شاه فرتوت ابریقستان

#محمدرضا_سرگلزایی
Канал
Логотип телеграм канала شاه فرتوت ابریقستان
@oldkingofebrighestanПродвигать
2,64 тыс.
подписчиков
24,5 тыс.
фото
3,83 тыс.
видео
8,32 тыс.
ссылок
به مجله سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، ادبی، هنری، ورزشی #شاه_فرتوت_ابریقستان خوش آمدید... ارتباط با ادمین: @oldking1976
چرا مدیریت زئوسی بحران‌آفرین است؟

#چارلز_هندی در کتاب "خدایان مدیریت" مفهومی را مطرح می‌کند باعنوان "فرهنگ سازمان". از نظر وی اگر سازمانی به فرهنگ خودش آگاه نباشد، دچار "اسکیزوفرنیای فرهنگی" است. به این معنا که عملکردی ازهم‌گسیخته و غیرمنسجم دارد.
اما برای موفقیت یک سازمان (سیستم)، تنها خودآگاهی آن سازمان به فرهنگ خود کافی نیست، سازمانی موفّق است که فرهنگی متناسب با زمان، مکان، و وظایف خود داشته باشد. چارلز هندی در این کتاب "فرهنگ کار" سازمانها را برمبنای ربّ‌النوع‌های یونان باستان به چهار فرهنگ زئوسی، آپولونی، آتنایی و دیونیزوسی تقسیم می‌کند و نقاط ضعف و قوّت هر سازمان را بیان می‌کند.

سازمان‌های زئوسی، سازمان‌هایی هستند که براساس "رهبری کاریزماتیک" فردی که حکم "پدر خوانده" کارکنان را دارد اداره می‌شوند. پدرخوانده نسبت به بقیه در این حرفه پیشکسوت است. معمولأ بنیانگذار سازمان یا یکی از مؤسّسان آن است و فردی قدرتمند و باهوش و درعین حال سلطه‌جو، تمامیت‌خواه و انحصارطلب است. ارادت و اطاعت کارکنان نسبت به پدرخوانده، شالودهٔ اساسی این سیستم هاست و چارت سازمانی و تخصّص افراد آن‌قدر در جایگاه سازمانی‌شان دخالت ندارد که وفاداری به  پدرخوانده!
سازمانهای دیونیزوسی، سازمان‌هایی هستند که در آن‌ها هرکس بر مبنای ذائقه و سلیقه‌ خود بخش مربوط به‌خود را اداره می‌کند و واحدهای سازمانی همچون واحدهایی مستقل و موازی فعالیت می‌کنند. مثلأ در یک بازارچه، غرفه‌های مختلف براساس ذائقه و خلاقیت گرداننده‌شان، دکوراسیون، ساعت کار و محصولات مختلفی دارند و این تنوّع و تکثّر برای آن بازارچه یک مزیت به‌حساب می‌آید.

اما خلاف فرهنگ کار زئوسی و دیونیزوسی که "فردمحور" هستند، فرهنگ کار آپولو و آتنایی، فرهنگ‌های تیمی هستند که مبنای آنها بر اقتدار شخصی (کاریزما) یا خلاقیت فردی نیست، بلکه شالوده‌ آنها بر مهارت کار تیمی استوار است.
تفاوت سازمان‌های آپولونی و آتنایی در ایستایی و پویایی است. برای سازمان‌هایی که اساس آن‌ها بر ثبات و پیش‌بینی‌پذیری است، فرهنگ کار آپولونی مناسب است و برای سازمان‌هایی که اساس آن‌ها بر انعطاف و تغییرپذیری است، فرهنگ کار آتنایی مناسب است. سازمان بانک‌ها نمونه‌ای از یک سازمان آپولونی است. همه‌ شعبه‌های یک بانک در سرتاسر کشور استاندارد واحدی دارند که آن‌ها را برای مشتریان و سازمان‌های دیگر قابل پیش‌بینی می‌کند. از آن طرف وقتی یک تیم جراحی در اتاق عمل هرساعت یک بیمار متفاوت با بیمار قبلی را روی تخت عمل می‌خوابانند و لازم است به سرعت برای یک بیمار جدید هماهنگ و آماده شوند، شما نمونه‌ای از یک سازمان آتنایی را مشاهده می‌کنید.

