شاه فرتوت ابریقستان

#خیابانی
Канал
Логотип телеграм канала شاه فرتوت ابریقستان
@oldkingofebrighestanПродвигать
2,64 тыс.
подписчиков
24,5 тыс.
фото
3,83 тыс.
видео
8,32 тыс.
ссылок
به مجله سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، ادبی، هنری، ورزشی #شاه_فرتوت_ابریقستان خوش آمدید... ارتباط با ادمین: @oldking1976
۲۲شهریور ماه سالمرگ شیخ #محمد_خیابانی است.(۱۲۹۹-۱۲۵۹)
او همزمان با میرزاکوچک جنگلی در آذربایجان قیام کرد و با بیرون کردن حاکم دولتی سررشته را خود بدست گرفت.
ابهام موجود در شخصیت و اهداف او بسیار جالب است. دولت بارها از او خواست که از حکومت مرکزی تبعیت کند؛ اما هر بار پاسخ #خیابانی این بود که دولت باید آزادیستان را برسمیت بشناسد و این نامی بود که به #آذربایجان می‌داد!
#احمد_کسروی او را فردی مستبد می‌دانست که فریفته ستایندگانش شده است؛ اما #کسروی نیز خیابانی را بویژه بدلیل تلاشی که برای تقسیم عادلانه نان در قحطی تبریز کرده بود، می‌ستود.
سازمان اسناد انقلاب اسلامی از قول پیرمردی صد و چند ساله نقل کرده است که خیابانی در دوران قیام خود از #امام_حسین بعنوان الگو سخن می‌گفت؛ اما در کتاب "قیام شیخ محمد خیابانی" نوشتهٔ #کاتوزیان می‌خوانیم که خیابانی از #بابک_خرمدین بعنوان قهرمان یاد می‌کرد و در حیاط نشریه تجدد برای مردم از #آنارشیسم سخن می‌گفت.
ابهام در زندگی و اندیشه‌ها و اهداف او در نهایت با ابهام در مرگ او تکمیل شد. دولت به کمک نیروی قزاق دوباره سررشته آذربایجان را بدست گرفت و خیابانی از راه پشت بام به خانه همسایه گریخت و در زیرزمین پناه یافت اما دختر خردسالی او را دید و به نیروی دولتی پناهگاهش را افشا کرد و هجوم برای دستگیری خیابانی نیز با مرگ او تمام شد.
دولت می‌گفت خیابانی خودکشی کرده و پیروانش می‌گفتند که کشته شده است. به این شکل مرگ او نیز مبهم ماند همچون چهره دختربچه‌ای که پناهگاهش را افشا کرد؛ چهره‌ای که می‌تواند همزمان نماد معصومیت یا شیطنت باشد. شاید تاریخ همیشه لابلای این دوگانگی ورق خورده و سرنوشت خیابانی نیز از آن جدا نخواهد بود.
کسروی به روایت خود از خیابانی چنین پایان داده است: او رفت تا بار دیگر همراه با کشتگان و کشندگان خویش از خاک برخیزد و به نزد داور شتابد...

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
‍ برای نسلی که تفریحش لی‌لی، هفت‌سنگ،‌ گل کوچک و ... بود، یک مسابقه فوتبال،‌ آن هم در روزی که جدالی سخت بین امید و ناامیدی بود، اهمیت زیادی داشت.

آنقدر مهم بود که بچه‌های دبیرستانی، برای زودتر تعطیل کردن کلاس درس به مدیر مدرسه التماس کنند و یک رادیوی جیبی هم محض احتیاط همراه داشته باشند!

این فوتبال آنقدر مهم بود که یکی به زور سرفه کند تا خانواده‌اش مجاب شوند که بیمار است و باید در منزل استراحت کند! و وقتی فوتبال شروع شد، یادش برود که باید سرفه‌های ممتدی داشته باشد و بعد هم دعوای پدر را به جان بخرد...

اینجا بحث یک ملت بود، بازی آنقدر هیجان داشت که تخمه‌ای هم در کار نباشد. ندای قلب میلیونها ایرانی به خدا رسید. ملتی که چراغ علاءالدینی را روشن کرده و تا سر زیر پتو رفته، می‌خواست تیمش نبازد، یک مساوی می‌خواست، امید بود اما انگار هم نبود، دوست داشت تیمش نبازد اما انگار آرزویی محال بود، آنقدر دست نیافتنی که وقتی بازی دو بر صفر به سود استرالیا شد، خیلی‌ها تلویزیون را خاموش کردند.

ایران به دست خود، شانس‌های راحت‌تر را برای صعود از دست داده بود تا لقمه‌ای که خیلی راحت به دهان می‌رسید را دور سرش بچرخاند و بعد آماده خوردن کند.

مقابل ژاپن با وجود جانفشانی‌های #عابدزاده، ایران ۳بر ۲ مغلوب شد تا سرنوشت فوتبال ملی‌مان با نام استرالیا گره بخورد.

