شاه فرتوت ابریقستان

#جلال_آل‌احمد
Канал
Логотип телеграм канала شاه فرتوت ابریقستان
@oldkingofebrighestanПродвигать
2,64 тыс.
подписчиков
24,5 тыс.
фото
3,83 тыс.
видео
8,32 тыс.
ссылок
به مجله سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، ادبی، هنری، ورزشی #شاه_فرتوت_ابریقستان خوش آمدید... ارتباط با ادمین: @oldking1976
گاهی چنان آرام و آهسته در مرداب ابتذال فرو می‌روی و آن گنداب چنان عادتت می‌شود که حتی دیگر نه می‌خواهی و نه می‌توانی فریاد بزنی!

۱۸ شهریور سالروز درگذشت #جلال_آل‌احمد
۱۳۰۲-۱۳۴۸

#شاه_فرتوت_ابریقستان
@Oldkingofebrighestan
✔️درسهای امروز ما از ماجرای گلسرخی

#سهند_ایرانمهر

امروز سالروز اعدام #خسرو_گلسرخی است. شاعری که رو به سیاست و انقلابی‌گری آورد و برخلاف توصیه #جلال_آل‌احمد، آن چنان شتاب گرفت که سرانجام در این راه جان باخت. طبع غالب ما ایرانیان به ویژه آنانکه هنوز در نوعی رمانتیسم انقلابی به سر می‌برند با تئوری رد بقا، پاسخ پرسش را با شعر دادن و مرگ داوطلبانه در راه خلق به ویژه اگر پای جان دیگری (و نه خودمان) در میان باشد، همیشه سازگار است و سخن گفتن در چنین فضایی خیلی زود جاذب انواع عصبانیت‌هاست، با این حال نمی‌شود، انکار کرد که نام خسرو گلسرخی، در ذهن مردم ایران با محاکمه‌ای عجین شده است که یک سوی آن دادگاهی نظامی بود و سوی دیگرش جوانی که در نهایت شجاعت، خود را محصول تلاقی عجیب سنت دینی و مارکسیستی می‌دانست و از خودش دفاع نکرد.

در زمانه کنونی، گزاره‌های تاریخی که گلسرخی از التقاط میان اسلام و مارکسیسم ارایه می‌داد ارزش علمی، فلسفی یا تاریخی چندانی ندارد جز اینکه مثلا در سالگرد انقلاب، #صداوسیما همچون گذشته آن را اثبات وامداری همه جریانها به جریان دینی بداند یا کسی یا جریانی در جایی آن را نوستالژی دهه روشنفکری عمومی، شاعران چریک و چهره‌های مردانه و مصممی که جز «نه» نمی‌دانستند با این همه ماجرای خسرو گلسرخی هنوز درسهای بسیاری برای ما دارد.

درس اول ماجرای گلسرخی آنجاست که حالا دست کم می‌دانیم؛ در تاریخ پر فراز و نشیب ما این تجربه عینا وجود داشته است که وقتی همه صداها و همه تریبون‌ها و ارگانها و راه‌ها برای بیان مطالبات سیاسی بسته می‌شود چگونه افکار به ظاهر متضاد فارغ از تناقض منطقی خود به یکدیگر می‌پیوندند و چگونه غیرقابل باورترین صحنه‌ها و شیوه‌ها برای حل مشکل به هم می‌رسند و چون بهمنی، همه ساختارهای جامعه را در هم می‌شکنند و چگونه این روش تغییر و اصلاح جامعه به آنجا می‌رسد که در آتیه آن جامعه، که منطقا باید فراخی و آزادی موج بزند، نفس برگزاری دادگاه، جزو آرمانهای دور از دسترس می‌شود چه برسد به آنکه علنی، پخش زنده و با شاعرانگی متهم به ترور ولیعهد(!) این اتفاق یعنی همآغوشی نظریات به ظاهر ضدهم در برابر دشمن مشترک البته مهر تاییدی بر بخشهایی از نظریه "کشمکش" "رالف دارندورف " نیز هست آنجا که این جامعه‌شناس از گروههای همسویی سخن گفت که در نتیجه کشمکش گروه‌ها با قدرت، به انسجامی تناقض آمیز می‌رسند.
درس دیگر ماجرای خسرو گلسرخی از منظر نحوه عمل حکومت مستبد وقت، قابل بررسی است. از نظر آن نظام، قرار بود چهره دژخیمی خرابکار به نمایش گذاشته شود که با آیین مارکسیستی خود به جنگ باور مردم آمده است، این فوبیای ضد دین را البته گلسرخی با شاهد مثال آوردن از امامان شیعه دفع کرد اما شکست بزرگ حاکمیت آن بود که برای نخستین بار مردمی که قرار بود یک خرابکار و تروریست مخالف نظام را ببینند و تصویر روشنی از سیمای این جماعت نداشتند، برخلاف خواست حکومت، چهره معصوم، چشمان سبز و صدای رگ دار و لحن حماسی جوانی را می‌دیدند که با روحیه رقیق خود شعر می‌خواند و از عدالت و حق می‌گوید، بیراه نیست که #رضا_براهنی برای آن جامعه و خطاب به آن حکومت سرود:

