شاه فرتوت ابریقستان

#کافکا
Канал
Логотип телеграм канала شاه فرتوت ابریقستان
@oldkingofebrighestanПродвигать
2,64 тыс.
подписчиков
24,5 тыс.
фото
3,83 тыс.
видео
8,32 тыс.
ссылок
به مجله سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، ادبی، هنری، ورزشی #شاه_فرتوت_ابریقستان خوش آمدید... ارتباط با ادمین: @oldking1976
#احمد_شاملو و موسیقی

سروده‌های آهنگین و دلنشینِ زنده‌یاد #شاملو نشان از آمیزشِ آنها با #موسیقی دارد و ظاهراً ریشه‌ آن را می‌توان در دلبستگیِ شاعر، به موسیقیِ کلاسیک غربی جستجو کرد. اما شاملو به همان نسبت که به موسیقیِ کلاسیکِ غربی علاقه نشان داده است، به موسیقی سنتی ایرانی، بی‌مهر بود. عموماً مقوله شاملو و موسیقی را می‌توان در بخشهای زیر جستجو نمود:
موسیقیِ شعرِ شاملو، نقش و تأثیر مستقیمِ موسیقی در شعرِ "شاملو" و نقش و تأثیر سروده‌های او بر موسیقی ایرانی.

شاملو در گفتگو با محمد محمدعلی _نویسنده معاصرِ ایرانی_، موسیقی، شعر، رقص، نقاشی، معماری و ریاضیات را، از لحاظ جنبه‌های شهودی، دختران یک خانواده می‌نامد. وی در مقایسه‌ی شعر با موسیقی، این سخن را از #کافکا باز می‌گوید که: «لذت پیچیده‌ای که از موسیقی حاصل می‌شود، لذت خطرناکی است. اما شعر می‌کوشد پیچیدگی لذت را از بین ببرد و آن را به سطح هوشیاری برساند و انسانی کند. موسیقی، زندگی احساسی را دو چندان می‌کند اما شعر به آن مهار می‌زند و اعتلایش می‌بخشد.» نگاهی به کار و آثار پربار "احمد شاملو" در زمینه‌های گوناگون نشان می‌دهد که اگرچه موسیقی به گفته‌ او تأثیر ژرفی در هنر او داشته، اما نوشته یا اثری که مستقیماً درباره‌ موسیقی باشد، از او در دست نیست. تنها در برخی نوشته‌ها و گفتگوهایش اشاره‌‌‌ای به موسیقی هست که آخرین آنها اظهارِ بی‌مهریِ شدیدِ او به موسیقی سنتی ایرانی بود. اگر شاملو در شعر، از هرگونه قالب پیش‌ساخته می‌گریزد یا حتی با آن می‌ستیزد، در موسیقی منظور و مهرش به فرمِ کلاسیک، به ویژه رومانتیسم آن است که آن را موسیقی جهانی می‌داند. این در حالی است که از زمان "آرنولد شونبرگ" و "اشتوکهاوزن"، آهنگسازان اروپایی تلاش می‌کنند موسیقی ارکسترال را از قالب‌های کلاسیک آزاد سازند.
"شاملو" در گفتگو با ناصر حریری درباره پیوندش با موسیقی می‌گوید:
«روزگاری همه‌ آرزوهایم در موسیقیدان شدن به بن‌بست رسید. بعد به شعر پرداختم... شعر در من، التیام یافتن زخمِ موسیقی است. من می‌بایست یک آهنگساز می‌شدم، که فقر مادی و فرهنگی خانواده غیرممکنش کرد».

"دکتر #محمود_خوشنام، ناقدِ موسیقی درباره‌ پیشینه‌ برخورد شاملو با این هنر می‌گوید: «علاقه به موسیقی از نوجوانی در او پدید آمده بود. به گفته‌ خودش، در همسایگی‌شان خانواده‌ ارمنی بودند که دخترانشان پیانو می‌نواختند و او به نوای پیانوی آنها گوش می‌سپرد. سرانجام هم راهی پیدا می‌کند که از پشت‌بام دقیق‌تر و عمیق‌تر به آن نواها، گوش بسپارد. همین بود که او را «هوایی و دیوانه‌ موسیقی» کرد.
آنها بیشتر اتودهای "شوپن" را می‌نواختند. علاقه‌ "شاملو" به همین محدود نشد. او دو سالی نزد معلمی، درس هارمونی و کمپوزیسیون گرفت که به ثمر نرسید. خودِ او علتِ این ناکامی را فقر فرهنگی و مادی خانواده معرفی کرده که فکر می‌کنم اغراق است، چون خانواده‌ او از نظر فرهنگی و مادی در مضیقه نبود. به هر ترتیب این عقده‌ سرکوفته‌ موسیقی در او، او را به سوی شعر و راه شعر راهنمایی کرده است».

بی‌گمان تنها کلام آهنگین و دلنشین سروده‌های "شاملو"، نیست که او را یک آگاه و علاقمند به موسیقی نشان می‌دهد، بلکه تأثیرپذیری مستقیم از این هنر تا جایی است که از نخستین آثار تا آخرینِ آنها جای پای موسیقی را در شعر او می‌بینیم. این تأثیرها از لحاظ صوری در کاربرد اصطلاحات موسیقی مانند "گیتار شکسته"، "سمفونی تاریک"، "نت‌های بی‌شتاب سکوت" و نام سازها و جز اینها آشکارند...

ویدئو: مناظره کوتاه استاد #شجریان و #احمد_شاملو درباره موسیقی ایرانی

#شاه_فرتوت_ابریقستان
@oldkingofebrighestan
#احمد_شاملو و موسیقی

سروده‌های آهنگین و دلنشینِ زنده‌یاد #شاملو نشان از آمیزشِ آنها با #موسیقی دارد و ظاهراً ریشه‌ آن را می‌توان در دلبستگیِ شاعر، به موسیقیِ کلاسیک غربی جستجو کرد. اما شاملو به همان نسبت که به موسیقیِ کلاسیکِ غربی علاقه نشان داده است، به موسیقی سنتی ایرانی، بی‌مهر بود. عموماً مقوله شاملو و موسیقی را می‌توان در بخشهای زیر جستجو نمود:
موسیقیِ شعرِ شاملو، نقش و تأثیر مستقیمِ موسیقی در شعرِ "شاملو" و نقش و تأثیر سروده‌های او بر موسیقی ایرانی.

شاملو در گفتگو با محمد محمدعلی _نویسنده معاصرِ ایرانی_، موسیقی، شعر، رقص، نقاشی، معماری و ریاضیات را، از لحاظ جنبه‌های شهودی، دختران یک خانواده می‌نامد. وی در مقایسه‌ی شعر با موسیقی، این سخن را از #کافکا باز می‌گوید که: «لذت پیچیده‌ای که از موسیقی حاصل می‌شود، لذت خطرناکی است. اما شعر می‌کوشد پیچیدگی لذت را از بین ببرد و آن را به سطح هوشیاری برساند و انسانی کند. موسیقی، زندگی احساسی را دو چندان می‌کند اما شعر به آن مهار می‌زند و اعتلایش می‌بخشد.» نگاهی به کار و آثار پربار "احمد شاملو" در زمینه‌های گوناگون نشان می‌دهد که اگرچه موسیقی به گفته‌ او تأثیر ژرفی در هنر او داشته، اما نوشته یا اثری که مستقیماً درباره‌ موسیقی باشد، از او در دست نیست. تنها در برخی نوشته‌ها و گفتگوهایش اشاره‌‌‌ای به موسیقی هست که آخرین آنها اظهارِ بی‌مهریِ شدیدِ او به موسیقی سنتی ایرانی بود. اگر شاملو در شعر، از هرگونه قالب پیش‌ساخته می‌گریزد یا حتی با آن می‌ستیزد، در موسیقی منظور و مهرش به فرمِ کلاسیک، به ویژه رومانتیسم آن است که آن را موسیقی جهانی می‌داند. این در حالی است که از زمان "آرنولد شونبرگ" و "اشتوکهاوزن"، آهنگسازان اروپایی تلاش می‌کنند موسیقی ارکسترال را از قالب‌های کلاسیک آزاد سازند.
"شاملو" در گفتگو با ناصر حریری درباره پیوندش با موسیقی می‌گوید:
«روزگاری همه‌ آرزوهایم در موسیقیدان شدن به بن‌بست رسید. بعد به شعر پرداختم... شعر در من، التیام یافتن زخمِ موسیقی است. من می‌بایست یک آهنگساز می‌شدم، که فقر مادی و فرهنگی خانواده غیرممکنش کرد».

