این روزها خیلیها میپرسند «چه کسانی هنوز طرفدار این حکومت فاسد جائر باقی ماندهاند؟»
من بارها عرض کردهام که باید مراقب باشیم دچار "تعمیم مفرط" نشویم، طرفداران حکومت، انواع و اقسامی دارند، همانطور که مبارزان و مخالفان حکومت هم انواع و اقسامی دارند.
تعمیم مفرط، نوعی سادهسازی افراطی است. مغز ما تمایل دارد موضوعات پیچیده را چنان ساده کند که فهم آنها سریع و آسان به دست آید و این سادهسازی مزایایی نیز دارد؛ ولی افراط و عجله در سادهسازی، منجر به فهم غلطی از صورت مساله و تصمیمات نادرست میشود.
من یادداشت زیر را سالها پیش نوشته بودم تا یکی از انواع طرفداران حکومت را به مخاطبانم معرفی کنم. گمان میکنم اگر دچار تعمیم مفرط نشویم، شناخت این گروه، بخشی از پاسخ به این پرسش باشد که چه کسانی همچنان پشت سر "حاج آقا" نماز میخوانند!
در یادداشت "کارمند شریف اداره سلاخی" نیز، گروه دیگری از مهرههای حکومت را معرفی کردهام.
#میلان_کوندرا در رمان "زندگی جای دیگری است"،
#بارگاس_یوسا در رمان "گفتگو در کاتدرال" و
#روبر_مرل در رمان "مرگ، کسب و کار من است" نیز به خوبی روانشناسی برخی از مهرههای ماشین جهنمی حکومتهای خودکامه را تصویر کردهاند.
⬅️ماجرای مرغ تخم طلای امام جمعه
#محمدرضا_سرگلزایی- نوشته شده در سال ۱۳۸۸
در سالهای دهۀ شصت، داشتن ویدئوی خانگی جرمی بود شبیه به داشتن اسلحه گرم بدون مجوز! بعضیها یک دستگاه ویدئو را لای پتو میپیچیدند و چنانکه انگار نوزادی را در بغل گرفتهاند آن را به شتاب از خانه به ماشین میبردند و خانه به خانه یک دستگاه ویدئو را میچرخاندند تا بتوانند علاوه بر فیلمهای سینمایی تکراری و پُر از سانسور عصر جمعۀ صداوسیمای حکومتی، گهگاه چند فیلم سینمایی سانسور نشده را نیز تماشا کنند.
در همان سالها، امام جمعۀ جهرم یک دستگاه ویدئوی خانگی داشت که من اسمش را «مرغ تخم طلا» میگذارم!
امام جمعه که همچون اغلب ائمۀ جمعۀ نظام جمهوری اسلامی، بیشتر دل در حکومت دنیوی داشت تا امور اخروی، روشی داشت برای حکومت مطلق در شهر:
هرگاه مدیر جدیدی وارد شهر میشد، یکی از «ایادی امام جمعه» به عنوان فروشندۀ بازار سیاه به سراغ جناب مدیر میرفت و او را وسوسه میکرد که یک دستگاه ویدئوی خانگی بخرد تا در این شهر کوچک و غریب حوصلۀ خانوادهاش سر نرود. بالاخره جناب مدیر قانع میشد و پول را میپرداخت و ویدئو را به خانه میبرد؛ غافل از اینکه همان روز ماموران کمیته به خانهاش میریزند و آلات لهو و لعب را در آنجا مییابند!
مدیر بیچاره در یک لحظه تمام آمال و آرزوهای ارتقاء شغلیاش را نقش برآب میدید و وحشتزده از «رسوایی اخلاقی»، «آبروریزی» و «بریده شدن نان»، به دنبال پناهگاهی میگشت.
در این زمان، امامجمعه وارد کار میشد و «پا در میانی» میکرد و مدیر بیچاره با هزار بار پوزش و شرمندگی و تعهد به سر کار خود برمیگشت...
از این پس آقای مدیر، غلام حلقه به گوش «حاج آقا» میشد. امام جمعه بر تمام عزل و نصبها، مناقصهها و مزایدهها و پاداشها و ترفیعها اعمال نفوذ میکرد و مدیر هم که دستش زیر سنگ «حاج آقا» ب، ود «ولایت امام جمعه» را بر خود فرض میدانست!
ماجرای امام جمعۀ جهرم، سالهاست در سرتاسر نظام جمهوری اسلامی رواج دارد. نهادهای پشت پردهای در این نظام (همچون سونای زعفرانیه!) ماموریت دارند تا مدیران و افراد صاحب نفوذ را دچار آلودگیهای اخلاقی یا مالی کنند (و البته هرچه از عمر این حکومت گذشت،
#فساد گسترش یافت و تعمیق شد و جای آن ویدئوی معصوم را رسواییها و بدهکاریهای جدی گرفت.) این قربانیان به دام افتاده، طبقۀ اجتماعی خاصی را تشکیل میدهند که در اقشار و اصناف مختلفی حضور دارند. بسیاری از مدیران و افراد صاحب نفوذ (از هنرمندان و قهرمانان ورزشی گرفته تا ریشسفیدان بازار و مسجد) با «پا درمیانی» حاج آقا از تلهای که به دستور خود حاج آقا جلوی پایشان گذاشته شده بوده رهایی یافتهاند و «بدهکاران بزرگ» حاج آقا محسوب میشوند.
غرض از ذکر این ماجرا این بود که هموطنان بدانند همۀ آنها که در نماز جمعه و راهپیماییهای حکومتی، با پیراهن سفید یقه بسته و کت و شلوار سرمهای حضور مییابند، دلشان با نظام نیست. بخشی قابل توجه از آنها، از مشتریهای ویدئوی حاج آقا هستند.
روزی که "حاجآقا" بر زمین بیفتد، اگر دیگران قلوهسنگ به سوی "حاجآقا" پرتاب کنند، آنها پارهآجر به سر حاجآقا خواهند زد!
پ.ن.
#مانس_اشپربر، روانشناس اتریشی در کتاب «تحلیل روانشناختی استبداد و خودکامگی» مینویسد:
«برای فهم این نکته که چرا آدم قدرتطلب به هر وسیلۀ ممکن در صدد تصاحب قدرت است، نیاز چندانی به روانشناسی نیست. اما وقتی کسی به چماقی که بر سرش فرود میآید به چشم عصای اعجازگر مینگرد و آن را میبوسد، برای فهم چنین حالاتی به شدت به روانشناسی نیازمندیم».
http://t.center/oldkingofebrighestan