جهان به دو چیز زنده است
اولی شاعر و دومی شاعر
و شما هر دو را کشته‌اید.


فروریختن الگوی ذهنی که حاکمیت وقت از معارض خود ساخته بود، سبب تطهیر مخالفان شد و این تجربه تاریخی نشان داد اینکه بی توجه به جنسیت، سن، طبقه یا جایگاه یک مخالف، صرفا به این دلیل که او مخالف است به تنبیه و تعذیبش پرداخت و همه جنبه‌های روانی و احساسی ماجرا را به مُرّ قانون آن هم در جهت خواست قدرت تقلیل داد، روی دیگری هم دارد و آن تاوان بار اخلاقی ماجرا به نفع معارض یا مخالفی است که احتمالا در قامت یک جوان، یک زن، یک مادر یک پیرزن در افکار عمومی ثبت و ضبط می‌شود، درست مثل خسرو گلسرخی که قرار بود یک تروریست مارکسیست معرفی شود که درپی قتل کودکی و زنی(ولیعهد و ملکه) است اما حاصلش جوان خوش سیما و شاعری شد که از خلق می‌گفت و از #امام_حسین و فیلسوفانه می‌پرسید:
من در کجای، جهان ایستاده‌ام؟

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
#غلامحسین_ساعدی ٢۴ دی ماه ١٣١۴ درتبریز به دنیا آمد.
در سال ١٣٣٠، فعالیت سیاسی خود را آغاز کرد.
بعد از کودتای ٢٨مرداد ١٣٣٢ به مدت دو ماه مخفی شد و در شهریور ماه این سال دستگیر و چند ماهی در زندان به سر برد .
در سال ١٣٣۴ وارد دانشکده پزشکی تبریز شد و سال بعد همکاری خود با مجله "سخن" آغاز کرد.
در این سال داستان مرغ انجیر و پیگمالیون را در تبریز منتشر ساخت.
وی تحصیلات خود را با درجه دکترای پزشکی، و تخصص روانپزشکی در تهران به پایان رساند.
مطبش در خیابان دلگشا در تهران قرار داشت و او بیشتر اوقات بدون گرفتن حق ویزیت بیماران را معاینه می‌کرد. این مطب در واقع غیر از محل کار، محل زندگی او و برادرش دکتر علی‌اکبر ساعدی و محلی برای رفت‌وآمد روشنفکران و ادیبان و فعالان سیاسی آن روزگار بود.