بازی رفت در آزادی یک بر یک مساوی شد و استرالیا کار خود را برای صعود در ملبورن با تماشاگران خودی راحت می‌دید.

بازی ظهر روز هشت آذر (به وقت تهران) با هجوم وحشتناک استرالیایی‌ها در مقابل دیدگان نزدیک به ۸۵ هزار تماشاگر در ورزشگاه کریکت ملبورن شروع شد.

« بسم‌الله الرحمن‌الرحیم. عزیزان صدای مرا از ورزشگاه کریکت بیرین ملبورن می‌شنوید...
در همین ابتدای کار فرصت برای رابی اسلیتر...»

بازی اینگونه با صدای #جواد_خیابانی آغاز شد. اگر هم امیدی بود، با این هجوم بی‌امان به یاس تبدیل می‌شد.

استرالیایی‌ها می‌زدند و عابدزاده می‌گرفت، دو تایش هم درون دروازه جای گرفت، هری کیول و ویدمار گلزنان میزبان بودند.

بازی ۲ بر صفر به سود استرالیا بود و این تنها یک معنی داشت:

خداحافظ جام‌جهانی

اما...کاری که تاریخ‌ساز شد👇👇👇

#پیترهور تماشاگرنمای استرالیایی که شاید هم برای مردمش تماشاگرنما نبود،‌ با کارد به جان قفس توری افتاد، نمی‌دانست همان هجوم تاریخ را رقم می‌زند...

#احمدرضا_عابدزاده کاپیتان تیم ملی ایران بود، از آن سوی میدان، امواج مثبت را برای هم‌تیمی‌هایش ارسال می‌کرد.

مرد برزیلی که سرمربی چند هفته‌ای تیم ملی ایران بود، پک محکمی به سیگار زد و آن را به گوشه‌ای انداخت...

در آن شرایط سخت و بحرانی که همه از صعود قطع امید کرده بودند، او همچنان می‌خندید، تماشاگرنما با عصبانیت تور دروازه ایران را پاره کرده بود اما عابدزاده خونسرد، گویی که هیچ نگرانی و استرسی ندارد، بی‌اعتنا به جو سنگین ورزشگاه، خودش را گرم کرد، با مدافعانش حرف زد، انگار نه انگار که اتفاقی افتاده، بازی از نگاه او ادامه داشت، همچنان که زندگی در بیرون از این چارچوب سبز جریان داشت.

بازی برای ایران از نو شروع شده بود، استرالیا با تری ونه‌بلز مغرورش، بلیت فرانسه را برای خود رزرو کرده بود.

شاید آژانس‌های مسافرتی هم در فکر سودهای کلانی بودند که از سفر تماشاگران به فرانسه عایدشان می‌شد.

کدام هتل، کدام پرواز؟ اما این پایان داستان بازی پلی‌آف آسیا نبود.

#کریم_باقری با پاس #خداداد_عزیزی دروازه مارک بوسنیچ را باز کرد، دوباره امید، اما استرالیا همچنان خودش را در فرانسه می‌دید، لحظاتی بعد خداداد عزیزی...

«باز هم #خداداد، باز هم روی زمین، این غزال تیزپای فوتبال ایران»

صدای #خیابانی صدای ماندگاری شد که با این بازی عجین گشت.

حماسه #ملبورن، حماسه جواد خیابانی هم بود!

پرچم ایران بر فراز دستان #علی_دایی و احمدرضا عابدزاده...

سکوت بود و ورزشگاه کریکت بیرین ملبورن

بچه‌های آن روز پاییزی که مرگ و امید را در یک نود دقیقه‌ فراموش نشدنی تجربه کردند، حالا هر کدام برای خودشان کسی شده‌اند، شاید دیگر به اندازه آن هشت آذر،‌ فوتبال را دوست نداشته باشند اما هنوز هم به موفقیت تیم ملی امید دارند...


