام از داستان‌ها مشخص نیست در هر داستان خواننده را با یک شخصیت آشنا می‌کند. زن‌ها و مردهایی که هر کدام در هر داستان شخصیت‌پردازی شده‌اند. اگرچه موقعیت‌های مکانی/جغرافیایی در این مجموعه مشخص نشده‌اند، اما داستان‌ها؛ داستان‌هایی موقعیت‌محورند و هر کدام در فضای مشخصی که راوی آن‌ها را به خوبی تصویر می‌کند، اتفاق می‌افتند. عمده‌ی مکان‌ها اتاق‌هایی هستند که شخصیت‌ها در آن‌ها زندگی می‌کنند. زمان وقوع هر داستان را از نام داستان می‌توان فهمید. از خصیصه‌های بارز این مجموعه دیالوگ‌ها و مونولوگ‌های شخصیت‌ها است. شخصیت‌پردازی، فضاسازی و حتی کشمکش‌های داستان همه بدین گونه شکل می‌گیرند.
«سیگار نیمه‌اش را خاموش می‌کند: «می‌دونی؟ من وقتی مادربزرگم بیمارستان بود، کوچیک بودم، خیلی. شش یا هفت ساله. یک روز که با مادرم رفته بودیم دیدن‌اش...» سیگار دیگری برمی‌دارد: «اون پایین دریاچه بود. نشسته بودیم توی بالکن بیمارستان. وقتی دیدم مادربزرگم فقط داره به فنجان قهوه‌اش نگاه می‌کنه، یک‌دفعه حس کردم می‌میره. باور می‌کنی؟... اون‌قدر از این حس ترسیدم که دیگه نتونستم نگاش کنم...» نگاه‌ام می‌کند: «باور می‌کنی؟» سرم را تکان می‌دهم. «دلم می‌خواست، ولی نمی‌تونستم. تو می‌فهمی؟ اصلا تو سوئدی منو می‌فهمی؟» فقط نگاه‌اش می‌کنم. «فرداش وقتی مادر تلویزیون رو خاموش کرد و تند تند لباس تن‌ام کرد، هیچ نپرسیدم.»»

محتوای داستان‌ها همگی مضمون‌های همسویی با یکدیگر دارند. تنهایی و دلتنگی آدم‌هایی که حتی در فراموشی‌های خود چشم به‌راهند. از آدم‌هایی که ترکشان کرده‌اند دلخور یا عصبانی‌اند. منتظر یک نامه یا یک تلفنند، و یا در تلاش برای پیوند دادن خود به زندگی جدیدشان باز در خاطرات خود غرق می‌شوند. راوی دارو و غذایشان را می‌دهد، پوشک‌شان را عوض می‌کند، ریششان را می‌زند و برایشان قهوه دم می‌کند. و میان گفت‌و‌گوها داستان را خلق می‌کند. داستان آخر «شانزده و سی و پنج دقیقه» تنها از یک کلمه آغاز و با آن تمام می‌شود. «کجا؟...» تمام آن‌چیزی است که داستان آخر کتاب از ما می‌پرسد. ما کجا ایستاده‌ایم؟ کجا هستیم؟ و قرار است به کجا برویم؟ گویی که نویسنده با برنامه و قدم به قدم ما را به چیزی نزدیک می‌کند که از آن فرار می‌کنیم. همان‌طور که شخصیت داستان یازدهم فرار می‌کند. همان‌قدر سرگردان و گنگ. به خود می‌آید و نمی‌داند کجاست. اما می‌خواهد برگردد. به کجا؟ نمی‌داند. کتاب با آن که به ظاهر روایت ساده‌ای دارد و داستان‌های سرراستی از زندگی روزمره تعریف می‌کند اما در آخر با همان سوال ذهن را درگیر می‌کند و چیزی عمیق‌تر از زندگی‌های روزمره‌ی سالمندانی فراموش‌شده را نشان می‌دهد.

«نویسنده‌ی کتاب، بهروژ ئاکرهئی متولد کردستان عراق است و در سال ۱۹۷۵ به همراه خانواده‌اش به ایران مهاجرت کرد و پس از پانزده سال زندگی در ایران، کشور سوئد را برای اقامت برگزید و از آن پس در آنجا زندگی می‌کند. کتاب «ما اینجا هستیم» نخستین مجموعه داستان او محسوب می‌شود که به چاپ رسیده است. این کتاب به زبان فارسی نوشته شده است.»*

*بنیاد فرهنگی مطالعاتی هوشنگ گلشیری
#ما_اینجا_هستیم
#به_روژ_ئاکره_ئی
#انتشارات_نیلوفر
#ادبیات_مهاجرت


@peyrang_dastan
www.peyrang.org