او با "چوب بدستهای ورزيل" ، "بهترين بابای دنيا"،" تک‌نگاری اهل هوا" ، پنج نمايشنامه از انقلاب مشروطيت، "پرواربندان" ، "ديکته و زاويه" و "آی بی کلاه - آی با کلاه" ، و چندين نمايشنامه ديگری که نوشت، وارد دنيای تئاتر ايران شد و نمايشنامه‌های او هنوز هم از بهترين نمايشنامه‌هايی هستند که از لحاظ ساختار و گفتگو، به فارسی نوشته شده‌اند.
#ساعدی در ابتدا نگران این بود که ورودش به حوزه نمایشنامه ناموفق باشد و به خاطر عدم اعتماد به نفس ، با اسم مستعارِ "گوهرمراد" نمایشنامه‌هایش را چاپ کرد که بعدها این نام بسیار مشهور شد و بدل به نام هنری او گردید. تفسیرهای مختلفی از این نام شده؛ ولی خود او گفته است که این نام را بصورت " گوهر، دختر مراد" روی یک سنگ قبر در تبریز دیده است و توجهش را جلب کرده.
او یکی از کسانی بود که به همراه #بهرام_بیضایی، بهمن فرسی، عباس جوانمرد، بیژن مفید، آربی اوانسیان، عباس نعلبندیان، #اکبر_رادی، اسماعیل خلج و... تئاتر ایران را در سالهای ۴۰-۵۰ دگرگون کرد.
آثار او دستمايه برخي از بهترين فيلمهاي بلند سينماي ايران قرار گرفته است، كه از جمله آنها مي‌توان فيلمهای " گاو " (ساخته #داريوش_مهرجويي) ، " آرامش در حضور ديگران" (ساخته #ناصر_تقوايی۱۳۴۹) و "دايره مينا" (ساخته داريوش مهرجويی ۱۳۵۳) را نام برد.
ساعدی در سال ١٣۴۶ به همراه #جلال_آل‌احمد، #رضا_براهنی و سیروس طاهباز برای رفع سانسور از اهل قلم و مطبوعات، با دولت وقت به مذاکره نشست. در همین سال وبه دنبال این اقدام، هسته اصلی کانون نویسندگان شکل گرفت.

در سال ١٣۵٣ با همکاری نویسندگان صاحب‌نام آن زمان، مجله الفبا را منتشر کرد.
ساعدی بدنبال فعالیتهای سیاسی خود، در همان سال توسط #ساواک دستگیر شد و به زندان قزل‌قلعه و سپس #اوین منتقل شد. او یک سال را در سلول انفرادی در زندان اوین گذارند و تحت شدیدترین شکنجه‌های جسمی و روحی قرار گرفت. البته در زندان نیز بیکار ننشست و رمان " تاتار خندان " را نوشت.
شرط آزادیش یک مصاحبه تلوزیونی و اعترافاتی بود که از او خواسته بودند که ابتدا پذیرفت؛ ولی در حین مصاحبه گفت که ترجیح می‌داده در بهشت زهرا باشد تا در آنجا و برنامه دیگر ادامه نیافته بود.
درنهایت با تلاشهای #سیمین_دانشور از زندان آزاد شد. البته به جای مصاحبه تلوزیونی، مصاحبه‌ای جعلی از او در روزنامه کیهان چاپ شد که پس از آزادی از آن باخبر شد و بسیار آزرده‌اش کرد.
#احمد_شاملو، ساعدی را پس از زندان به این گونه توصیف می‌کند:
« آنچه از ساعدی، زندان شاه را ترک گفت، جنازه نیم جانی بیشتر نبود! ساعدی با آن خلاقیت جوشان، پس از شکنجه‌های جسمی و بیشتر روحی زندان اوین، دیگر مطلقا زندگی نکرد. آهسته آهسته در خود تپید و تپید تا مرد! ساعدی برای ادامه کارش نیاز به روحیات خود داشت و آنها این روحیات را از او گرفتند. درختی دارد می‌بالد و شما می‌آیید و آن را ارّه می‌کنید. شما با این کار، در نیروی بالندگی او دست نبرده‌اید، بلکه خیلی ساده او را کشته‌اید! اگر این قتل عمد انجام نمیشد، هیچ چیز نمی‌توانست جلوی بالیدن آن را بگیرد. وقتی نابود شد، البته دیگر نمی‌بالد و رژیم شاه، ساعدی را خیلی ساده نابود کرد!»

ساعدی پس از آزادی از زندان، سه داستان "گور و گهواره"، فیلمنامه" عافیتگاه" و داستان "کلاته نان" را نوشت و در سال ١٣۵٧ به دعوت انجمن قلم امریکا روانه این کشور شد که سخنرانیهای متعددی در این کشور انجام داد.
در اوایل زمستان۵۷ و زمان پیروزی #انقلاب به ایران بازگشت.
اما در اواخر سال ١٣۶٠ راهی پاریس شد و در این سال با خانم "بدری لنکرانی" ازدواج کرد.

طی سالهای ۶۱ تا ۶۴ در پاریس اقدام به انتشار مجدد مجله الفبا کرد و چند نمایشنامه و فیلمنامه و داستان نیز نوشت.
غلامحسین ساعدی سرانجام در روز دوم آذرماه ١٣۶۴ بر اثر خونريزی داخلی در پاريس درگذشت و در هشتم آذر در گورستان پرلاشز و در کنار #صادق_هدایت آرام گرفت.

روحش شاد.

#شاه_فرتوت_ابریقستان
@Oldkingofebrighestan
توی بهشت هم اگر
بی رضایت خودت بروی،
برایت بدل می‌شود به جهنم!
چرا روزگار را به خودت
سخت می‌کنی؟
اگر دل ببندی، هر خراباتی یک بهشت است!

#جلال_آل‌احمد
#شاه_فرتوت_ابریقستان
@Oldkingofebrighestan
جامعه‌ای
که خرانش زیاد شوند،
خر سوارانش هم
زیاد می‌شوند...

#جلال_آل‌احمد
#شاه_فرتوت_ابریقستان
@Oldkingofebrighestan
گاهی چنان آرام و آهسته در مرداب ابتذال فرو می‌روی و آن گنداب چنان عادتت می‌شود که حتی دیگر نه می‌خواهی و نه می‌توانی فریاد بزنی!

۱۸ شهریور سالروز درگذشت #جلال_آل‌احمد
۱۳۰۲-۱۳۴۸

روحش شاد

#شاه_فرتوت_ابریقستان
@Oldkingofebrighestan
‏بزرگترین غُبن این سال‌های بی‌نمازی، از دست دادن صبح‌ها بوده...
پیش از آفتاب که برمی‌خیزی، انگار پیش از خلقت برخاسته‌ای.

‏⁧ #جلال_آل‌احمد
#شاه_فرتوت_ابریقستان
@oldkingofebrighestan

روز بخیر
روز آمدنِ هیچ
به مناسبت ۱۲ بهمن
✍🏼 #محمد_رهبر

بخش دوم

اطلاعاتش از جهان بیرون از حوزه، محدود می‌شد به روزنامه‌ای که می‌خواند.(همین روزنامه خواندن در حوزه علمیه هم گویا شاهکاری بوده است و مذموم تلقی می‌شده) کمی هم رادیو بی‌بی‌سی گوش می‌کرد و می‌توانیم مطمئن باشیم علاقه‌ای به مطالعه آنچه روشنفکران می‌نوشتند، نداشت و تصور می‌کرد همین کفایه و اصول و منظومه، دنیا و آخرت را کفایت می‌کند.

با این‌حال یکی دو کتابی و چند نفری را از این جماعت روشنفکری می‌شناخت. یک‌ باری #جلال_آل‌احمد به حضورش رسید و گویا غربزدگی را خوانده بود و ای بسا که این کتابِ علیل، نوعی جهان‌بینی دل‌خواه و سیاه و سفید به آیت‌الله داد که پس از #انقلاب بارها تکرارش کرد.

"غرب" مجموعه‌ای بود از رذایل که آمده است و شرق باکره را ملکوک کرده است و ذهن مسلمانان را تسخیر کرده و این میانه روشنفکران عمله تمدن غربی هستند و میکروبهایی که از طریق دانشگاه و سینما و جراید به تن پاک جامعه تزریق می‌شوند.

