.
#برشی_از_کتاب انتخاب: گروه ادبی پیرنگ
آندره اندیشید مردن مثل نوشتن است. البته پاسکال کوچولوی عزیز من، البته ما تنها میمیریم. نخستین دفترچههای نوشتههایش، رمانهای ناشیانهاش را به یاد آورد. همهی چیزهایی را که با رفقایش در میان میگذاشت - فکرها، صحنهها، و بحثهایی دربارهی چگونگی روبهراه کردن کارها. و بعد، در اتاق کوچکش، چای تلخ، شبهای دیرپا؛ گاه به گاه گربهی سیاهش روی زانوان او، دور، اما، بسی گرم. تنها، در برابر دفتر یادداشت؛ بیحضور شاهدی. مثل مردن - چون کارمندان مردن مرد ناشناس را ندیده بودند، فقط دیدند که از حال رفت و به زمین افتاد. شاید در آن لحظه او با کسان دیگری بود - به دیگران فکر میکرد؛ شاید آخرین چیزی که دید عطف یک کتاب بود، آخرین چیزی که شنید صدای گامهای شتابزدهای در پشت سرش بود. آندره اندیشید کاش یک کتاب میتوانست دستکم به مقام و اعتبار یک مرگ نایل شود، و گاهی برعکس. چه وسوسهای برای استعاره آوردن. چطور مرگ از آدم دعوت میکند که با کلمات از آن استقبال کند، آن را تا خیابان مشایعت کند، صفات درخور را به آن نسبت دهد، و خصوصیتهای منفی را از آن سلب کند.
#امتحان_نهایی#خولیو_کرتاثار#مصطفی_مفیدی#انتشارات_نیلوفر@peyrang_dastanwww.peyrang.orghttp://instagram.com/peyrang_dastan/