عبدالکریم
#سروش:
(در نقد نظام سیاسی مبتنی بر «ولایت مطلقه فقیه» و امام
#خمینی)
ما دچار ”استبداد فقیهانه” هستیم.
اصلاً انقلاب اسلامی، دینی نبود، فقهی بود.
این خیلی مهم است.
روحانیت ما خیلی ”دینشناس” نیست، ”فقهشناس” است.
از دین به معنای جامع چیزی چندانی نمیداند. آنچه که میداند
#فقه است.
با حکومت
#شاه هم در پیچیدند چون به ظواهر فقهی (احکام شرع) عمل نمیشد. وقتی هم که به حکومت رسیدند [میگفتند] ما باید به احکام فقهی عمل بکنیم. شما از یک فقیه چه انتظاری دارید؟
کسی که فقه خوانده و اکنون هم که قدرت به دست او افتاده، تکلیف خود میداند که این فقه را اعمال کند.
ای کاش این فقه، زنگ نزده و پالوده و اجتهاد شده بود. [در این صورت] باز ما این وضعیت را نداشتیم.
شما فقط به قوه قضاییه ما نگاه کنید. ببینید که چگونه نظام قضاوت را بر هم زدند و چه سبک بدوی را خواستند آنجا حاکم کنند.
چند نفرشان منجمله
#خلخالی در ابتدای انقلاب به صراحت گفتند وکیل گرفتن و استیناف و فرجامخواهی در اسلام نداریم!
متاسفانه فقه ما و مخصوصاً عرفان ما، که آقای خمینی هم خیلی در آن غوطه خورده بود، نسبت به جان مردم خیلی بیاعتناست.
اگرچه اسم حرمت ناموس و آبرو و جان و مال مردم را میبرند، ولی در این احکام پرانتزهایی وجود دارد که همه چیز را مباح میکند.
مهم این است که این فقه به دست کی بیفتد و چگونه این شمشیر را به کار ببرد. آقای [مهدی] حائری [یزدی] نوبت دوم که به دیدن آقای خمینی رفته بود، به آقای خمینی گفته بود چرا این همه خونریزی؟
ایشان گفته بود: «بروید به خدا بگویید؛ زلزله میفرستد، سیل میفرستد، این همه جانها را میگیرد.»
[آیت الله خمینی] این طور بود. یعنی به جان مردم بیاعتنا بود. و این متاسفانه در عرفان ماست.
عرفانی که مردم در آن جایی نداشتند.
وقتی هم که [خمینی] میگفت مجلس در صدر امور است، وقتی بود که مجلس به فرمان او بود و الّا اگر مجلس میخواست در صدر امور باشد و چیزی بر ضد فتوای ایشان بگوید، البته شرایط دیگری داشت.
فقیهی که بر سر کار آمده و تمام همّش اجرای احکام اسلامی است و یک مرتبه با واقعیتهای جامعه روبرو شده، در موارد بسیاری باید متوسل به قدرت عریان بشود. و این اتفاقات در کشور ما افتاد و ما تا امروز هم چوبش را میخوریم.
آقای خمینی و روحانیت ما یک دین یا فقه ماکسیمالیست دارند. یعنی معتقدند این فقه جواب همه چیز را میدهد و لذا در همه جا باید حاکم باشد.
من در جلساتی که با آقای
#موسوی، نخست وزیر وقت، داشتم به ایشان گفتم یک سری تضادهای بیحاصل در جامعه ما درست شده و شما باید فکری به حال این تضادها بکنید.
یکی همین [تضاد] ملت و دین است. آخر کی ما با ملیت ایرانی مخالفت و دشمنی داشتیم؟ این چه تقابل بیمعنا و نامفهومی است که درآمده؟!
بزرگان ما، مثل
#فردوسی، چه خیانتی کرده اند که کتابشان نباید چاپ بشود!؟
مجلس شورای ملی چرا باید بشود مجلس شورای اسلامی!؟ مگر ملت ننگ است!؟
مگر یک مفهوم باطل است!؟
ولی اینها [انجام] شد و همه ما با کمال حیرت نگاه میکردیم.
گویی هر چیزی که سنت این کشور بود باید ریشهکن شود.
اگر میتوانستند زبان ما را هم عربی میکردند.
یکیشان هم گفته بود.
با عید نوروز هم مخالفت کردند. همین مرحوم
#خزعلی گفت به جای عید نوروز عید غدیر را بگذاریم.
تمام اینها از یک نافهمی، تاریخناشناسی، جهانناشناسی سرچشمه میگرفت.
در حقیقت ما دچار استبداد فقیهانه هستیم.
این فقهای ما نه تاریخ اسلام میدانند، نه تاریخ ایران میدانند، نه فلسفه میدانند، نه قرآن میدانند، نه علم اخلاق. فقط فقه خواندهاند
یک فقه غبارگرفتۀ استخوانیشدۀ بدوی کهن که با آن فقط میشود آدم کشت، فقط میشود تبعیض آورد، فقط میشود به مردم زور گفت!!!
#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan