#غلامحسین_ساعدی ٢۴ دی ماه ١٣١۴ درتبریز به دنیا آمد.
در سال ١٣٣٠، فعالیت سیاسی خود را آغاز کرد.
بعد از کودتای ٢٨مرداد ١٣٣٢ به مدت دو ماه مخفی شد و در شهریور ماه این سال دستگیر و چند ماهی در زندان به سر برد .
در سال ١٣٣۴ وارد دانشکده پزشکی تبریز شد و سال بعد همکاری خود با مجله "سخن" آغاز کرد.
در این سال داستان مرغ انجیر و پیگمالیون را در تبریز منتشر ساخت.
وی تحصیلات خود را با درجه دکترای پزشکی، و تخصص روانپزشکی در تهران به پایان رساند.
مطبش در خیابان دلگشا در تهران قرار داشت و او بیشتر اوقات بدون گرفتن حق ویزیت بیماران را معاینه میکرد. این مطب در واقع غیر از محل کار، محل زندگی او و برادرش دکتر علیاکبر ساعدی و محلی برای رفتوآمد روشنفکران و ادیبان و فعالان سیاسی آن روزگار بود.
او با "چوب بدستهای ورزيل" ، "بهترين بابای دنيا"،" تکنگاری اهل هوا" ، پنج نمايشنامه از انقلاب مشروطيت، "پرواربندان" ، "ديکته و زاويه" و "آی بی کلاه - آی با کلاه" ، و چندين نمايشنامه ديگری که نوشت، وارد دنيای تئاتر ايران شد و نمايشنامههای او هنوز هم از بهترين نمايشنامههايی هستند که از لحاظ ساختار و گفتگو، به فارسی نوشته شدهاند.
#ساعدی در ابتدا نگران این بود که ورودش به حوزه نمایشنامه ناموفق باشد و به خاطر عدم اعتماد به نفس ، با اسم مستعارِ "گوهرمراد" نمایشنامههایش را چاپ کرد که بعدها این نام بسیار مشهور شد و بدل به نام هنری او گردید. تفسیرهای مختلفی از این نام شده؛ ولی خود او گفته است که این نام را بصورت " گوهر، دختر مراد" روی یک سنگ قبر در تبریز دیده است و توجهش را جلب کرده.
او یکی از کسانی بود که به همراه
#بهرام_بیضایی، بهمن فرسی، عباس جوانمرد، بیژن مفید، آربی اوانسیان، عباس نعلبندیان،
#اکبر_رادی، اسماعیل خلج و... تئاتر ایران را در سالهای ۴۰-۵۰ دگرگون کرد.
آثار او دستمايه برخي از بهترين فيلمهاي بلند سينماي ايران قرار گرفته است، كه از جمله آنها ميتوان فيلمهای " گاو " (ساخته
#داريوش_مهرجويي) ، " آرامش در حضور ديگران" (ساخته
#ناصر_تقوايی۱۳۴۹) و "دايره مينا" (ساخته داريوش مهرجويی ۱۳۵۳) را نام برد.
ساعدی در سال ١٣۴۶ به همراه
#جلال_آلاحمد،
#رضا_براهنی و سیروس طاهباز برای رفع سانسور از اهل قلم و مطبوعات، با دولت وقت به مذاکره نشست. در همین سال وبه دنبال این اقدام، هسته اصلی کانون نویسندگان شکل گرفت.
در سال ١٣۵٣ با همکاری نویسندگان صاحبنام آن زمان، مجله الفبا را منتشر کرد.
ساعدی بدنبال فعالیتهای سیاسی خود، در همان سال توسط
#ساواک دستگیر شد و به زندان قزلقلعه و سپس
#اوین منتقل شد. او یک سال را در سلول انفرادی در زندان اوین گذارند و تحت شدیدترین شکنجههای جسمی و روحی قرار گرفت. البته در زندان نیز بیکار ننشست و رمان " تاتار خندان " را نوشت.
شرط آزادیش یک مصاحبه تلوزیونی و اعترافاتی بود که از او خواسته بودند که ابتدا پذیرفت؛ ولی در حین مصاحبه گفت که ترجیح میداده در بهشت زهرا باشد تا در آنجا و برنامه دیگر ادامه نیافته بود.
درنهایت با تلاشهای
#سیمین_دانشور از زندان آزاد شد. البته به جای مصاحبه تلوزیونی، مصاحبهای جعلی از او در روزنامه کیهان چاپ شد که پس از آزادی از آن باخبر شد و بسیار آزردهاش کرد.
#احمد_شاملو، ساعدی را پس از زندان به این گونه توصیف میکند:
« آنچه از ساعدی، زندان شاه را ترک گفت، جنازه نیم جانی بیشتر نبود! ساعدی با آن خلاقیت جوشان، پس از شکنجههای جسمی و بیشتر روحی زندان اوین، دیگر مطلقا زندگی نکرد. آهسته آهسته در خود تپید و تپید تا مرد! ساعدی برای ادامه کارش نیاز به روحیات خود داشت و آنها این روحیات را از او گرفتند. درختی دارد میبالد و شما میآیید و آن را ارّه میکنید. شما با این کار، در نیروی بالندگی او دست نبردهاید، بلکه خیلی ساده او را کشتهاید! اگر این قتل عمد انجام نمیشد، هیچ چیز نمیتوانست جلوی بالیدن آن را بگیرد. وقتی نابود شد، البته دیگر نمیبالد و رژیم شاه، ساعدی را خیلی ساده نابود کرد!»
ساعدی پس از آزادی از زندان، سه داستان "گور و گهواره"، فیلمنامه" عافیتگاه" و داستان "کلاته نان" را نوشت و در سال ١٣۵٧ به دعوت انجمن قلم امریکا روانه این کشور شد که سخنرانیهای متعددی در این کشور انجام داد.
در اوایل زمستان۵۷ و زمان پیروزی
#انقلاب به ایران بازگشت.
اما در اواخر سال ١٣۶٠ راهی پاریس شد و در این سال با خانم "بدری لنکرانی" ازدواج کرد.
طی سالهای ۶۱ تا ۶۴ در پاریس اقدام به انتشار مجدد مجله الفبا کرد و چند نمایشنامه و فیلمنامه و داستان نیز نوشت.
غلامحسین ساعدی سرانجام در روز دوم آذرماه ١٣۶۴ بر اثر خونريزی داخلی در پاريس درگذشت و در هشتم آذر در گورستان پرلاشز و در کنار
#صادق_هدایت آرام گرفت.
روحش شاد.
#شاه_فرتوت_ابریقستان@Oldkingofebrighestan