"دکتر #محمود_خوشنام، ناقدِ موسیقی درباره‌ پیشینه‌ برخورد شاملو با این هنر می‌گوید: «علاقه به موسیقی از نوجوانی در او پدید آمده بود. به گفته‌ خودش، در همسایگی‌شان خانواده‌ ارمنی بودند که دخترانشان پیانو می‌نواختند و او به نوای پیانوی آنها گوش می‌سپرد. سرانجام هم راهی پیدا می‌کند که از پشت‌بام دقیق‌تر و عمیق‌تر به آن نواها، گوش بسپارد. همین بود که او را «هوایی و دیوانه‌ موسیقی» کرد.
آنها بیشتر اتودهای "شوپن" را می‌نواختند. علاقه‌ "شاملو" به همین محدود نشد. او دو سالی نزد معلمی، درس هارمونی و کمپوزیسیون گرفت که به ثمر نرسید. خودِ او علتِ این ناکامی را فقر فرهنگی و مادی خانواده معرفی کرده که فکر می‌کنم اغراق است، چون خانواده‌ او از نظر فرهنگی و مادی در مضیقه نبود. به هر ترتیب این عقده‌ سرکوفته‌ موسیقی در او، او را به سوی شعر و راه شعر راهنمایی کرده است».

بی‌گمان تنها کلام آهنگین و دلنشین سروده‌های "شاملو"، نیست که او را یک آگاه و علاقمند به موسیقی نشان می‌دهد، بلکه تأثیرپذیری مستقیم از این هنر تا جایی است که از نخستین آثار تا آخرینِ آنها جای پای موسیقی را در شعر او می‌بینیم. این تأثیرها از لحاظ صوری در کاربرد اصطلاحات موسیقی مانند "گیتار شکسته"، "سمفونی تاریک"، "نت‌های بی‌شتاب سکوت" و نام سازها و جز اینها آشکارند...

ویدئو: مناظره کوتاه استاد #شجریان و #احمد_شاملو درباره موسیقی ایرانی

#شاه_فرتوت_ابریقستان
@oldkingofebrighestan
از نقطه‌ای به بعد، بازگشتی در کار نیست!
این همان نقطه‌ایست که باید به آن رسید...

#کافکا
#شاه_فرتوت_ابریقستان
@oldkingofebrighestan
Forwarded from شاه فرتوت ابریقستان (Mohammad Ebrigh)
"به دام عشق افتادن شبیه ساختن یک مذهب تازه با یک خدای جایزالخطا است"

۲۴ اوت زادروز #خورخه_لوییس_بورخس نویسنده و شاعر آرژانتینی

خورخه لوئیس بورخس، شاعر، داستان کوتاه نویس، مقاله نویس و مترجم از چهره های بزرگ ادب اسپانیایی زبان و به روایتی مهم ترین نویسنده قرن بیستم در سال ۱۸۹۹ در بوینس آیرس پایتخت #آرژانتین به دنیا آمد.
پدرش معلم ادبیات انگلیسی بود و کتابخانه‌ای بزرگ داشت.
این کتابخانه مایه عیش این "کرم کتاب" از کودکی شد چنان که از همان کودکی شروع به خواندن آثار مارک تواین، رابرت لوئیس استیونسون، ادگار آلن پو و… پرداخت.

خانواده پدری بورخس به شکل ارثی به بیماری چشمی مبتلا می شدند. در ۱۹۱۴ برای درمان کم بینایی پدرش به ژنو رفتند. (این ارثیه شوم بعدها گریبان بورخس را گرفت) در همین دوران که مصادف با جنگ جهانی اول بود #بورخس در سوئیس به فراگیری زبان های فرانسه و آلمانی پرداخت چنان که آثار ادبی این دو زبان تاثیر زیادی بر او گذاشتند. در سال ۱۹۲۱ به آرژانتین بازگشت و زندگی ادبی را با راه انداختن مجلات ادبی و انتشار دفترهای شعرش ادامه داد.

بورخس کم بینا و بی تجربه برای گذران زندگی کارمند کتابخانه شد. این سالها سالهای پرباری در زندگی ادبی بورخس هستند. در همین سالها بود که مجموعه داستان «الف» را منتشر کرد. در سالهای بعد با روی کار آمدن #خوان_پرون ، بورخس به ریاست کتابخانه ملی آرژانتین رسید و استاد ادبیات در دانشگاه بوینس آیرس شد.

با دچار شدن به نابینایی مطلق بورخس از نوشتن متن‌های طولانی دست کشید و پس از آن آثارش به مادر، دوستان و منشیانش دیکته کرد.

از موثرترین نویسندگانی که بر بورخس اثر گذاشتند می‌توان از #فرانتس_کافکا نام برد.
بورخس در یکی از مقالات خود در مورد #کافکا نوشت: «هر نویسنده‌ای عناصر و شخصیت پیشرو خود را خلق می‌کند. آثار کافکا تصورات ما از گذشته و همینطور درک ما از آینده را اصلاح می‌کنند»
بورخس شروع دوران نویسندگیش را این گونه روایت کرده است:

«من نوشتن را با سبکی سخت خودآگاه و غريب و مبالغه آميز آغاز کردم. شايد علتش پروا و حجب جوانی بود. جوانان اکثرا بيم آن را دارند که طرحها و اشعارشان جالب نباشد. از اين رو با وسايلی ديگر در پنهان کاری يا هنرنمايی می‌کوشند. من در آغاز نويسندگی می‌کوشيدم تا سبک کلاسيک نويسندگان اسپانيايی قرن هفدهم را به کار گيرم.
بعد دريافتم که وظيفه من در مقام يک آرژانتينی آنست که چونان يک آرژانتينی بنويسم. پس يک فرهنگ آرژانتينی و آرژانتينی گری خريدم و چنان در سبک و واژگان، آرژانتينی دو آتشه‌ای شدم که ديگر نه مردم مرا می‌فهميدند و نه خودم می‌توانستم معانی کلمات را خوب به ياد آورم! کلمات مستقيما از فرهنگ لغت به دست نوشته من منتقل می‌شدند. بی آنکه از هيچ تجربه‌ای راه گرفته باشند!
اکنون پس از چندين و چند سال حس می‌کنم که بهترين راه، آنست که با واژگانی بسيار ساده بنويسی و همه ذهنت را متوجه کسی کنی که شعرای نوگرا بکلی خود را از او غافل و منفک کرده ند، يعنی به خواننده»

«برخی بورخس را پدر داستان نویسی آمریکای لاتین نامیده‌اند که بدون او شاید آثار نویسندگان بزرگ آن دیار مثل #ماریو_وارگاس_یوسا، #گابریل_گارسیا_مارکز ، "گیه‌یرمو کابررا اینفانته" و "کارلوس فوئنتس" هیچگاه خلق نمی‌شدند.

در زمینه سیاسی، بورخس ضد کمونیست بود، ضد فاشیست بود و ضد دولت پوپولیستی پرون نیز بود. در یک فاصله هفت هشت ساله که پرون از ریاست جمهوری برکنار شد، به او بسیار سخت گذشت. فکر می‌کنم بزرگترین اشتباه سیاسی او این بود که از دولت #کودتا جانب‌داری کرد. به هرحال او یک نوع آقامنشی سنتی داشت و از عوام که طرفدار دولت پوپولیستی و عدالت‌محور پرون بودند، خوشش نمی‌آمد و بیشتر به رفتار نظامی‌ها گرایش داشت. این‌ها باعث شد تا نویسندگان آن نسل که عمدتا گرایش چپ داشتند، زیاد او را تحویل نگرفتند و بورخس به انزوا رفت.

سوزان جیل لوین مترجم و سردبیر مجموعه آثار پنج جلدی بورخس که توسط انتشارات پنگوئن منتشر شده است می‌گوید:
«امروزه می‌توان بورخس را مهمترین نویسنده قرن بیستم قلمداد کرد. چون او یک قاره ادبی جدیدی را بین شمال و جنوب آمریکا، بین اروپا و آمریکا و بین جهان کهن و مدرنیته خلق کرد. بورخس با خلق اصیل ترین و اوریجیننال ترین ادبیات دوران خود به ما یاد داد که هیچ چیزی کاملا تازه نیست و خلق کردن در حقیقت بازآفریدن است.
همه ما یک ذهن واحد و متناقض هستیم و به واسطه زمان و فضا با یکدیگر مرتبطیم و اینکه آدمیان نه فقط خالق و سازنده داستان بلکه خود داستانند، اینکه هر آنچه که ما می‌اندیشیم و درک می‌کنیم افسانه است و هر جزء و گوشه‌ای از دانش ما نیز قصه است.»
خورخه لوئیس بورخس در سال ۱۹۸۶ درگذشت.

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
#احمد_شاملو و موسیقی

سروده‌های آهنگین و دلنشینِ زنده‌یاد #شاملو نشان از آمیزشِ آنها با #موسیقی دارد و ظاهراً ریشه‌ آن را می‌توان در دلبستگیِ شاعر، به موسیقیِ کلاسیک غربی جستجو کرد. اما شاملو به همان نسبت که به موسیقیِ کلاسیکِ غربی علاقه نشان داده است، به موسیقی سنتی ایرانی، بی‌مهر بود. عموماً مقوله شاملو و موسیقی را می‌توان در بخشهای زیر جستجو نمود:
موسیقیِ شعرِ شاملو، نقش و تأثیر مستقیمِ موسیقی در شعرِ "شاملو" و نقش و تأثیر سروده‌های او بر موسیقی ایرانی.

شاملو در گفتگو با محمد محمدعلی _نویسنده معاصرِ ایرانی_، موسیقی، شعر، رقص، نقاشی، معماری و ریاضیات را، از لحاظ جنبه‌های شهودی، دختران یک خانواده می‌نامد. وی در مقایسه‌ی شعر با موسیقی، این سخن را از #کافکا باز می‌گوید که: «لذت پیچیده‌ای که از موسیقی حاصل می‌شود، لذت خطرناکی است. اما شعر می‌کوشد پیچیدگی لذت را از بین ببرد و آن را به سطح هوشیاری برساند و انسانی کند. موسیقی، زندگی احساسی را دو چندان می‌کند اما شعر به آن مهار می‌زند و اعتلایش می‌بخشد.» نگاهی به کار و آثار پربار "احمد شاملو" در زمینه‌های گوناگون نشان می‌دهد که اگرچه موسیقی به گفته‌ او تأثیر ژرفی در هنر او داشته، اما نوشته یا اثری که مستقیماً درباره‌ موسیقی باشد، از او در دست نیست. تنها در برخی نوشته‌ها و گفتگوهایش اشاره‌‌‌ای به موسیقی هست که آخرین آنها اظهارِ بی‌مهریِ شدیدِ او به موسیقی سنتی ایرانی بود. اگر شاملو در شعر، از هرگونه قالب پیش‌ساخته می‌گریزد یا حتی با آن می‌ستیزد، در موسیقی منظور و مهرش به فرمِ کلاسیک، به ویژه رومانتیسم آن است که آن را موسیقی جهانی می‌داند. این در حالی است که از زمان "آرنولد شونبرگ" و "اشتوکهاوزن"، آهنگسازان اروپایی تلاش می‌کنند موسیقی ارکسترال را از قالب‌های کلاسیک آزاد سازند.
"شاملو" در گفتگو با ناصر حریری درباره پیوندش با موسیقی می‌گوید:
«روزگاری همه‌ آرزوهایم در موسیقیدان شدن به بن‌بست رسید. بعد به شعر پرداختم... شعر در من، التیام یافتن زخمِ موسیقی است. من می‌بایست یک آهنگساز می‌شدم، که فقر مادی و فرهنگی خانواده غیرممکنش کرد».

"دکتر #محمود_خوشنام، ناقدِ موسیقی درباره‌ پیشینه‌ برخورد شاملو با این هنر می‌گوید: «علاقه به موسیقی از نوجوانی در او پدید آمده بود. به گفته‌ خودش، در همسایگی‌شان خانواده‌ ارمنی بودند که دخترانشان پیانو می‌نواختند و او به نوای پیانوی آنها گوش می‌سپرد. سرانجام هم راهی پیدا می‌کند که از پشت‌بام دقیق‌تر و عمیق‌تر به آن نواها، گوش بسپارد. همین بود که او را «هوایی و دیوانه‌ موسیقی» کرد.
آنها بیشتر اتودهای "شوپن" را می‌نواختند. علاقه‌ "شاملو" به همین محدود نشد. او دو سالی نزد معلمی، درس هارمونی و کمپوزیسیون گرفت که به ثمر نرسید. خودِ او علتِ این ناکامی را فقر فرهنگی و مادی خانواده معرفی کرده که فکر می‌کنم اغراق است، چون خانواده‌ او از نظر فرهنگی و مادی در مضیقه نبود. به هر ترتیب این عقده‌ سرکوفته‌ موسیقی در او، او را به سوی شعر و راه شعر راهنمایی کرده است».

بی‌گمان تنها کلام آهنگین و دلنشین سروده‌های "شاملو"، نیست که او را یک آگاه و علاقمند به موسیقی نشان می‌دهد، بلکه تأثیرپذیری مستقیم از این هنر تا جایی است که از نخستین آثار تا آخرینِ آنها جای پای موسیقی را در شعر او می‌بینیم. این تأثیرها از لحاظ صوری در کاربرد اصطلاحات موسیقی مانند "گیتار شکسته"، "سمفونی تاریک"، "نت‌های بی‌شتاب سکوت" و نام سازها و جز اینها آشکارند...

ویدئو: مناظره کوتاه استاد #شجریان و #احمد_شاملو درباره موسیقی ایرانی

#شاه_فرتوت_ابریقستان
@oldkingofebrighestan
#احمد_شاملو و موسیقی

سروده‌های آهنگین و دلنشینِ زنده‌یاد #شاملو نشان از آمیزشِ آنها با #موسیقی دارد و ظاهراً ریشه‌ آن را می‌توان در دلبستگیِ شاعر، به موسیقیِ کلاسیک غربی جستجو کرد. اما شاملو به همان نسبت که به موسیقیِ کلاسیکِ غربی علاقه نشان داده است، به موسیقی سنتی ایرانی، بی‌مهر بود. عموماً مقوله شاملو و موسیقی را می‌توان در بخشهای زیر جستجو نمود:
موسیقیِ شعرِ شاملو، نقش و تأثیر مستقیمِ موسیقی در شعرِ "شاملو" و نقش و تأثیر سروده‌های او بر موسیقی ایرانی.

شاملو در گفتگو با محمد محمدعلی _نویسنده معاصرِ ایرانی_، موسیقی، شعر، رقص، نقاشی، معماری و ریاضیات را، از لحاظ جنبه‌های شهودی، دختران یک خانواده می‌نامد. وی در مقایسه‌ی شعر با موسیقی، این سخن را از #کافکا باز می‌گوید که: «لذت پیچیده‌ای که از موسیقی حاصل می‌شود، لذت خطرناکی است. اما شعر می‌کوشد پیچیدگی لذت را از بین ببرد و آن را به سطح هوشیاری برساند و انسانی کند. موسیقی، زندگی احساسی را دو چندان می‌کند اما شعر به آن مهار می‌زند و اعتلایش می‌بخشد.» نگاهی به کار و آثار پربار "احمد شاملو" در زمینه‌های گوناگون نشان می‌دهد که اگرچه موسیقی به گفته‌ او تأثیر ژرفی در هنر او داشته، اما نوشته یا اثری که مستقیماً درباره‌ موسیقی باشد، از او در دست نیست. تنها در برخی نوشته‌ها و گفتگوهایش اشاره‌‌‌ای به موسیقی هست که آخرین آنها اظهارِ بی‌مهریِ شدیدِ او به موسیقی سنتی ایرانی بود. اگر شاملو در شعر، از هرگونه قالب پیش‌ساخته می‌گریزد یا حتی با آن می‌ستیزد، در موسیقی منظور و مهرش به فرمِ کلاسیک، به ویژه رومانتیسم آن است که آن را موسیقی جهانی می‌داند. این در حالی است که از زمان "آرنولد شونبرگ" و "اشتوکهاوزن"، آهنگسازان اروپایی تلاش می‌کنند موسیقی ارکسترال را از قالب‌های کلاسیک آزاد سازند.
"شاملو" در گفتگو با ناصر حریری درباره پیوندش با موسیقی می‌گوید:
«روزگاری همه‌ آرزوهایم در موسیقیدان شدن به بن‌بست رسید. بعد به شعر پرداختم... شعر در من، التیام یافتن زخمِ موسیقی است. من می‌بایست یک آهنگساز می‌شدم، که فقر مادی و فرهنگی خانواده غیرممکنش کرد».