#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
۲۲شهریور ماه سالمرگ شیخ #محمد_خیابانی است.(۱۲۹۹-۱۲۵۹)
او همزمان با میرزاکوچک جنگلی در آذربایجان قیام کرد و با بیرون کردن حاکم دولتی سررشته را خود بدست گرفت.
ابهام موجود در شخصیت و اهداف او بسیار جالب است. دولت بارها از او خواست که از حکومت مرکزی تبعیت کند؛ اما هر بار پاسخ #خیابانی این بود که دولت باید آزادیستان را برسمیت بشناسد و این نامی بود که به #آذربایجان می‌داد!
#احمد_کسروی او را فردی مستبد می‌دانست که فریفته ستایندگانش شده است؛ اما #کسروی نیز خیابانی را بویژه بدلیل تلاشی که برای تقسیم عادلانه نان در قحطی تبریز کرده بود، می‌ستود.
سازمان اسناد انقلاب اسلامی از قول پیرمردی صد و چند ساله نقل کرده است که خیابانی در دوران قیام خود از #امام_حسین بعنوان الگو سخن می‌گفت؛ اما در کتاب "قیام شیخ محمد خیابانی" نوشتهٔ #کاتوزیان می‌خوانیم که خیابانی از #بابک_خرمدین بعنوان قهرمان یاد می‌کرد و در حیاط نشریه تجدد برای مردم از #آنارشیسم سخن می‌گفت.
ابهام در زندگی و اندیشه‌ها و اهداف او در نهایت با ابهام در مرگ او تکمیل شد. دولت به کمک نیروی قزاق دوباره سررشته آذربایجان را بدست گرفت و خیابانی از راه پشت بام به خانه همسایه گریخت و در زیرزمین پناه یافت اما دختر خردسالی او را دید و به نیروی دولتی پناهگاهش را افشا کرد و هجوم برای دستگیری خیابانی نیز با مرگ او تمام شد.
دولت می‌گفت خیابانی خودکشی کرده و پیروانش می‌گفتند که کشته شده است. به این شکل مرگ او نیز مبهم ماند همچون چهره دختربچه‌ای که پناهگاهش را افشا کرد؛ چهره‌ای که می‌تواند همزمان نماد معصومیت یا شیطنت باشد. شاید تاریخ همیشه لابلای این دوگانگی ورق خورده و سرنوشت خیابانی نیز از آن جدا نخواهد بود.
کسروی به روایت خود از خیابانی چنین پایان داده است: او رفت تا بار دیگر همراه با کشتگان و کشندگان خویش از خاک برخیزد و به نزد داور شتابد...

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
‍ برای نسلی که تفریحش لی‌لی، هفت‌سنگ،‌ گل کوچک و ... بود، یک مسابقه فوتبال،‌ آن هم در روزی که جدالی سخت بین امید و ناامیدی بود، اهمیت زیادی داشت.

آنقدر مهم بود که بچه‌های دبیرستانی، برای زودتر تعطیل کردن کلاس درس به مدیر مدرسه التماس کنند و یک رادیوی جیبی هم محض احتیاط همراه داشته باشند!

این فوتبال آنقدر مهم بود که یکی به زور سرفه کند تا خانواده‌اش مجاب شوند که بیمار است و باید در منزل استراحت کند! و وقتی فوتبال شروع شد، یادش برود که باید سرفه‌های ممتدی داشته باشد و بعد هم دعوای پدر را به جان بخرد...

اینجا بحث یک ملت بود، بازی آنقدر هیجان داشت که تخمه‌ای هم در کار نباشد. ندای قلب میلیونها ایرانی به خدا رسید. ملتی که چراغ علاءالدینی را روشن کرده و تا سر زیر پتو رفته، می‌خواست تیمش نبازد، یک مساوی می‌خواست، امید بود اما انگار هم نبود، دوست داشت تیمش نبازد اما انگار آرزویی محال بود، آنقدر دست نیافتنی که وقتی بازی دو بر صفر به سود استرالیا شد، خیلی‌ها تلویزیون را خاموش کردند.

ایران به دست خود، شانس‌های راحت‌تر را برای صعود از دست داده بود تا لقمه‌ای که خیلی راحت به دهان می‌رسید را دور سرش بچرخاند و بعد آماده خوردن کند.

مقابل ژاپن با وجود جانفشانی‌های #عابدزاده، ایران ۳بر ۲ مغلوب شد تا سرنوشت فوتبال ملی‌مان با نام استرالیا گره بخورد.

بازی رفت در آزادی یک بر یک مساوی شد و استرالیا کار خود را برای صعود در ملبورن با تماشاگران خودی راحت می‌دید.

بازی ظهر روز هشت آذر (به وقت تهران) با هجوم وحشتناک استرالیایی‌ها در مقابل دیدگان نزدیک به ۸۵ هزار تماشاگر در ورزشگاه کریکت ملبورن شروع شد.

« بسم‌الله الرحمن‌الرحیم. عزیزان صدای مرا از ورزشگاه کریکت بیرین ملبورن می‌شنوید...
در همین ابتدای کار فرصت برای رابی اسلیتر...»

بازی اینگونه با صدای #جواد_خیابانی آغاز شد. اگر هم امیدی بود، با این هجوم بی‌امان به یاس تبدیل می‌شد.

استرالیایی‌ها می‌زدند و عابدزاده می‌گرفت، دو تایش هم درون دروازه جای گرفت، هری کیول و ویدمار گلزنان میزبان بودند.

بازی ۲ بر صفر به سود استرالیا بود و این تنها یک معنی داشت:

خداحافظ جام‌جهانی

اما...کاری که تاریخ‌ساز شد👇👇👇

#پیترهور تماشاگرنمای استرالیایی که شاید هم برای مردمش تماشاگرنما نبود،‌ با کارد به جان قفس توری افتاد، نمی‌دانست همان هجوم تاریخ را رقم می‌زند...

#احمدرضا_عابدزاده کاپیتان تیم ملی ایران بود، از آن سوی میدان، امواج مثبت را برای هم‌تیمی‌هایش ارسال می‌کرد.