فرهنگ‌های زئوسی و دیونیزوسی برای سازمان‌های کوچک و جوامع کوچک و بسته مناسب هستند درحالی که برای سازمان‌های بزرگ و جوامع مدرن، فرهنگ‌های آپولونی و آتنایی مناسبند.
صندوق قرض الحسنه‌ یک مسجد را می‌توان با الگوی زئوسی اداره کرد؛ اما یک بانک را نمی‌توان با الگوی زئوسی پیش برد. یک زورخانه را می‌توان برمبنای کاریزمای پهلوان و مرشد زورخانه اداره کرد؛ اما فدراسیون فوتبال را نمی‌توان با این سازوکار پیش برد!
بزرگ‌شدن و مدرن‌شدن جوامع، مهاجرت از فرهنگ‌های زئوسی و دیونیزوسی به فرهنگ‌های آتنایی و آپولونی را ضروری می‌کند. اگر جامعه یا سازمانی نتواند این مهاجرت را بپذیرد محکوم به عقب‌ماندن و پرداخت هزینه‌های هنگفت است. مقایسه‌ کشورهای توسعه‌یافته با کشورهایی که در مسیر توسعه درجا می‌زنند و پیش نمی‌روند به‌وضوح این تفاوت فرهنگ مدیریت را نشان می‌دهد.

مشکل مهم دیگر این است که زئوس‌ها به‌شدّت میل به ستایش‌شدن دارند بنابراین در شرایطی که کارها طبق روال مشخّصی پیش می‌روند و نیازی به مداخله و راهنمایی آن‌ها نیست به‌جای این‌که خوشحال باشند بدحال می‌شوند!
آنها دوست دارند مورد نیاز باشند و همیشه مریدان و نوچه‌ها برای گرفتن راهنمایی از آن‌ها صف کشیده باشند. نتیجه این که یک مدیر زئوسی به بحران و تنش نیاز دارد و اگر بحران و تنشی در سیستم وجود نداشته باشد او خود بحران و تنش ایجاد می‌کند تا نقش منحصر به فرد او در حلّ مسائل و عبور از بحران‌ها دیده شود و مورد ستایش قرارگیرد!
یک مدیر زئوسی در عرصه‌ صنعتی و اقتصادی مسئولیت‌ها را واگذار نمی‌کند و همیشه برای خود "حق وتو" قائل می‌شود... و سازمان هزینه‌های زیادی را بابت این اتلاف وقت و انرژی یا "وتو"های غیرضروری مدیر پرداخت می‌کند.
در حوزه‌ سیاسی نیز در می‌یابیم که چرا رهبرانی چون #صدام و خاندان کیم بدون درنظر داشتن منافع ملّی و حتّی منافع شخصی ایجاد جنگ می‌‌کنند.
وجود نهاد ولایت‌فقیه در قانون اساسی، سیستماتیزه‌کردن مدیریت زئوسی و مانع اساسی صلح و توسعه‌ ایران است.

دکتر #محمدرضا_سرگلزایی
http://t.center/oldkingofebrighestan
این روزها خیلی‌ها می‌پرسند «چه کسانی هنوز طرفدار این حکومت فاسد جائر باقی مانده‌اند؟»
من بارها عرض کرده‌ام که باید مراقب باشیم دچار "تعمیم مفرط" نشویم، طرفداران حکومت، انواع و اقسامی دارند، همانطور که مبارزان و مخالفان حکومت هم انواع و اقسامی دارند.
تعمیم مفرط، نوعی ساده‌سازی افراطی است. مغز ما تمایل دارد موضوعات پیچیده را چنان ساده کند که فهم آنها سریع و آسان به دست آید و این ساده‌سازی مزایایی نیز دارد؛ ولی افراط و عجله در ساده‌سازی، منجر به فهم غلطی از صورت مساله و تصمیمات نادرست می‌شود.
من یادداشت زیر را سالها پیش نوشته بودم تا یکی از انواع طرفداران حکومت را به مخاطبانم معرفی کنم. گمان می‌کنم اگر دچار تعمیم مفرط نشویم، شناخت این گروه، بخشی از پاسخ به این پرسش باشد که چه کسانی همچنان پشت سر "حاج آقا" نماز می‌خوانند!
در یادداشت "کارمند شریف اداره‌ سلاخی" نیز، گروه دیگری از مهره‌های حکومت را معرفی کرده‌ام.
#میلان_کوندرا در رمان "زندگی جای دیگری است"، #بارگاس_یوسا در رمان "گفتگو در کاتدرال" و #روبر_مرل در رمان "مرگ، کسب و کار من است" نیز به خوبی روانشناسی برخی از مهره‌های ماشین جهنمی حکومتهای خودکامه را تصویر کرده‌اند.