"دکتر #محمود_خوشنام، ناقدِ موسیقی درباره‌ پیشینه‌ برخورد شاملو با این هنر می‌گوید: «علاقه به موسیقی از نوجوانی در او پدید آمده بود. به گفته‌ خودش، در همسایگی‌شان خانواده‌ ارمنی بودند که دخترانشان پیانو می‌نواختند و او به نوای پیانوی آنها گوش می‌سپرد. سرانجام هم راهی پیدا می‌کند که از پشت‌بام دقیق‌تر و عمیق‌تر به آن نواها، گوش بسپارد. همین بود که او را «هوایی و دیوانه‌ موسیقی» کرد.
آنها بیشتر اتودهای "شوپن" را می‌نواختند. علاقه‌ "شاملو" به همین محدود نشد. او دو سالی نزد معلمی، درس هارمونی و کمپوزیسیون گرفت که به ثمر نرسید. خودِ او علتِ این ناکامی را فقر فرهنگی و مادی خانواده معرفی کرده که فکر می‌کنم اغراق است، چون خانواده‌ او از نظر فرهنگی و مادی در مضیقه نبود. به هر ترتیب این عقده‌ سرکوفته‌ موسیقی در او، او را به سوی شعر و راه شعر راهنمایی کرده است».

بی‌گمان تنها کلام آهنگین و دلنشین سروده‌های "شاملو"، نیست که او را یک آگاه و علاقمند به موسیقی نشان می‌دهد، بلکه تأثیرپذیری مستقیم از این هنر تا جایی است که از نخستین آثار تا آخرینِ آنها جای پای موسیقی را در شعر او می‌بینیم. این تأثیرها از لحاظ صوری در کاربرد اصطلاحات موسیقی مانند "گیتار شکسته"، "سمفونی تاریک"، "نت‌های بی‌شتاب سکوت" و نام سازها و جز اینها آشکارند...

ویدئو: مناظره کوتاه استاد #شجریان و #احمد_شاملو درباره موسیقی ایرانی

#شاه_فرتوت_ابریقستان
@oldkingofebrighestan
"به دام عشق افتادن شبیه ساختن یک مذهب تازه با یک خدای جایزالخطا است"

۲۴ اوت زادروز #خورخه_لوییس_بورخس نویسنده و شاعر آرژانتینی

خورخه لوئیس بورخس، شاعر، داستان کوتاه نویس، مقاله نویس و مترجم از چهره های بزرگ ادب اسپانیایی زبان و به روایتی مهم ترین نویسنده قرن بیستم در سال ۱۸۹۹ در بوینس آیرس پایتخت #آرژانتین به دنیا آمد.
پدرش معلم ادبیات انگلیسی بود و کتابخانه‌ای بزرگ داشت.
این کتابخانه مایه عیش این "کرم کتاب" از کودکی شد چنان که از همان کودکی شروع به خواندن آثار مارک تواین، رابرت لوئیس استیونسون، ادگار آلن پو و… پرداخت.

خانواده پدری بورخس به شکل ارثی به بیماری چشمی مبتلا می شدند. در ۱۹۱۴ برای درمان کم بینایی پدرش به ژنو رفتند. (این ارثیه شوم بعدها گریبان بورخس را گرفت) در همین دوران که مصادف با جنگ جهانی اول بود #بورخس در سوئیس به فراگیری زبان های فرانسه و آلمانی پرداخت چنان که آثار ادبی این دو زبان تاثیر زیادی بر او گذاشتند. در سال ۱۹۲۱ به آرژانتین بازگشت و زندگی ادبی را با راه انداختن مجلات ادبی و انتشار دفترهای شعرش ادامه داد.

بورخس کم بینا و بی تجربه برای گذران زندگی کارمند کتابخانه شد. این سالها سالهای پرباری در زندگی ادبی بورخس هستند. در همین سالها بود که مجموعه داستان «الف» را منتشر کرد. در سالهای بعد با روی کار آمدن #خوان_پرون ، بورخس به ریاست کتابخانه ملی آرژانتین رسید و استاد ادبیات در دانشگاه بوینس آیرس شد.

با دچار شدن به نابینایی مطلق بورخس از نوشتن متن‌های طولانی دست کشید و پس از آن آثارش به مادر، دوستان و منشیانش دیکته کرد.

از موثرترین نویسندگانی که بر بورخس اثر گذاشتند می‌توان از #فرانتس_کافکا نام برد.
بورخس در یکی از مقالات خود در مورد #کافکا نوشت: «هر نویسنده‌ای عناصر و شخصیت پیشرو خود را خلق می‌کند. آثار کافکا تصورات ما از گذشته و همینطور درک ما از آینده را اصلاح می‌کنند»
بورخس شروع دوران نویسندگیش را این گونه روایت کرده است:

«من نوشتن را با سبکی سخت خودآگاه و غريب و مبالغه آميز آغاز کردم. شايد علتش پروا و حجب جوانی بود. جوانان اکثرا بيم آن را دارند که طرحها و اشعارشان جالب نباشد. از اين رو با وسايلی ديگر در پنهان کاری يا هنرنمايی می‌کوشند. من در آغاز نويسندگی می‌کوشيدم تا سبک کلاسيک نويسندگان اسپانيايی قرن هفدهم را به کار گيرم.
بعد دريافتم که وظيفه من در مقام يک آرژانتينی آنست که چونان يک آرژانتينی بنويسم. پس يک فرهنگ آرژانتينی و آرژانتينی گری خريدم و چنان در سبک و واژگان، آرژانتينی دو آتشه‌ای شدم که ديگر نه مردم مرا می‌فهميدند و نه خودم می‌توانستم معانی کلمات را خوب به ياد آورم! کلمات مستقيما از فرهنگ لغت به دست نوشته من منتقل می‌شدند. بی آنکه از هيچ تجربه‌ای راه گرفته باشند!
اکنون پس از چندين و چند سال حس می‌کنم که بهترين راه، آنست که با واژگانی بسيار ساده بنويسی و همه ذهنت را متوجه کسی کنی که شعرای نوگرا بکلی خود را از او غافل و منفک کرده ند، يعنی به خواننده»

«برخی بورخس را پدر داستان نویسی آمریکای لاتین نامیده‌اند که بدون او شاید آثار نویسندگان بزرگ آن دیار مثل #ماریو_وارگاس_یوسا، #گابریل_گارسیا_مارکز ، "گیه‌یرمو کابررا اینفانته" و "کارلوس فوئنتس" هیچگاه خلق نمی‌شدند.

در زمینه سیاسی، بورخس ضد کمونیست بود، ضد فاشیست بود و ضد دولت پوپولیستی پرون نیز بود. در یک فاصله هفت هشت ساله که پرون از ریاست جمهوری برکنار شد، به او بسیار سخت گذشت. فکر می‌کنم بزرگترین اشتباه سیاسی او این بود که از دولت #کودتا جانب‌داری کرد. به هرحال او یک نوع آقامنشی سنتی داشت و از عوام که طرفدار دولت پوپولیستی و عدالت‌محور پرون بودند، خوشش نمی‌آمد و بیشتر به رفتار نظامی‌ها گرایش داشت. این‌ها باعث شد تا نویسندگان آن نسل که عمدتا گرایش چپ داشتند، زیاد او را تحویل نگرفتند و بورخس به انزوا رفت.

سوزان جیل لوین مترجم و سردبیر مجموعه آثار پنج جلدی بورخس که توسط انتشارات پنگوئن منتشر شده است می‌گوید:
«امروزه می‌توان بورخس را مهمترین نویسنده قرن بیستم قلمداد کرد. چون او یک قاره ادبی جدیدی را بین شمال و جنوب آمریکا، بین اروپا و آمریکا و بین جهان کهن و مدرنیته خلق کرد. بورخس با خلق اصیل ترین و اوریجیننال ترین ادبیات دوران خود به ما یاد داد که هیچ چیزی کاملا تازه نیست و خلق کردن در حقیقت بازآفریدن است.
همه ما یک ذهن واحد و متناقض هستیم و به واسطه زمان و فضا با یکدیگر مرتبطیم و اینکه آدمیان نه فقط خالق و سازنده داستان بلکه خود داستانند، اینکه هر آنچه که ما می‌اندیشیم و درک می‌کنیم افسانه است و هر جزء و گوشه‌ای از دانش ما نیز قصه است.»
خورخه لوئیس بورخس در سال ۱۹۸۶ درگذشت.

t.center/oldkingofebrighestan
#احمد_شاملو و موسیقی

سروده‌های آهنگین و دلنشینِ زنده‌یاد #شاملو نشان از آمیزشِ آنها با #موسیقی دارد و ظاهراً ریشه‌ آن را می‌توان در دلبستگیِ شاعر، به موسیقیِ کلاسیک غربی جستجو کرد. اما شاملو به همان نسبت که به موسیقیِ کلاسیکِ غربی علاقه نشان داده است، به موسیقی سنتی ایرانی، بی‌مهر بود. عموماً مقوله شاملو و موسیقی را می‌توان در بخشهای زیر جستجو نمود:
موسیقیِ شعرِ شاملو، نقش و تأثیر مستقیمِ موسیقی در شعرِ "شاملو" و نقش و تأثیر سروده‌های او بر موسیقی ایرانی.