#شریعتی هم چشم آیت‌الله را گرفته بود از این جهت که شوری به پا می‌کرد و از اسلام تیغ بُرانی می‌ساخت برای انقلاب. خمینی اصطلاحات شریعتی را گرفت و نامی از او نبرد و در سکوتی هوشمندانه هم شریعتی را مصادره و هم معلم انقلاب را اخراج کرد.

#کسروی هم از روشنفکران نگون بختی بود که خمینی او را می‌شناخت، در "کشف‌الاسرار" بی‌اینکه پاسخی به گفته‌های کسروی بدهد، نثر کسروی را به زبان یاجوج و ماجوج تشبیه کرد و شِکوه سر داد که آیا میان مسلمین کسی نیست که این مرد را سر جایش بنشاند.

آن امام در قبال هر نقدی بی‌طاقت بود و حربه سنتی "تکفیر" را که از حوزه آورده بود، تا به آخر عمر در جماران نگاه داشت.

خمینی از دنیای تازه چیزی نمی‌دانست و نمی‌خواست که بداند. اعلامیه حقوق بشر را نخوانده بود چه این‌که حتی یکبار هم در این‌باره نظری نداد. از تاریخ کشورهای دیگر و مبارزات مسالمت‌آمیز #گاندی و #نلسون_ماندلا چیزکی شنیده بود و آن راه و رسم به دلش نمی‌نشست. داستان و رمان نمی‌خواند، اهل سینما نبود و همان یکبار که فیلم "گاو" #مهرجویی را دیده است یک اتفاق تاریخی محسوب می‌شود.

می‌توان مطمئن بود که چیزی از #اوپک و قیمت نفت و جهان دو قطبی و ساختار سیاسی آمریکا نمی‌دانست. چراکه یکبار به #منتظری که اصرار می‌کرد گروگان‌های آمریکایی در دوران #کارتر آزاد کنند تا حزب دموکرات که با انقلاب سر سازگاری دارد، بماند؛ گفت که از این غیب‌ها چیزی نمی‌داند.

سیاست برای #خمینی حفظ قدرت در دایره دین و فقیه و احیانا سپردن حکومت به امام زمان بود
انگاری که ولایتِ امت، ودیعه‌ای از آسمان رسیده بود که باید روی دست مردم می‌رفت تا هدیه می‌شد به دستان امام غایب که اتفاقا او نیز مثل خمینی روزی از آسمان می‌رسید و بی‌اینکه هیچ‌چیز بداند از تاریخی که در غیبتش گذشته ، یکباره و یکسره در متن حکومت می‌ایستاد.

اگر خمینی تبعید نمی‌شد و در همان قم می‌ماند و ای بسا اعتراض هم می‌کرد و در خانه‌اش بار عام می‌داد تا همه بیایند و این پیر مستور را ببیند این همه واله و شیدا نداشت.

خمینی جذابیتِ نشناختن بود و آن حس غریب که آدم‌ها به سوار اسب سفید رویاها دارند را بیدار می‌کرد:

"عشقِ به هیچ"

#شاه_فرتوت_ابریقستان
@oldkingofebrighestan

https://www.aparat.com/v/e1Ls0
‍ شعر #احمد_شاملو در مرگ #جلال_آل‌احمد:

"سرود برای مرد روشن که به سایه رفت" 

قناعت‌وار 
تکیده بود 
باریک و بلند 
چون پیامی دشوار 
در لغتی 
با چشمانی از سؤال و عسل 
و رخساری بر تافته از حقیقت و باد 
مردی با گردش آب 
مردی مختصر 
که خلاصه خود بود 
خرخاکی‌های در جنازه‌ات به سوءظن می‌نگرند

بیش از آن که خشم صاعقه خاکسترش کند 
تسمه از گُردهٔ گاو توفان کشیده بود 
آزمون ایمانهای کهن را 
بر قفل معجرهای عقیق 
دندان فرسوده بود 
بر پرت افتاده‌ترین راه‌ها 
پو زار کشیده بود 
رهگذری نا منتظر 
که هر بیشه و هر پل آوازش را می‌شناخت 