مرد برزیلی که سرمربی چند هفته‌ای تیم ملی ایران بود، پک محکمی به سیگار زد و آن را به گوشه‌ای انداخت...

در آن شرایط سخت و بحرانی که همه از صعود قطع امید کرده بودند، او همچنان می‌خندید، تماشاگرنما با عصبانیت تور دروازه ایران را پاره کرده بود اما عابدزاده خونسرد، گویی که هیچ نگرانی و استرسی ندارد، بی‌اعتنا به جو سنگین ورزشگاه، خودش را گرم کرد، با مدافعانش حرف زد، انگار نه انگار که اتفاقی افتاده، بازی از نگاه او ادامه داشت، همچنان که زندگی در بیرون از این چارچوب سبز جریان داشت.

بازی برای ایران از نو شروع شده بود، استرالیا با تری ونه‌بلز مغرورش، بلیت فرانسه را برای خود رزرو کرده بود.

شاید آژانس‌های مسافرتی هم در فکر سودهای کلانی بودند که از سفر تماشاگران به فرانسه عایدشان می‌شد.

کدام هتل، کدام پرواز؟ اما این پایان داستان بازی پلی‌آف آسیا نبود.

#کریم_باقری با پاس #خداداد_عزیزی دروازه مارک بوسنیچ را باز کرد، دوباره امید، اما استرالیا همچنان خودش را در فرانسه می‌دید، لحظاتی بعد خداداد عزیزی...

«باز هم #خداداد، باز هم روی زمین، این غزال تیزپای فوتبال ایران»

صدای #خیابانی صدای ماندگاری شد که با این بازی عجین گشت.

حماسه #ملبورن، حماسه جواد خیابانی هم بود!

پرچم ایران بر فراز دستان #علی_دایی و احمدرضا عابدزاده...

سکوت بود و ورزشگاه کریکت بیرین ملبورن

بچه‌های آن روز پاییزی که مرگ و امید را در یک نود دقیقه‌ فراموش نشدنی تجربه کردند، حالا هر کدام برای خودشان کسی شده‌اند، شاید دیگر به اندازه آن هشت آذر،‌ فوتبال را دوست نداشته باشند اما هنوز هم به موفقیت تیم ملی امید دارند...


#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
۲۲شهریور ماه سالمرگ شیخ #محمد_خیابانی است. او همزمان با #میرزاکوچک_جنگلی در آذربایجان قیام کرد و با بیرون کردن حاکم دولتی سررشته را خود بدست گرفت.
ابهام موجود در شخصیت و اهداف او بسیار جالب است. دولت بارها از او خواست که از حکومت مرکزی تبعیت کند اما هر بار پاسخ #خیابانی این بود که دولت باید آزادیستان را برسمیت بشناسد و این نامی بود که به آذربایجان می‌داد. #احمد_کسروی او را فردی مستبد می‌دانست که فریفته ستایندگانش شده است اما کسروی نیز خیابانی را بویژه بدلیل تلاشی که برای تقسیم عادلانه نان در قحطی تبریز کرده بود، می‌ستود. سازمان اسناد انقلاب اسلامی از قول پیرمردی صد و چند ساله نقل کرده است که خیابانی در دوران قیام خود از #امام_حسین بعنوان الگو سخن می‌گفت اما در کتاب قیام شیخ محمد خیابانی نوشته کاتوزیان میخوانیم که خیابانی از #بابک_خرم‌دین بعنوان قهرمان یاد می‌کرد و در حیاط نشریه تجدد برای مردم از آنارشیسم سخن می‌گفت.
ابهام در زندگی و اندیشه‌ها و اهداف او در نهایت با ابهام در مرگ او تکمیل شد. دولت به کمک نیروی قزاق دوباره سررشته آذربایجان را بدست گرفت و خیابانی از راه پشت بام به خانه همسایه گریخت و در زیرزمین پناه یافت اما دختر خردسالی او را دید و به نیروی دولتی پناهگاهش را افشا کرد و هجوم برای دستگیری خیابانی نیز با مرگ او تمام شد.
دولت می‌گفت خیابانی خودکشی کرده و پیروانش می‌گفتند که کشته شده است. به این شکل مرگ او نیز مبهم ماند همچون چهره دختربچه‌ای که پناهگاهش را افشا کرد چهره‌ای که می‌تواند همزمان نماد معصومیت یا شیطنت باشد. شاید تاریخ همیشه لابلای این دوگانگی ورق خورده و سرنوشت خیابانی نیز از آن جدا نخواهد بود.
کسروی به روایت خود از خیابانی چنین پایان داده است: او رفت تا بار دیگر همراه با کشتگان و کشندگان خویش از خاک برخیزد و به نزد داور شتابد.

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
‍ برای نسلی که تفریحش لی‌لی، هفت‌سنگ،‌ گل کوچک و ... بود، یک مسابقه فوتبال،‌ آن هم در روزی که جدالی سخت بین امید و ناامیدی بود، اهمیت زیادی داشت.