شاملو در گفتگو با محمد محمدعلی _نویسنده معاصرِ ایرانی_، موسیقی، شعر، رقص، نقاشی، معماری و ریاضیات را، از لحاظ جنبه‌های شهودی، دختران یک خانواده می‌نامد. وی در مقایسه‌ی شعر با موسیقی، این سخن را از #کافکا باز می‌گوید که: «لذت پیچیده‌ای که از موسیقی حاصل می‌شود، لذت خطرناکی است. اما شعر می‌کوشد پیچیدگی لذت را از بین ببرد و آن را به سطح هوشیاری برساند و انسانی کند. موسیقی، زندگی احساسی را دو چندان می‌کند اما شعر به آن مهار می‌زند و اعتلایش می‌بخشد.» نگاهی به کار و آثار پربار "احمد شاملو" در زمینه‌های گوناگون نشان می‌دهد که اگرچه موسیقی به گفته‌ او تأثیر ژرفی در هنر او داشته، اما نوشته یا اثری که مستقیماً درباره‌ موسیقی باشد، از او در دست نیست. تنها در برخی نوشته‌ها و گفتگوهایش اشاره‌‌‌ای به موسیقی هست که آخرین آنها اظهارِ بی‌مهریِ شدیدِ او به موسیقی سنتی ایرانی بود. اگر شاملو در شعر، از هرگونه قالب پیش‌ساخته می‌گریزد یا حتی با آن می‌ستیزد، در موسیقی منظور و مهرش به فرمِ کلاسیک، به ویژه رومانتیسم آن است که آن را موسیقی جهانی می‌داند. این در حالی است که از زمان "آرنولد شونبرگ" و "اشتوکهاوزن"، آهنگسازان اروپایی تلاش می‌کنند موسیقی ارکسترال را از قالب‌های کلاسیک آزاد سازند.
"شاملو" در گفتگو با ناصر حریری درباره پیوندش با موسیقی می‌گوید:
«روزگاری همه‌ آرزوهایم در موسیقیدان شدن به بن‌بست رسید. بعد به شعر پرداختم... شعر در من، التیام یافتن زخمِ موسیقی است. من می‌بایست یک آهنگساز می‌شدم، که فقر مادی و فرهنگی خانواده غیرممکنش کرد».

"دکتر #محمود_خوشنام، ناقدِ موسیقی درباره‌ پیشینه‌ برخورد شاملو با این هنر می‌گوید: «علاقه به موسیقی از نوجوانی در او پدید آمده بود. به گفته‌ خودش، در همسایگی‌شان خانواده‌ ارمنی بودند که دخترانشان پیانو می‌نواختند و او به نوای پیانوی آنها گوش می‌سپرد. سرانجام هم راهی پیدا می‌کند که از پشت‌بام دقیق‌تر و عمیق‌تر به آن نواها، گوش بسپارد. همین بود که او را «هوایی و دیوانه‌ موسیقی» کرد.
آنها بیشتر اتودهای "شوپن" را می‌نواختند. علاقه‌ "شاملو" به همین محدود نشد. او دو سالی نزد معلمی، درس هارمونی و کمپوزیسیون گرفت که به ثمر نرسید. خودِ او علتِ این ناکامی را فقر فرهنگی و مادی خانواده معرفی کرده که فکر می‌کنم اغراق است، چون خانواده‌ او از نظر فرهنگی و مادی در مضیقه نبود. به هر ترتیب این عقده‌ سرکوفته‌ موسیقی در او، او را به سوی شعر و راه شعر راهنمایی کرده است».

بی‌گمان تنها کلام آهنگین و دلنشین سروده‌های "شاملو"، نیست که او را یک آگاه و علاقمند به موسیقی نشان می‌دهد، بلکه تأثیرپذیری مستقیم از این هنر تا جایی است که از نخستین آثار تا آخرینِ آنها جای پای موسیقی را در شعر او می‌بینیم. این تأثیرها از لحاظ صوری در کاربرد اصطلاحات موسیقی مانند "گیتار شکسته"، "سمفونی تاریک"، "نت‌های بی‌شتاب سکوت" و نام سازها و جز اینها آشکارند...

ویدئو: مناظره کوتاه استاد #شجریان و #احمد_شاملو درباره موسیقی ایرانی

#شاه_فرتوت_ابریقستان
@oldkingofebrighestan
من به تو خیلی نزدیکتر هستم وقتی مشغول نوشتن به تو نیستم؛ وقتی در خیابان هستم. هنگامی‌که همه‌جا، همواره چیزی هست که تو را به‌یادم بیاورد؛ تنها و بین مردم، نامه‌ات را به گونه‌ام می‌فشارم و بوی خوش آن را که بوی خوش گلوی توست، استنشاق می‌کنم...

_نامه به فلیسه
#فرانتس_کافکا
#کافکا
#شاه_فرتوت_ابریقستان
@Oldkingofebrighestan
#احمد_شاملو و موسیقی

سروده‌های آهنگین و دلنشینِ زنده‌یاد #شاملو نشان از آمیزشِ آنها با #موسیقی دارد و ظاهراً ریشه‌ آن را می‌توان در دلبستگیِ شاعر، به موسیقیِ کلاسیک غربی جستجو کرد. اما شاملو به همان نسبت که به موسیقیِ کلاسیکِ غربی علاقه نشان داده است، به موسیقی سنتی ایرانی، بی‌مهر بود. عموماً مقوله شاملو و موسیقی را می‌توان در بخشهای زیر جستجو نمود:
موسیقیِ شعرِ شاملو، نقش و تأثیر مستقیمِ موسیقی در شعرِ "شاملو" و نقش و تأثیر سروده‌های او بر موسیقی ایرانی.

شاملو در گفتگو با محمد محمدعلی _نویسنده معاصرِ ایرانی_، موسیقی، شعر، رقص، نقاشی، معماری و ریاضیات را، از لحاظ جنبه‌های شهودی، دختران یک خانواده می‌نامد. وی در مقایسه‌ی شعر با موسیقی، این سخن را از #کافکا باز می‌گوید که: «لذت پیچیده‌ای که از موسیقی حاصل می‌شود، لذت خطرناکی است. اما شعر می‌کوشد پیچیدگی لذت را از بین ببرد و آن را به سطح هوشیاری برساند و انسانی کند. موسیقی، زندگی احساسی را دو چندان می‌کند اما شعر به آن مهار می‌زند و اعتلایش می‌بخشد.» نگاهی به کار و آثار پربار "احمد شاملو" در زمینه‌های گوناگون نشان می‌دهد که اگرچه موسیقی به گفته‌ او تأثیر ژرفی در هنر او داشته، اما نوشته یا اثری که مستقیماً درباره‌ موسیقی باشد، از او در دست نیست. تنها در برخی نوشته‌ها و گفتگوهایش اشاره‌‌‌ای به موسیقی هست که آخرین آنها اظهارِ بی‌مهریِ شدیدِ او به موسیقی سنتی ایرانی بود. اگر شاملو در شعر، از هرگونه قالب پیش‌ساخته می‌گریزد یا حتی با آن می‌ستیزد، در موسیقی منظور و مهرش به فرمِ کلاسیک، به ویژه رومانتیسم آن است که آن را موسیقی جهانی می‌داند. این در حالی است که از زمان "آرنولد شونبرگ" و "اشتوکهاوزن"، آهنگسازان اروپایی تلاش می‌کنند موسیقی ارکسترال را از قالب‌های کلاسیک آزاد سازند.
"شاملو" در گفتگو با ناصر حریری درباره پیوندش با موسیقی می‌گوید:
«روزگاری همه‌ آرزوهایم در موسیقیدان شدن به بن‌بست رسید. بعد به شعر پرداختم... شعر در من، التیام یافتن زخمِ موسیقی است. من می‌بایست یک آهنگساز می‌شدم، که فقر مادی و فرهنگی خانواده غیرممکنش کرد».

"دکتر #محمود_خوشنام، ناقدِ موسیقی درباره‌ پیشینه‌ برخورد شاملو با این هنر می‌گوید: «علاقه به موسیقی از نوجوانی در او پدید آمده بود. به گفته‌ خودش، در همسایگی‌شان خانواده‌ ارمنی بودند که دخترانشان پیانو می‌نواختند و او به نوای پیانوی آنها گوش می‌سپرد. سرانجام هم راهی پیدا می‌کند که از پشت‌بام دقیق‌تر و عمیق‌تر به آن نواها، گوش بسپارد. همین بود که او را «هوایی و دیوانه‌ موسیقی» کرد.
آنها بیشتر اتودهای "شوپن" را می‌نواختند. علاقه‌ "شاملو" به همین محدود نشد. او دو سالی نزد معلمی، درس هارمونی و کمپوزیسیون گرفت که به ثمر نرسید. خودِ او علتِ این ناکامی را فقر فرهنگی و مادی خانواده معرفی کرده که فکر می‌کنم اغراق است، چون خانواده‌ او از نظر فرهنگی و مادی در مضیقه نبود. به هر ترتیب این عقده‌ سرکوفته‌ موسیقی در او، او را به سوی شعر و راه شعر راهنمایی کرده است».