جاده‌ها با خاطره قدمهای تو بیدار می‌مانند 
که روز را پیشباز می‌رفتی 
هر چند سپیده تو را 
از آن پیشتر دمید 
که خروسان بانگ سحر کنند 
مرغی در بالهایش شکفت 
باغی درد رختش 
مادر عتاب تو می‌شکوفیم 
در شتابت 
مادر کتاب تو می‌شکوفیم 
در دفاع از لبخند تو 
که یقین است و باور است 
دریا به جرعه‌ای که تو از چاه خورده‌ای حسادت می‌کند 

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
توی بهشت هم اگر
بی رضایت خودت بروی،
برایت بدل می‌شود به جهنم!
چرا روزگار را به خودت
سخت می‌کنی؟
اگر دل ببندی، هر خراباتی یک بهشت است!

#جلال_آل‌احمد
#شاه_فرتوت_ابریقستان
@Oldkingofebrighestan
جامعه‌ای
که خرانش زیاد شوند،
خر سوارانش هم
زیاد می‌شوند...

#جلال_آل‌احمد
#شاه_فرتوت_ابریقستان
@Oldkingofebrighestan
گاهی چنان آرام و آهسته در مرداب ابتذال فرو می‌روی و آن گنداب چنان عادتت می‌شود که حتی دیگر نه می‌خواهی و نه می‌توانی فریاد بزنی!

۱۸ شهریور سالروز درگذشت #جلال_آل‌احمد
۱۳۰۲-۱۳۴۸

روحش شاد

#شاه_فرتوت_ابریقستان
@Oldkingofebrighestan
‏بزرگترین غُبن این سال‌های بی‌نمازی، از دست دادن صبح‌ها بوده...
پیش از آفتاب که برمی‌خیزی، انگار پیش از خلقت برخاسته‌ای.

‏⁧ #جلال_آل‌احمد
#شاه_فرتوت_ابریقستان
@oldkingofebrighestan

روز بخیر
Forwarded from شاه فرتوت ابریقستان (Mohammad Ebrigh)
‍ روز ۱۷ دی‌ ۱۳۴۶ جهان‌ پهلوان #غلامرضا_تختی، کشتی‌گیر محبوب ایرانی در هتل آتلانتیک تهران درگذشت.

دولت وقت بر خودکشی #تختی تاکید داشت و مدرکش نیز وصیتنامه تختی بود که دو روز قبل از مرگش، در دفترخانه اسناد رسمی شماره ۲۰۲ تحت شماره ۳۴۲۸ و با تعیین #کاظم_حسیبی به عنوان سرپرست فرزندش بابک (که تنها ۴ ماه داشت) به ثبت رسانده بود.

بنابراین اولین فرضیه‌ای که درباره مرگ مرموز غلامرضا تختی در مطبوعات آن زمان مطرح شد، فرضیه خودکشی بود. روزنامه‌های اطلاعات و کیهان در روز ۱۸ دی ۴۶ نوشتند: «غلامرضا تختی به خاطر اختلافات خانوادگی با همسرش #شهلا_توکلی و بر اثر خودکشی جان باخته ‌است. از انگیزه‌های ممکن برای خودکشی، مواردی چون ناکامی‌هایش در مسابقات در پایان عمر ورزشی تختی نامبرده می‌شود.»

غلامرضا تختی مشهور بود که پیرو خط دکتر #مصدق و مخالفت حکومت محمدرضاشاه است. او ورزشکار بی‌‌‌نهایت محبوبی بود که محبوبیت خود را در خدمت مردم قرار می‌داد، چنانکه بعد از #زلزله #بویین‌زهرا، روزهای متمادی برای جمع‌آوری کمک‌های مردمی برای مناطق زلزله‌زده خانه‌ به‌ خانه و کوچه‌ به‌ کوچه شهر را زیر پا گذاشت و توانست مرهمی بر زخم حادثه‌دیدگان باشد.
کارهایی از این دست بود که روز به روز بر محبوبیت تختی افزود و او را از چهره‌ای صرفاً ورزشی، به جهان‌پهلوان توده مردم مبدل کرد.
البته این محبوبیت در میان مردم بود اما دربار پهلوی خصوصاً به دلیل شهرت «مصدقی» تختی، به این محبوبیت چندان روی خوشی نشان نمی‌داد.