آنقدر مهم بود که بچه‌های دبیرستانی، برای زودتر تعطیل کردن کلاس درس به مدیر مدرسه التماس کنند و یک رادیوی جیبی هم محض احتیاط همراه داشته باشند!

این فوتبال آنقدر مهم بود که یکی به زور سرفه کند تا خانواده‌اش مجاب شوند که بیمار است و باید در منزل استراحت کند! و وقتی فوتبال شروع شد، یادش برود که باید سرفه‌های ممتدی داشته باشد و بعد هم دعوای پدر را به جان بخرد...

اینجا بحث یک ملت بود، بازی آنقدر هیجان داشت که تخمه‌ای هم در کار نباشد. ندای قلب میلیونها ایرانی به خدا رسید. ملتی که چراغ علاءالدینی را روشن کرده و تا سر زیر پتو رفته، می‌خواست تیمش نبازد، یک مساوی می‌خواست، امید بود اما انگار هم نبود، دوست داشت تیمش نبازد اما انگار آرزویی محال بود، آنقدر دست نیافتنی که وقتی بازی دو بر صفر به سود استرالیا شد، خیلی‌ها تلویزیون را خاموش کردند.

ایران به دست خود، شانس‌های راحت‌تر را برای صعود از دست داده بود تا لقمه‌ای که خیلی راحت به دهان می‌رسید را دور سرش بچرخاند و بعد آماده خوردن کند.

مقابل ژاپن با وجود جانفشانی‌های #عابدزاده، ایران ۳بر ۲ مغلوب شد تا سرنوشت فوتبال ملی‌مان با نام استرالیا گره بخورد.

بازی رفت در آزادی یک بر یک مساوی شد و استرالیا کار خود را برای صعود در ملبورن با تماشاگران خودی راحت می‌دید.

بازی ظهر روز هشت آذر (به وقت تهران) با هجوم وحشتناک استرالیایی‌ها در مقابل دیدگان نزدیک به ۸۵ هزار تماشاگر در ورزشگاه کریکت ملبورن شروع شد.

« بسم‌الله الرحمن‌الرحیم. عزیزان صدای مرا از ورزشگاه کریکت بیرین ملبورن می‌شنوید...
در همین ابتدای کار فرصت برای رابی اسلیتر...»

بازی اینگونه با صدای #جواد_خیابانی آغاز شد. اگر هم امیدی بود، با این هجوم بی‌امان به یاس تبدیل می‌شد.

استرالیایی‌ها می‌زدند و عابدزاده می‌گرفت، دو تایش هم درون دروازه جای گرفت، هری کیول و ویدمار گلزنان میزبان بودند.

بازی ۲ بر صفر به سود استرالیا بود و این تنها یک معنی داشت:

خداحافظ جام‌جهانی

اما...کاری که تاریخ‌ساز شد👇👇👇

#پیترهور تماشاگرنمای استرالیایی که شاید هم برای مردمش تماشاگرنما نبود،‌ با کارد به جان قفس توری افتاد، نمی‌دانست همان هجوم تاریخ را رقم می‌زند...

#احمدرضا_عابدزاده کاپیتان تیم ملی ایران بود، از آن سوی میدان، امواج مثبت را برای هم‌تیمی‌هایش ارسال می‌کرد.

مرد برزیلی که سرمربی چند هفته‌ای تیم ملی ایران بود، پک محکمی به سیگار زد و آن را به گوشه‌ای انداخت...

در آن شرایط سخت و بحرانی که همه از صعود قطع امید کرده بودند، او همچنان می‌خندید، تماشاگرنما با عصبانیت تور دروازه ایران را پاره کرده بود اما عابدزاده خونسرد، گویی که هیچ نگرانی و استرسی ندارد، بی‌اعتنا به جو سنگین ورزشگاه، خودش را گرم کرد، با مدافعانش حرف زد، انگار نه انگار که اتفاقی افتاده، بازی از نگاه او ادامه داشت، همچنان که زندگی در بیرون از این چارچوب سبز جریان داشت.

بازی برای ایران از نو شروع شده بود، استرالیا با تری ونه‌بلز مغرورش، بلیت فرانسه را برای خود رزرو کرده بود.

شاید آژانس‌های مسافرتی هم در فکر سودهای کلانی بودند که از سفر تماشاگران به فرانسه عایدشان می‌شد.

کدام هتل، کدام پرواز؟ اما این پایان داستان بازی پلی‌آف آسیا نبود.

#کریم_باقری با پاس #خداداد_عزیزی دروازه مارک بوسنیچ را باز کرد، دوباره امید، اما استرالیا همچنان خودش را در فرانسه می‌دید، لحظاتی بعد خداداد عزیزی...

«باز هم #خداداد، باز هم روی زمین، این غزال تیزپای فوتبال ایران»

صدای #خیابانی صدای ماندگاری شد که با این بازی عجین گشت.

حماسه #ملبورن، حماسه جواد خیابانی هم بود!