بی‌گمان تنها کلام آهنگین و دلنشین سروده‌های "شاملو"، نیست که او را یک آگاه و علاقمند به موسیقی نشان می‌دهد، بلکه تأثیرپذیری مستقیم از این هنر تا جایی است که از نخستین آثار تا آخرینِ آنها جای پای موسیقی را در شعر او می‌بینیم. این تأثیرها از لحاظ صوری در کاربرد اصطلاحات موسیقی مانند "گیتار شکسته"، "سمفونی تاریک"، "نت‌های بی‌شتاب سکوت" و نام سازها و جز اینها آشکارند...

ویدئو: مناظره کوتاه استاد #شجریان و #احمد_شاملو درباره موسیقی ایرانی

#شاه_فرتوت_ابریقستان
@oldkingofebrighestan
Forwarded from شاه فرتوت ابریقستان (Mohammad Ebrigh)
"به دام عشق افتادن شبیه ساختن یک مذهب تازه با یک خدای جایزالخطا است"

۲۴ اوت زادروز #خورخه_لوییس_بورخس نویسنده و شاعر آرژانتینی

خورخه لوئیس بورخس، شاعر، داستان کوتاه نویس، مقاله نویس و مترجم از چهره های بزرگ ادب اسپانیایی زبان و به روایتی مهم ترین نویسنده قرن بیستم در سال ۱۸۹۹ در بوینس آیرس پایتخت #آرژانتین به دنیا آمد.
پدرش معلم ادبیات انگلیسی بود و کتابخانه‌ای بزرگ داشت.
این کتابخانه مایه عیش این "کرم کتاب" از کودکی شد چنان که از همان کودکی شروع به خواندن آثار مارک تواین، رابرت لوئیس استیونسون، ادگار آلن پو و… پرداخت.

خانواده پدری بورخس به شکل ارثی به بیماری چشمی مبتلا می شدند. در ۱۹۱۴ برای درمان کم بینایی پدرش به ژنو رفتند. (این ارثیه شوم بعدها گریبان بورخس را گرفت) در همین دوران که مصادف با جنگ جهانی اول بود #بورخس در سوئیس به فراگیری زبان های فرانسه و آلمانی پرداخت چنان که آثار ادبی این دو زبان تاثیر زیادی بر او گذاشتند. در سال ۱۹۲۱ به آرژانتین بازگشت و زندگی ادبی را با راه انداختن مجلات ادبی و انتشار دفترهای شعرش ادامه داد.

بورخس کم بینا و بی تجربه برای گذران زندگی کارمند کتابخانه شد. این سالها سالهای پرباری در زندگی ادبی بورخس هستند. در همین سالها بود که مجموعه داستان «الف» را منتشر کرد. در سالهای بعد با روی کار آمدن #خوان_پرون ، بورخس به ریاست کتابخانه ملی آرژانتین رسید و استاد ادبیات در دانشگاه بوینس آیرس شد.

با دچار شدن به نابینایی مطلق بورخس از نوشتن متن‌های طولانی دست کشید و پس از آن آثارش به مادر، دوستان و منشیانش دیکته کرد.

از موثرترین نویسندگانی که بر بورخس اثر گذاشتند می‌توان از #فرانتس_کافکا نام برد.
بورخس در یکی از مقالات خود در مورد #کافکا نوشت: «هر نویسنده‌ای عناصر و شخصیت پیشرو خود را خلق می‌کند. آثار کافکا تصورات ما از گذشته و همینطور درک ما از آینده را اصلاح می‌کنند»
بورخس شروع دوران نویسندگیش را این گونه روایت کرده است:

«من نوشتن را با سبکی سخت خودآگاه و غريب و مبالغه آميز آغاز کردم. شايد علتش پروا و حجب جوانی بود. جوانان اکثرا بيم آن را دارند که طرحها و اشعارشان جالب نباشد. از اين رو با وسايلی ديگر در پنهان کاری يا هنرنمايی می‌کوشند. من در آغاز نويسندگی می‌کوشيدم تا سبک کلاسيک نويسندگان اسپانيايی قرن هفدهم را به کار گيرم.
بعد دريافتم که وظيفه من در مقام يک آرژانتينی آنست که چونان يک آرژانتينی بنويسم. پس يک فرهنگ آرژانتينی و آرژانتينی گری خريدم و چنان در سبک و واژگان، آرژانتينی دو آتشه‌ای شدم که ديگر نه مردم مرا می‌فهميدند و نه خودم می‌توانستم معانی کلمات را خوب به ياد آورم! کلمات مستقيما از فرهنگ لغت به دست نوشته من منتقل می‌شدند. بی آنکه از هيچ تجربه‌ای راه گرفته باشند!
اکنون پس از چندين و چند سال حس می‌کنم که بهترين راه، آنست که با واژگانی بسيار ساده بنويسی و همه ذهنت را متوجه کسی کنی که شعرای نوگرا بکلی خود را از او غافل و منفک کرده ند، يعنی به خواننده»

«برخی بورخس را پدر داستان نویسی آمریکای لاتین نامیده‌اند که بدون او شاید آثار نویسندگان بزرگ آن دیار مثل #ماریو_وارگاس_یوسا، #گابریل_گارسیا_مارکز ، "گیه‌یرمو کابررا اینفانته" و "کارلوس فوئنتس" هیچگاه خلق نمی‌شدند.

در زمینه سیاسی، بورخس ضد کمونیست بود، ضد فاشیست بود و ضد دولت پوپولیستی پرون نیز بود. در یک فاصله هفت هشت ساله که پرون از ریاست جمهوری برکنار شد، به او بسیار سخت گذشت. فکر می‌کنم بزرگترین اشتباه سیاسی او این بود که از دولت #کودتا جانب‌داری کرد. به هرحال او یک نوع آقامنشی سنتی داشت و از عوام که طرفدار دولت پوپولیستی و عدالت‌محور پرون بودند، خوشش نمی‌آمد و بیشتر به رفتار نظامی‌ها گرایش داشت. این‌ها باعث شد تا نویسندگان آن نسل که عمدتا گرایش چپ داشتند، زیاد او را تحویل نگرفتند و بورخس به انزوا رفت.

سوزان جیل لوین مترجم و سردبیر مجموعه آثار پنج جلدی بورخس که توسط انتشارات پنگوئن منتشر شده است می‌گوید:
«امروزه می‌توان بورخس را مهمترین نویسنده قرن بیستم قلمداد کرد. چون او یک قاره ادبی جدیدی را بین شمال و جنوب آمریکا، بین اروپا و آمریکا و بین جهان کهن و مدرنیته خلق کرد. بورخس با خلق اصیل ترین و اوریجیننال ترین ادبیات دوران خود به ما یاد داد که هیچ چیزی کاملا تازه نیست و خلق کردن در حقیقت بازآفریدن است.
همه ما یک ذهن واحد و متناقض هستیم و به واسطه زمان و فضا با یکدیگر مرتبطیم و اینکه آدمیان نه فقط خالق و سازنده داستان بلکه خود داستانند، اینکه هر آنچه که ما می‌اندیشیم و درک می‌کنیم افسانه است و هر جزء و گوشه‌ای از دانش ما نیز قصه است.»
خورخه لوئیس بورخس در سال ۱۹۸۶ درگذشت.

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
مسخ گاوی

یک روز صبح گرگور سامسا از خواب برخاست و متوجه شد مسخ شده. او تبدیل شده بود به یک حشره‌ی بزرگ.
(مسخ. اثر #فرانتس_کافکا)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نزدیک غروب کتاب را تمام کردم. بلند شدم و تلویزیون را روشن کردم.
حس کردم دو شاخ بزرگ روی سرم سبز شده است. چهار‌دست و پا جلوی تلویزیون ایستادم و به آن چشم دوختم. دم بلندم روی زمین کشیده شد. رییس جمهور در یک کنفرانس مطبوعاتی مشغول سخنرانی بود. او پرسید کدام کشور بیشترین انتخابات را برگزار می‌کند و دموکرات‌ترین کشور دنیا کدام است؟
گفتم مااااااااااا
صدایم کلفت شده بود.
نمی‌توانستم هیکل درشتم را جابه جا کنم.
من مسخ شده بودم. مسخ گاوی!
کاش من هم سوسک می‌شدم. گرگور می‌توانست برود و زیر کاناپه قایم شود. روی دیوار راه برود. من نمی‌توانستم از جایم تکان بخورم. جایی برای تکان خوردن نبود.
همان طور زل زده بودم به تلویزیون.
یکی گفت اگر از ما خوشتان نمی‌آید باز هم بروید رای بدهید. چه کسانی حاضرند به کسانی رای دهند که از آنها بیزارند تا دشمن شاد نشویم؟
دوباره گفتم ماااااااااااا
به سختی از میان مبلها راهی باز کردم تا خودم را به پنجره برسانم و نگاهی به بیرون بیندازم.
یادم افتاد خانه‌ ما مثل قهرمان داستان #کافکا نیست. ما در واحد پشتی ساکنیم و پنجره‌مان رو به دیوار است. یک دیوار بلند سیمانی!
دور‌نمای ما کور بود.

به سمت بالکن رفتم و به زور سرم را از لای در عبور دادم و گردن کشیدم.
نه ظاهرا وضع من از گرگور بیچاره بهتر بود.
من تنها نبودم. گاوهای زیادی در خیابان در حال آمد و شد بودند.
مسخ من به مسخ پینوکیو شبیه‌تر بود. مسخ ما، مسخ جمعی بود!
فقط علتش متفاوت بود. بسیار متفاوت!

تک و توکی آدم در خیابان دیده می‌شد. آنها سراسیمه در خیابان ‌می‌دویدند و به گاوها عکس تبلیغاتی و ساندیس می‌دادند. نفهمیدم خوشحالند یا ناراحت؟ آنقدر ریش داشتند که نیششان دیده نمی‌شد.

گرسنه بودم. در خانه کاه و یونجه نداشتیم. خواهری در خانه نداشتم تا برایم غذا بیاورد. یا حداقل ویولون بزند. موسیقی در شهر من قدغن بود. تنها و گرسنه در چهار دیواری خانه حصر شده بودم.

گرگور خودش اشتها نداشت. و گرنه سوسک، مشکلی برای پیدا کردن غذا ندارد. من اشتها داشتم. غذا نبود. غذای من #تحریم بود.
دوباره به قهرمان کافکا حسودی کردم. وضع او خیلی بهتر از من بود.
من برای خودم نبودم. ولی وقف خانواده هم نبودم. من فقط ابزاری بودم جهت نابودی دشمن. جهت خشمگین‌تر کردن دشمن!


مسخ کنندگان من، بعد مسخ هم دست از سرم برنداشتند. آنها روزی چند بار برای دوشیدنم می‌آمدند.
من تازه گاو شده بودم. سابقه دار‌ترها را به میدان گاو بازی هم می‌بردند تا روی بعضی گاوها را کم کنند.
کاش من هم سوسک می‌شدم.
مدتهاست گرسنه‌ام. شیرم خشک شده و گوشتی به تنم نمانده است. قصاب را خبر کرده‌اند تا هر چه سریعتر جلوی خسارت گرفته شود.

مسخ کنندگان من گرسنه‌اند. باید برایشان غذا فراهم شود.


#طاهره_جمشیدی
#انتخابات
#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
#احمد_شاملو و موسیقی

سروده‌های آهنگین و دلنشینِ زنده‌یاد #شاملو نشان از آمیزشِ آنها با #موسیقی دارد و ظاهراً ریشه‌ آن را می‌توان در دلبستگیِ شاعر، به موسیقیِ کلاسیک غربی جستجو کرد. اما شاملو به همان نسبت که به موسیقیِ کلاسیکِ غربی علاقه نشان داده است، به موسیقی سنتی ایرانی، بی‌مهر بود. عموماً مقوله شاملو و موسیقی را می‌توان در بخشهای زیر جستجو نمود:
موسیقیِ شعرِ شاملو، نقش و تأثیر مستقیمِ موسیقی در شعرِ "شاملو" و نقش و تأثیر سروده‌های او بر موسیقی ایرانی.

شاملو در گفتگو با محمد محمدعلی _نویسنده معاصرِ ایرانی_، موسیقی، شعر، رقص، نقاشی، معماری و ریاضیات را، از لحاظ جنبه‌های شهودی، دختران یک خانواده می‌نامد. وی در مقایسه‌ی شعر با موسیقی، این سخن را از #کافکا باز می‌گوید که: «لذت پیچیده‌ای که از موسیقی حاصل می‌شود، لذت خطرناکی است. اما شعر می‌کوشد پیچیدگی لذت را از بین ببرد و آن را به سطح هوشیاری برساند و انسانی کند. موسیقی، زندگی احساسی را دو چندان می‌کند اما شعر به آن مهار می‌زند و اعتلایش می‌بخشد.» نگاهی به کار و آثار پربار "احمد شاملو" در زمینه‌های گوناگون نشان می‌دهد که اگرچه موسیقی به گفته‌ او تأثیر ژرفی در هنر او داشته، اما نوشته یا اثری که مستقیماً درباره‌ موسیقی باشد، از او در دست نیست. تنها در برخی نوشته‌ها و گفتگوهایش اشاره‌‌‌ای به موسیقی هست که آخرین آنها اظهارِ بی‌مهریِ شدیدِ او به موسیقی سنتی ایرانی بود. اگر شاملو در شعر، از هرگونه قالب پیش‌ساخته می‌گریزد یا حتی با آن می‌ستیزد، در موسیقی منظور و مهرش به فرمِ کلاسیک، به ویژه رومانتیسم آن است که آن را موسیقی جهانی می‌داند. این در حالی است که از زمان "آرنولد شونبرگ" و "اشتوکهاوزن"، آهنگسازان اروپایی تلاش می‌کنند موسیقی ارکسترال را از قالب‌های کلاسیک آزاد سازند.
"شاملو" در گفتگو با ناصر حریری درباره پیوندش با موسیقی می‌گوید:
«روزگاری همه‌ آرزوهایم در موسیقیدان شدن به بن‌بست رسید. بعد به شعر پرداختم... شعر در من، التیام یافتن زخمِ موسیقی است. من می‌بایست یک آهنگساز می‌شدم، که فقر مادی و فرهنگی خانواده غیرممکنش کرد».

"دکتر #محمود_خوشنام، ناقدِ موسیقی درباره‌ پیشینه‌ برخورد شاملو با این هنر می‌گوید: «علاقه به موسیقی از نوجوانی در او پدید آمده بود. به گفته‌ خودش، در همسایگی‌شان خانواده‌ ارمنی بودند که دخترانشان پیانو می‌نواختند و او به نوای پیانوی آنها گوش می‌سپرد. سرانجام هم راهی پیدا می‌کند که از پشت‌بام دقیق‌تر و عمیق‌تر به آن نواها، گوش بسپارد. همین بود که او را «هوایی و دیوانه‌ موسیقی» کرد.
آنها بیشتر اتودهای "شوپن" را می‌نواختند. علاقه‌ "شاملو" به همین محدود نشد. او دو سالی نزد معلمی، درس هارمونی و کمپوزیسیون گرفت که به ثمر نرسید. خودِ او علتِ این ناکامی را فقر فرهنگی و مادی خانواده معرفی کرده که فکر می‌کنم اغراق است، چون خانواده‌ او از نظر فرهنگی و مادی در مضیقه نبود. به هر ترتیب این عقده‌ سرکوفته‌ موسیقی در او، او را به سوی شعر و راه شعر راهنمایی کرده است».

بی‌گمان تنها کلام آهنگین و دلنشین سروده‌های "شاملو"، نیست که او را یک آگاه و علاقمند به موسیقی نشان می‌دهد، بلکه تأثیرپذیری مستقیم از این هنر تا جایی است که از نخستین آثار تا آخرینِ آنها جای پای موسیقی را در شعر او می‌بینیم. این تأثیرها از لحاظ صوری در کاربرد اصطلاحات موسیقی مانند "گیتار شکسته"، "سمفونی تاریک"، "نت‌های بی‌شتاب سکوت" و نام سازها و جز اینها آشکارند...

ویدئو: مناظره کوتاه استاد #شجریان و #احمد_شاملو درباره موسیقی ایرانی

#شاه_فرتوت_ابریقستان
@oldkingofebrighestan
عزیز دلم، اگر بچه‌های فقیر خیابان را خوشحال می‌کنی، مرا هم خوشحال کن. من کمتر از آنها درمانده نیستم!
تو هیچ نمی‌توانی تصور کنی که من چه شباهت زیادی به فروشنده پیری دارم که شب با اجناس فروش نرفته‌اش به خانه می‌رود...