⬅️ماجرای مرغ تخم طلای امام جمعه
#محمدرضا_سرگلزایی- نوشته شده در سال ۱۳۸۸

در سالهای دهۀ شصت، داشتن ویدئوی خانگی جرمی بود شبیه به داشتن اسلحه‌ گرم بدون مجوز! بعضیها یک دستگاه ویدئو را لای پتو می‌پیچیدند و چنانکه انگار نوزادی را در بغل گرفته‌اند آن را به شتاب از خانه به ماشین می‌بردند و خانه به خانه یک دستگاه ویدئو را می‌چرخاندند تا بتوانند علاوه بر فیلمهای سینمایی تکراری و پُر از سانسور عصر جمعۀ صداوسیمای حکومتی، گهگاه چند فیلم سینمایی سانسور نشده را نیز تماشا کنند.
در همان سالها، امام جمعۀ جهرم یک دستگاه ویدئوی خانگی داشت که من اسمش را «مرغ تخم طلا» می‌گذارم!
امام جمعه که همچون اغلب ائمۀ جمعۀ نظام جمهوری اسلامی، بیشتر دل در حکومت دنیوی داشت تا امور اخروی، روشی داشت برای حکومت مطلق در شهر:
هرگاه مدیر جدیدی وارد شهر میشد، یکی از «ایادی امام جمعه» به عنوان فروشندۀ بازار سیاه به سراغ جناب مدیر می‌رفت و او را وسوسه می‌کرد که یک دستگاه ویدئوی خانگی بخرد تا در این شهر کوچک و غریب حوصلۀ خانواده‌اش سر نرود. بالاخره جناب مدیر قانع میشد و پول را می‌پرداخت و ویدئو را به خانه می‌برد؛ غافل از اینکه همان روز ماموران کمیته به خانه‌اش می‌ریزند و آلات لهو و لعب را در آنجا می‌یابند!
مدیر بیچاره در یک لحظه تمام آمال و آرزوهای ارتقاء شغلی‌اش را نقش برآب می‌دید و وحشت‌زده از «رسوایی اخلاقی»، «آبروریزی» و «بریده شدن نان»، به دنبال پناهگاهی می‌گشت.
در این زمان، امام‌جمعه وارد کار میشد و «پا در میانی» می‌کرد و مدیر بیچاره با هزار بار پوزش و شرمندگی و تعهد به سر کار خود برمی‌گشت...
از این پس آقای مدیر، غلام حلقه به گوش «حاج آقا» میشد. امام جمعه بر تمام عزل و نصب‌ها، مناقصه‌ها و مزایده‌ها و پاداش‌ها و ترفیع‌ها اعمال نفوذ می‌کرد و مدیر هم که دستش زیر سنگ «حاج آقا» ب، ود «ولایت امام جمعه» را بر خود فرض می‌دانست!

ماجرای امام جمعۀ جهرم، سالهاست در سرتاسر نظام جمهوری اسلامی رواج دارد. نهادهای پشت پرده‌ای در این نظام (همچون سونای زعفرانیه!) ماموریت دارند تا مدیران و افراد صاحب نفوذ را دچار آلودگی‌های اخلاقی یا مالی کنند (و البته هرچه از عمر این حکومت گذشت، #فساد گسترش یافت و تعمیق شد و جای آن ویدئوی معصوم را رسوایی‌ها و بدهکاری‌های جدی گرفت.) این قربانیان به دام افتاده، طبقۀ اجتماعی خاصی را تشکیل می‌دهند که در اقشار و اصناف مختلفی حضور دارند. بسیاری از مدیران و افراد صاحب نفوذ (از هنرمندان و قهرمانان ورزشی گرفته تا ریش‌سفیدان بازار و مسجد) با «پا درمیانی» حاج آقا از تله‌ای که به دستور خود حاج آقا جلوی پایشان گذاشته شده بوده رهایی یافته‌اند و «بدهکاران بزرگ» حاج آقا محسوب می‌شوند.
غرض از ذکر این ماجرا این بود که هموطنان بدانند همۀ آنها که در نماز جمعه و راهپیمایی‌های حکومتی، با پیراهن سفید یقه بسته و کت و شلوار سرمه‌ای حضور می‌یابند، دلشان با نظام نیست. بخشی قابل توجه از آنها، از مشتریهای ویدئوی حاج آقا هستند.
روزی که "حاج‌آقا" بر زمین بیفتد، اگر دیگران قلوه‌سنگ به سوی "حاج‌آقا" پرتاب کنند، آنها پاره‌آجر به سر حاج‌آقا خواهند زد!