پرچم ایران بر فراز دستان #علی_دایی و احمدرضا عابدزاده...

سکوت بود و ورزشگاه کریکت بیرین ملبورن

بچه‌های آن روز پاییزی که مرگ و امید را در یک نود دقیقه‌ فراموش نشدنی تجربه کردند، حالا هر کدام برای خودشان کسی شده‌اند، شاید دیگر به اندازه آن هشت آذر،‌ فوتبال را دوست نداشته باشند اما هنوز هم به موفقیت تیم ملی امید دارند...


#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
‍ برای نسلی که تفریحش لی‌لی، هفت‌سنگ،‌ گل کوچک و ... بود، یک مسابقه فوتبال،‌ آن هم در روزی که جدالی سخت بین امید و ناامیدی بود، اهمیت زیادی داشت.

آنقدر مهم بود که بچه‌های دبیرستانی، برای زودتر تعطیل کردن کلاس درس به مدیر مدرسه التماس کنند و یک رادیوی جیبی هم محض احتیاط همراه داشته باشند!

این فوتبال آنقدر مهم بود که یکی به زور سرفه کند تا خانواده‌اش مجاب شوند که بیمار است و باید در منزل استراحت کند! و وقتی فوتبال شروع شد، یادش برود که باید سرفه‌های ممتدی داشته باشد و بعد هم دعوای پدر را به جان بخرد...

اینجا بحث یک ملت بود، بازی آنقدر هیجان داشت که تخمه‌ای هم در کار نباشد. ندای قلب میلیونها ایرانی به خدا رسید. ملتی که چراغ علاءالدینی را روشن کرده و تا سر زیر پتو رفته، می‌خواست تیمش نبازد، یک مساوی می‌خواست، امید بود اما انگار هم نبود، دوست داشت تیمش نبازد اما انگار آرزویی محال بود، آنقدر دست نیافتنی که وقتی بازی دو بر صفر به سود استرالیا شد، خیلی‌ها تلویزیون را خاموش کردند.

ایران به دست خود، شانس‌های راحت‌تر را برای صعود از دست داده بود تا لقمه‌ای که خیلی راحت به دهان می‌رسید را دور سرش بچرخاند و بعد آماده خوردن کند.

مقابل ژاپن با وجود جانفشانی‌های #عابدزاده، ایران ۳بر ۲ مغلوب شد تا سرنوشت فوتبال ملی‌مان با نام استرالیا گره بخورد.

بازی رفت در آزادی یک بر یک مساوی شد و استرالیا کار خود را برای صعود در ملبورن با تماشاگران خودی راحت می‌دید.

بازی ظهر روز هشت آذر (به وقت تهران) با هجوم وحشتناک استرالیایی‌ها در مقابل دیدگان نزدیک به ۸۵ هزار تماشاگر در ورزشگاه کریکت ملبورن شروع شد.

« بسم‌الله الرحمن‌الرحیم. عزیزان صدای مرا از ورزشگاه کریکت بیرین ملبورن می‌شنوید...
در همین ابتدای کار فرصت برای رابی اسلیتر...»

بازی اینگونه با صدای #جواد_خیابانی آغاز شد. اگر هم امیدی بود، با این هجوم بی‌امان به یاس تبدیل می‌شد.

استرالیایی‌ها می‌زدند و عابدزاده می‌گرفت، دو تایش هم درون دروازه جای گرفت، هری کیول و ویدمار گلزنان میزبان بودند.

بازی ۲ بر صفر به سود استرالیا بود و این تنها یک معنی داشت:

خداحافظ جام‌جهانی

اما...کاری که تاریخ‌ساز شد👇👇👇

#پیترهور تماشاگرنمای استرالیایی که شاید هم برای مردمش تماشاگرنما نبود،‌ با کارد به جان قفس توری افتاد، نمی‌دانست همان هجوم تاریخ را رقم می‌زند...

#احمدرضا_عابدزاده کاپیتان تیم ملی ایران بود، از آن سوی میدان، امواج مثبت را برای هم‌تیمی‌هایش ارسال می‌کرد.

مرد برزیلی که سرمربی چند هفته‌ای تیم ملی ایران بود، پک محکمی به سیگار زد و آن را به گوشه‌ای انداخت...

در آن شرایط سخت و بحرانی که همه از صعود قطع امید کرده بودند، او همچنان می‌خندید، تماشاگرنما با عصبانیت تور دروازه ایران را پاره کرده بود اما عابدزاده خونسرد، گویی که هیچ نگرانی و استرسی ندارد، بی‌اعتنا به جو سنگین ورزشگاه، خودش را گرم کرد، با مدافعانش حرف زد، انگار نه انگار که اتفاقی افتاده، بازی از نگاه او ادامه داشت، همچنان که زندگی در بیرون از این چارچوب سبز جریان داشت.

بازی برای ایران از نو شروع شده بود، استرالیا با تری ونه‌بلز مغرورش، بلیت فرانسه را برای خود رزرو کرده بود.