📜 نامه به فلیسه
#فرانتس_کافکا #کافکا
#شاه_فرتوت_ابریقستان
@oldkingofebrighestan
فلیسه، من با هر آنچه در وجودم به عنوان یک انسان خوب است، تو را دوست دارم.
با هر آنچه در وجودم سزاوار هشیار بودن در میان هستی می‌کند.
اگر این چیزی نیست، پس من هم چیزی نیستم... 

نامه به فلیسه
#کافکا
#شاه_فرتوت_ابریقستان
@oldkingofebrighestan
‌آنچه کم بود حرف نبود، باور بود!

#کافکا
#شاه_فرتوت_ابریقستان
@Oldkingofebrighestan
"به دام عشق افتادن شبیه ساختن یک مذهب تازه با یک خدای جایزالخطا است"

۲۴ اوت زادروز #خورخه_لوییس_بورخس نویسنده و شاعر آرژانتینی

خورخه لوئیس بورخس، شاعر، داستان کوتاه نویس، مقاله نویس و مترجم از چهره های بزرگ ادب اسپانیایی زبان و به روایتی مهم ترین نویسنده قرن بیستم در سال ۱۸۹۹ در بوینس آیرس پایتخت #آرژانتین به دنیا آمد.
پدرش معلم ادبیات انگلیسی بود و کتابخانه‌ای بزرگ داشت.
این کتابخانه مایه عیش این "کرم کتاب" از کودکی شد چنان که از همان کودکی شروع به خواندن آثار مارک تواین، رابرت لوئیس استیونسون، ادگار آلن پو و… پرداخت.

خانواده پدری بورخس به شکل ارثی به بیماری چشمی مبتلا می شدند. در ۱۹۱۴ برای درمان کم بینایی پدرش به ژنو رفتند. (این ارثیه شوم بعدها گریبان بورخس را گرفت) در همین دوران که مصادف با جنگ جهانی اول بود #بورخس در سوئیس به فراگیری زبان های فرانسه و آلمانی پرداخت چنان که آثار ادبی این دو زبان تاثیر زیادی بر او گذاشتند. در سال ۱۹۲۱ به آرژانتین بازگشت و زندگی ادبی را با راه انداختن مجلات ادبی و انتشار دفترهای شعرش ادامه داد.

بورخس کم بینا و بی تجربه برای گذران زندگی کارمند کتابخانه شد. این سالها سالهای پرباری در زندگی ادبی بورخس هستند. در همین سالها بود که مجموعه داستان «الف» را منتشر کرد. در سالهای بعد با روی کار آمدن #خوان_پرون ، بورخس به ریاست کتابخانه ملی آرژانتین رسید و استاد ادبیات در دانشگاه بوینس آیرس شد.

با دچار شدن به نابینایی مطلق بورخس از نوشتن متن‌های طولانی دست کشید و پس از آن آثارش به مادر، دوستان و منشیانش دیکته کرد.

از موثرترین نویسندگانی که بر بورخس اثر گذاشتند می‌توان از #فرانتس_کافکا نام برد.
بورخس در یکی از مقالات خود در مورد #کافکا نوشت: «هر نویسنده‌ای عناصر و شخصیت پیشرو خود را خلق می‌کند. آثار کافکا تصورات ما از گذشته و همینطور درک ما از آینده را اصلاح می‌کنند»
بورخس شروع دوران نویسندگیش را این گونه روایت کرده است:

«من نوشتن را با سبکی سخت خودآگاه و غريب و مبالغه آميز آغاز کردم. شايد علتش پروا و حجب جوانی بود. جوانان اکثرا بيم آن را دارند که طرحها و اشعارشان جالب نباشد. از اين رو با وسايلی ديگر در پنهان کاری يا هنرنمايی می‌کوشند. من در آغاز نويسندگی می‌کوشيدم تا سبک کلاسيک نويسندگان اسپانيايی قرن هفدهم را به کار گيرم.
بعد دريافتم که وظيفه من در مقام يک آرژانتينی آنست که چونان يک آرژانتينی بنويسم. پس يک فرهنگ آرژانتينی و آرژانتينی گری خريدم و چنان در سبک و واژگان، آرژانتينی دو آتشه‌ای شدم که ديگر نه مردم مرا می‌فهميدند و نه خودم می‌توانستم معانی کلمات را خوب به ياد آورم! کلمات مستقيما از فرهنگ لغت به دست نوشته من منتقل می‌شدند. بی آنکه از هيچ تجربه‌ای راه گرفته باشند!
اکنون پس از چندين و چند سال حس می‌کنم که بهترين راه، آنست که با واژگانی بسيار ساده بنويسی و همه ذهنت را متوجه کسی کنی که شعرای نوگرا بکلی خود را از او غافل و منفک کرده ند، يعنی به خواننده»

«برخی بورخس را پدر داستان نویسی آمریکای لاتین نامیده‌اند که بدون او شاید آثار نویسندگان بزرگ آن دیار مثل #ماریو_وارگاس_یوسا، #گابریل_گارسیا_مارکز ، "گیه‌یرمو کابررا اینفانته" و "کارلوس فوئنتس" هیچگاه خلق نمی‌شدند.

در زمینه سیاسی، بورخس ضد کمونیست بود، ضد فاشیست بود و ضد دولت پوپولیستی پرون نیز بود. در یک فاصله هفت هشت ساله که پرون از ریاست جمهوری برکنار شد، به او بسیار سخت گذشت. فکر می‌کنم بزرگترین اشتباه سیاسی او این بود که از دولت #کودتا جانب‌داری کرد. به هرحال او یک نوع آقامنشی سنتی داشت و از عوام که طرفدار دولت پوپولیستی و عدالت‌محور پرون بودند، خوشش نمی‌آمد و بیشتر به رفتار نظامی‌ها گرایش داشت. این‌ها باعث شد تا نویسندگان آن نسل که عمدتا گرایش چپ داشتند، زیاد او را تحویل نگرفتند و بورخس به انزوا رفت.

سوزان جیل لوین مترجم و سردبیر مجموعه آثار پنج جلدی بورخس که توسط انتشارات پنگوئن منتشر شده است می‌گوید:
«امروزه می‌توان بورخس را مهمترین نویسنده قرن بیستم قلمداد کرد. چون او یک قاره ادبی جدیدی را بین شمال و جنوب آمریکا، بین اروپا و آمریکا و بین جهان کهن و مدرنیته خلق کرد. بورخس با خلق اصیل ترین و اوریجیننال ترین ادبیات دوران خود به ما یاد داد که هیچ چیزی کاملا تازه نیست و خلق کردن در حقیقت بازآفریدن است.
همه ما یک ذهن واحد و متناقض هستیم و به واسطه زمان و فضا با یکدیگر مرتبطیم و اینکه آدمیان نه فقط خالق و سازنده داستان بلکه خود داستانند، اینکه هر آنچه که ما می‌اندیشیم و درک می‌کنیم افسانه است و هر جزء و گوشه‌ای از دانش ما نیز قصه است.»
خورخه لوئیس بورخس در سال ۱۹۸۶ درگذشت.

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
وقتی چیزی مرا رنج می‌داد،
در مورد آن با هیچکس حرفی نمی‌زدم!
خودم در موردش فکر می‌کردم،
به نتیجه می‌رسیدم و به تنهایی عمل می‌کردم!
نه اینکه واقعا احساس تنهایی بکنم،
نه بلکه فکر می‌کردم که انسان‌ها در آخر،
باید خودشان، خودشان را نجات بدهند!

#کافکا در کرانه
#هاروکی_موراکامی
12 ژانویه زادروز موراکامی بود

#شاه_فرتوت_ابریقستان
@Oldkingofebrighestan
راستی لذت "تنها بودن" را چشیده‌ای؟
قدم زدنِ تنها، دراز کشیدنِ تنها توی آفتاب؟ چه لذتِ بزرگی است برای یک موجود عذاب کشیده، برای قلب و سر! منظورم را می‌فهمی؟
آیا تا به حال مسافت زیادی را تنها قدم زده‌ای؟ قابلیّتِ لذت بردن از آن، دلالت بر مقدارِ زیادی فلاکتِ گذشته و نیز لذّت‌های گذشته دارد...
وقتی پسربچه بودم خیلی تنها می‌ماندم؛ اما آنها بیشتر به زورِ شرایط بود نه به انتخابِ خودم؛ امّا حالا، با شتاب به طرفِ تنهایی می‌روم، همان‌طور که رودخانه‌ها با شتاب به سویِ دریا سرازیر می‌شوند.

از نامه‌های #کافکا به فلیسه

#شاه_فرتوت_ابریقستان
@Oldkingofebrighestan
Ещё