پ.ن.
#مانس_اشپربر، روانشناس اتریشی در کتاب «تحلیل روانشناختی استبداد و خودکامگی» می‌نویسد:
«برای فهم این نکته که چرا آدم قدرت‌طلب به هر وسیلۀ ممکن در صدد تصاحب قدرت است، نیاز چندانی به روانشناسی نیست. اما وقتی کسی به چماقی که بر سرش فرود می‌آید به چشم عصای اعجازگر می‌نگرد و آن را می‌بوسد، برای فهم چنین حالاتی به شدت به روانشناسی نیازمندیم».

http://t.center/oldkingofebrighestan
خودفروشی

وقتی از #خودفروشی صحبت می‌کنیم، بیش‌تر افراد، به کسانی‌ فکر می‌کنند که #تن‌فروشی می‌کنند، اما من وقتی از «خودفروشی» صحبت می‌کنم، منظور دیگری دارم.
از نظرِ من، «خودفروشی» یعنی فردی حاضر باشد در ازای پول، تن به کاری بدهد که خودش آن را «غیراخلاقی» می‌داند.
افراد زیادی حاضرند در ازای پول زیاد، تن به کارهایی بدهند که پیش از دریافت این پول، خودشان چنین کارهایی را غیراخلاقی می‌دانسته‌اند. آنان در توجیه چنین کاری می‌گویند: «مأمورم و معذور!» و استدلال می‌کنند که: «اگر من این کار را نکنم، دیگری آن را انجام خواهد داد، چه فرقی می‌کند؟! به‌هرحال این کار را کسی انجام خواهد داد، چرا پول آن به من نرسد؟!»

حدود یک‌ سال پیش، فردی برای مشاوره به مطب من آمده بود. این فرد، تحصیلات بالایی داشت و در سیستمی کار می‌کرد که اساساً به آن بی‌اعتقاد بود و کارهای آن سیستم را اتلافِ‌ وقت و بودجه و انرژی می‌دانست، با این حال به آن کار ادامه می‌داد و دلیل کارش را این می‌دانست که اگر از آن سیستم استعفاء بدهد، در جای دیگر، درآمد کمتری خواهد داشت!
در تعریف من، این کار، «خودفروشی» است. درحالیکه در فرهنگ غالب جامعه، این فرد، یک فرد کاملاً منطقی‌ است چون مالکیت، قدرت و ثروت، نمره‌ای بالاتر از آزادگی، وارستگی و داشتن حق انتخاب دارد.

وقتی در جامعه‌ای چنین اتفاقی رُخ ‌دهد، نباید تعجب‌کنیم که هرروز شاهد رفتارهای غیراخلاقی مانند دروغ، ریاکاری، سهل‌انگاری، تقلب، کم‌کاری، دزدی، خشونت و... باشیم.
 
هر انتخابی در زندگی بهایی دارد؛ تا اولویت‌بندی خود را تغییر ندهیم، دنیای ‌ما تغییر نخواهد کرد: «گندم از گندم بروید، جو ز جو!» 

دکتر #محمدرضا_سرگلزایی
#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید
@oldkingofebrighestan
https://t.center/oldkingofebrighestan
تا ندانی که سخن عین صواب است مگوی
#شاه_فرتوت_ابریقستان
@oldkingofebrighestan

دکتر #محمدرضا_سرگلزایی (روانپزشک)

سعدی شیرازی در کتاب گرانقدر #گلستان حکایت مردی را آورده است که دچار ناراحتی چشم شد و برای معالجه‌ آن به «بیطار» (دامپزشک) مراجعه کرد. بیطار هم از همان دوا که در چشم چارپایان می‌ریخت، در چشم او ریخت و او نابینا شد. بیمار از دامپزشک شکایت کرد و ماجرا به دادگاه کشید. قاضی حکم داد که :«بر او هیچ تاوان نیست که اگر این خر نبودی پیش بیطار نرفتی.» و در نهایت، سعدی از حکایت چنین نتیجه می‌گیرد که:

