دستهايم را در باغچه میكارم
من پرندگان غَمگین زیادی را دیدم که هنوز
میکنند
برو جلو آیینه و بهش بگو:
که
تنها پناهاست به هنگامِ غم
رنگین کمانِ بزرگ بر پیچ و تابِ این رودِ گزنده،پُل خواهد زد
تیرمان به خطا میروداما به
نه
روزی
می رویَددر میانِ دردهایم!