علی میرزایی، سردبیر فصلنامه نگاه نو در یادداشتی که چندی پیش به مناسبت سالروز درگذشت تختی در مجله خود منتشر کرد، در این‌باره می‌گوید: «تختی از سال ۱۳۴۲ به بعد بار‌ها به ساواک احضار شد و اطرافیان شاه با ناکامی از نزدیک کردن او به دربار و حکومت، فشار‌ها را افزایش دادند. تا جاییکه حتی در مواردی از ورود به ورزشگاه‌ها منع می‌شد.
او پس از دوری دو ساله از رقابتهای ورزشی برای چهارمین بار در بازیهای المپیک شرکت کرد و برای نخستین بار در این بازی‌ها مدالی کسب نکرد.
بر پایه اسناد به جا مانده، حکومت میل داشت تختی بدون تمرین و آمادگی جسمی و روحی در میدان حاضر شود و با شکست خوردن، محبوبیت خود در میان مردم را از دست بدهد. از سوی دیگر مردم نیز خواهان شرکت او در مسابقه‌های جهانی بودند. در چنین شرایطی تختی سال ۱۳۴۵ نیز در بازی‌های جهانی شرکت کرد و بار دیگر دست خالی به ایران بازگشت. برخلاف تصور و انتظار طرفداران #شاه، محبوبیت تختی پس از دو ناکامی او نه تنها کمتر نشد که افزایش نیز یافت.»

#جلال_آل‌احمد، نویسنده شهیر ایرانی که خود نیز چند سال بعد از تختی به نحو مرموزی درگذشت، در مقاله‌ای که سال ۱۳۴۷ منتشر کرده بود، با اشاره به مراسم سوگواری تختی می‌نویسد: «از آن همه جماعت هیچ کس، حتی برای یک لحظه، به احتمال خودکشی فکر نمی‌کرد.»

با وجود تاکید همیشگی دولت وقت و اسنادی که پیرامون تنظیم وصیتنامه تختی دو روز پیش از مرگش به دست آمده بود، هیچ‌کس خودکشی او را باور نکرد چنان که در هفتم دی‌ماه ۱۳۵۵ حدود ۹ سال بعد از مرگ تختی، اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان ایرانی مقیم اروپا در بیانیه‌ای شهادت آیت‌الله غفاری و غلامرضا تختی را جنایت مستقیم حکومت شاه خواند.

مرگ غلامرضا تختی با گذشت بیش از ۵ دهه هنوز هم مرموز است و در پرونده مرگ وی انگشت اتهام به سوی دستگاه امنیتی رژیم سابق ایران است؛ با وجود این در پی انقلاب ۱۳۵۷ که بسیاری از اسناد ساواک به دست نیروی‌های انقلابی افتاد، هیچ مدرکی دال بر دست ‌داشتن ساواک در مرگ وی و یا قتل او پیدا ‌نشد.

بابک تختی تنها فرزند این قهرمان ملی، که درباره مرگ پدرش تحقیقاتی کرده، می‌گوید در مورد درستی هیچ یک از دو احتمال (خودکشی یا قتل) به نتیجه‌ای قطعی نرسیده است. در طول سالیان گذشته، بسیاری از افراد دیگر نیز مثل بابک تختی تلاش کردند و علاقمند بودند تا بدانند حقیقت مرگ تختی چه بود اما به نتیجه دقیقی نرسیدند. شاید حق با بابک تختی باشد:
«مساله مهم نه چگونگی مرگ تختی، که زندگی اوست.»
روحش شاد.

#شاه_فرتوت_ابریقستان را به دوستان خود هم معرفی کنید.
@oldkingofebrighestan
Ещё