بوریا باف اگر چه بافنده‌ ست
نبرندش به کارگاهِ حریر

#پیتر_دراکر (Peter Drucker) نظریه پرداز مدیریت می‌گوید:
«مدیریت خوب، یعنی انجام کارهای محدود ولی کیفی‌تر»
آدم های زیادی هستند که به خود اجازه می‌دهند در مورد همه چیز اظهار نظر کنند. آنها جسته و گریخته چیزهای زیادی می‌دانند اما هرگز در یک زمینه کارشناس نشده‌اند چرا که خواسته‌اند در همه امور کارشناس باشند. گرچه مصاحبت با چنین افرادی ممکن است خوشایند و مفید باشد اما مشورت جدی با چنین افرادی و سپردن تصمیم گیری خود به رأی آنان، تفاوتی با مراجعه‌ آن بیمار به بیطار ندارد. شاید راه معتبری برای آزمودن این که می‌توانید به کسی به عنوان کارشناس اعتماد کنید این است که او در پاسخ به سؤالات زیادی که مربوط به تخصص او نیست به راحتی می گوید: «نمی‌دانم»

برخلاف همه کاره‌ها که از هر نوع مشاوره‌ای که با آنها شود استقبال می‌کنند. کارشناسان هیچ علاقه‌ای به وارد شدن درحوزه‌هایی که از آن اطلاع کافی ندارند، نشان نمی‌دهند.

نکته‌ی جالب توجه این است که تنها فارغ التحصیلی از یک دانشگاه باعث نمی‌شود ما برخوردمان با مسائل کارشناسانه باشد. برخورد کارشناسانه نیاز به «اخلاق کارشناسانه» دارد. اخلاقی که ما را مجاب سازد با صراحت و صداقت به نادانی‌هایمان اعتراف کنیم و سعی نکنیم خود را عالم دهر و دانای کل نشان دهیم. افراد زیادی را می‌بینیم که علیرغم این که تحصیلات علمی دارند، «رویکرد علمی» در زندگی و مناسبات اجتماعی‌شان نفوذ نکرده است. آنان نیز هم چون «عمه خانم‌های همه کاره» (Agony Aunts) وارد همه کار می‌شوند.

سیاستمدارانی که در مورد هنر نظر می‌دهند، مهندسینی که در مورد مسائل حقوقی خود را صاحب نظر می‌دانند و جراحان مغزی که بیماران روانپزشکی را قبول می‌کنند، همه افرادی تحصیلکرده‌اند ولی تمایل عوامانه خود را برای دانای مطلق بودن کنترل نکرده‌اند.

حکایت می‌کنند که #بزرگمهر، دانشمند ایرانی عصر ساسانی روزهایی را بر تختگاهی چند پله بالاتر از مردم می‌نشست و به سؤالات علمی مردم پاسخ می‌داد. پیرزنی پیش آمد و چندین سؤال پرسید و بزرگمهر حکیم در پاسخ به همه آن سوؤالات «نمی‌دانم» گفت. پیرزن با عصبانیت گفت: «اگر نمی‌دانی پس چرا سه پله بالاتر از ما نشسته ای؟!» بزرگمهر پاسخ داد: «به اندازه‌ای که بیش از شما می‌دانم بالاتر نشسته‌ام، اگر قرار بود به اندازه‌ نمی‌دانم‌هایم بالاتر بنشینم باید تختگاهی برایم می‌ساختند که پلکانش تا آسمان کشیده شده باشد.» آنگاه بزرگمهر افزود: «همه چیز را همگان دانند و همگان هنوز از مادر زاده نشده‌اند.»

همه ما نیاز به شهامت بزرگمهر داریم، نیاز به این که به کاستی‌ها و ناتوانی‌هامان اعتراف کنیم حتی اگر کسانی به این دلیل ارزش ما را زیر سؤال ببرند.
سعدی شیرازی در جایی دیگر از «گلستان» می‌گوید:

تا ندانی که سخن عین صواب است مگوی

ظریفی می‌گفت: «اگر قرار بود همین سخن سعدی را ملاک قرار دهیم، جهان را چه سکوتی در برمی‌گرفت»

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan

http://up.upinja.com/5f377.jpeg