شاید آژانس‌های مسافرتی هم در فکر سودهای کلانی بودند که از سفر تماشاگران به فرانسه عایدشان می‌شد.

کدام هتل، کدام پرواز؟ اما این پایان داستان بازی پلی‌آف آسیا نبود.

#کریم_باقری با پاس #خداداد_عزیزی دروازه مارک بوسنیچ را باز کرد، دوباره امید، اما استرالیا همچنان خودش را در فرانسه می‌دید، لحظاتی بعد خداداد عزیزی...

«باز هم #خداداد، باز هم روی زمین، این غزال تیزپای فوتبال ایران»

صدای #خیابانی صدای ماندگاری شد که با این بازی عجین گشت.

حماسه #ملبورن، حماسه جواد خیابانی هم بود!

پرچم ایران بر فراز دستان #علی_دایی و احمدرضا عابدزاده...

سکوت بود و ورزشگاه کریکت بیرین ملبورن

بچه‌های آن روز پاییزی که مرگ و امید را در یک نود دقیقه‌ فراموش نشدنی تجربه کردند، حالا هر کدام برای خودشان کسی شده‌اند، شاید دیگر به اندازه آن هشت آذر،‌ فوتبال را دوست نداشته باشند اما هنوز هم به موفقیت تیم ملی امید دارند...


#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
‍ برای نسلی که تفریحش لی‌لی، هفت‌سنگ،‌ گل کوچک و ... بود، یک مسابقه فوتبال،‌ آن هم در روزی که جدالی سخت بین امید و ناامیدی بود، اهمیت زیادی داشت.

آنقدر مهم بود که بچه‌های دبیرستانی، برای زودتر تعطیل کردن کلاس درس به مدیر مدرسه التماس کنند و یک رادیوی جیبی هم محض احتیاط همراه داشته باشند!

این فوتبال آنقدر مهم بود که یکی به زور سرفه کند تا خانواده‌اش مجاب شوند که بیمار است و باید در منزل استراحت کند! و وقتی فوتبال شروع شد، یادش برود که باید سرفه‌های ممتدی داشته باشد و بعد هم دعوای پدر را به جان بخرد...

اینجا بحث یک ملت بود، بازی آنقدر هیجان داشت که تخمه‌ای هم در کار نباشد. ندای قلب میلیونها ایرانی به خدا رسید. ملتی که چراغ علاءالدینی را روشن کرده و تا سر زیر پتو رفته، می‌خواست تیمش نبازد، یک مساوی می‌خواست، امید بود اما انگار هم نبود، دوست داشت تیمش نبازد اما انگار آرزویی محال بود، آنقدر دست نیافتنی که وقتی بازی دو بر صفر به سود استرالیا شد، خیلی‌ها تلویزیون را خاموش کردند.

ایران به دست خود، شانس‌های راحت‌تر را برای صعود از دست داده بود تا لقمه‌ای که خیلی راحت به دهان می‌رسید را دور سرش بچرخاند و بعد آماده خوردن کند.

مقابل ژاپن با وجود جانفشانی‌های #عابدزاده، ایران ۳بر ۲ مغلوب شد تا سرنوشت فوتبال ملی‌مان با نام استرالیا گره بخورد.

بازی رفت در آزادی یک بر یک مساوی شد و استرالیا کار خود را برای صعود در ملبورن با تماشاگران خودی راحت می‌دید.

بازی ظهر روز هشت آذر (به وقت تهران) با هجوم وحشتناک استرالیایی‌ها در مقابل دیدگان نزدیک به ۸۵ هزار تماشاگر در ورزشگاه کریکت ملبورن شروع شد.

« بسم‌الله الرحمن‌الرحیم. عزیزان صدای مرا از ورزشگاه کریکت بیرین ملبورن می‌شنوید...
در همین ابتدای کار فرصت برای رابی اسلیتر...»

بازی اینگونه با صدای #جواد_خیابانی آغاز شد. اگر هم امیدی بود، با این هجوم بی‌امان به یاس تبدیل می‌شد.

استرالیایی‌ها می‌زدند و عابدزاده می‌گرفت، دو تایش هم درون دروازه جای گرفت، هری کیول و ویدمار گلزنان میزبان بودند.

بازی ۲ بر صفر به سود استرالیا بود و این تنها یک معنی داشت:

خداحافظ جام‌جهانی

اما...کاری که تاریخ‌ساز شد👇👇👇

#پیترهور تماشاگرنمای استرالیایی که شاید هم برای مردمش تماشاگرنما نبود،‌ با کارد به جان قفس توری افتاد، نمی‌دانست همان هجوم تاریخ را رقم می‌زند...

#احمدرضا_عابدزاده کاپیتان تیم ملی ایران بود، از آن سوی میدان، امواج مثبت را برای هم‌تیمی‌هایش ارسال می‌کرد.

مرد برزیلی که سرمربی چند هفته‌ای تیم ملی ایران بود، پک محکمی به سیگار زد و آن را به گوشه‌ای انداخت...

در آن شرایط سخت و بحرانی که همه از صعود قطع امید کرده بودند، او همچنان می‌خندید، تماشاگرنما با عصبانیت تور دروازه ایران را پاره کرده بود اما عابدزاده خونسرد، گویی که هیچ نگرانی و استرسی ندارد، بی‌اعتنا به جو سنگین ورزشگاه، خودش را گرم کرد، با مدافعانش حرف زد، انگار نه انگار که اتفاقی افتاده، بازی از نگاه او ادامه داشت، همچنان که زندگی در بیرون از این چارچوب سبز جریان داشت.

بازی برای ایران از نو شروع شده بود، استرالیا با تری ونه‌بلز مغرورش، بلیت فرانسه را برای خود رزرو کرده بود.

شاید آژانس‌های مسافرتی هم در فکر سودهای کلانی بودند که از سفر تماشاگران به فرانسه عایدشان می‌شد.

کدام هتل، کدام پرواز؟ اما این پایان داستان بازی پلی‌آف آسیا نبود.

#کریم_باقری با پاس #خداداد_عزیزی دروازه مارک بوسنیچ را باز کرد، دوباره امید، اما استرالیا همچنان خودش را در فرانسه می‌دید، لحظاتی بعد خداداد عزیزی...

«باز هم #خداداد، باز هم روی زمین، این غزال تیزپای فوتبال ایران»

صدای #خیابانی صدای ماندگاری شد که با این بازی عجین گشت.

حماسه #ملبورن، حماسه جواد خیابانی هم بود!

پرچم ایران بر فراز دستان #علی_دایی و احمدرضا عابدزاده...

سکوت بود و ورزشگاه کریکت بیرین ملبورن

بچه‌های آن روز پاییزی که مرگ و امید را در یک نود دقیقه‌ فراموش نشدنی تجربه کردند، حالا هر کدام برای خودشان کسی شده‌اند، شاید دیگر به اندازه آن هشت آذر،‌ فوتبال را دوست نداشته باشند اما هنوز هم به موفقیت تیم ملی امید دارند...


#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
۲۲شهریور ماه سالمرگ شیخ #محمد_خیابانی است. او همزمان با #میرزاکوچک_جنگلی در آذربایجان قیام کرد و با بیرون کردن حاکم دولتی سررشته را خود بدست گرفت.
ابهام موجود در شخصیت و اهداف او بسیار جالب است. دولت بارها از او خواست که از حکومت مرکزی تبعیت کند اما هر بار پاسخ #خیابانی این بود که دولت باید آزادیستان را برسمیت بشناسد و این نامی بود که به آذربایجان می‌داد. #احمد_کسروی او را فردی مستبد می‌دانست که فریفته ستایندگانش شده است اما کسروی نیز خیابانی را بویژه بدلیل تلاشی که برای تقسیم عادلانه نان در قحطی تبریز کرده بود، می‌ستود. سازمان اسناد انقلاب اسلامی از قول پیرمردی صد و چند ساله نقل کرده است که خیابانی در دوران قیام خود از #امام_حسین بعنوان الگو سخن می‌گفت اما در کتاب قیام شیخ محمد خیابانی نوشته کاتوزیان میخوانیم که خیابانی از #بابک_خرم‌دین بعنوان قهرمان یاد می‌کرد و در حیاط نشریه تجدد برای مردم از آنارشیسم سخن می‌گفت.
ابهام در زندگی و اندیشه‌ها و اهداف او در نهایت با ابهام در مرگ او تکمیل شد. دولت به کمک نیروی قزاق دوباره سررشته آذربایجان را بدست گرفت و خیابانی از راه پشت بام به خانه همسایه گریخت و در زیرزمین پناه یافت اما دختر خردسالی او را دید و به نیروی دولتی پناهگاهش را افشا کرد و هجوم برای دستگیری خیابانی نیز با مرگ او تمام شد.
دولت می‌گفت خیابانی خودکشی کرده و پیروانش می‌گفتند که کشته شده است. به این شکل مرگ او نیز مبهم ماند همچون چهره دختربچه‌ای که پناهگاهش را افشا کرد چهره‌ای که می‌تواند همزمان نماد معصومیت یا شیطنت باشد. شاید تاریخ همیشه لابلای این دوگانگی ورق خورده و سرنوشت خیابانی نیز از آن جدا نخواهد بود.
کسروی به روایت خود از خیابانی چنین پایان داده است: او رفت تا بار دیگر همراه با کشتگان و کشندگان خویش از خاک برخیزد و به نزد داور شتابد.

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ماجرای کمک #کیروش به موسسه خیریه بهشت امام رضا که البته قرار بود رسانه‌ای نشه

#خیابانی: آقای کیروش شما چه کمکی به این مردم کردی؟

آقای خیابانی،چرا از سادگی مردم سوءاستفاده و احساساتشون رو به بازی می‌گیری؟!

#شاه_فرتوت_ابریقستان
@Oldkingofebrighestan