وقتی مجروح شد پدرایشان آمدند
#سوریه برا اینکه
#آقاحامد رو برگردونن ....میخواستند اونجا بمونن وبه جای#
ایشان بجنگن ولی خوب بنا به دلایلی قبول نکرده بودن
خلاصه#آقا حامد را بر گردوندن تهران وتوبیمارستان بستری شد.....
🍃⚘
🍃لطف
#آقاابوالفضل⚘ شامل حال
#شهید شد
اخه دو دست ودوچشمش را از دست داد درست مثل
#سقای کربلا
😔وبالاخره به آرزویش رسیدودر تیرماه94
#شهید شد.
🍃⚘
🍃#به نقل از دوست شهید:
#ایام محرم که میشد از همان کوچکی من و
#حامد با هم میرفتیم هیئت و دسته ی سینه زنی مسجد فاطمیه.
خیلی دوست داشتیم مهتابی های دسته عزاداری رو حرکت بدیم.
🍃⚘
🍃ولی کوچیک بودیم و زورمون نمیرسید. اون موقع ها خیلی هوا سرد بود که باهم دستکش، دست میکردیم و با کمک هم یه مهتابی رو هل میدادیم.
🍃⚘
🍃کم کم که بزرگتر شدیم و زورمون بیشتر، هر کدوم یه مهتابی رو حرکت میدادیم. یادمه حتی اون موقع ها
#حامد، روزهای
#عاشورا #پابرهنه دسته ی عزاداری میومد .
🍃⚘
🍃دوران نوجوانی هم
#علم برمی داشتیم.
#پرچم بزرگی که جلو دسته می رفت،
#پرچم قرمز رنگ
#یا ابوالفضل⚘ بود که دوتامون شیفته ی حمل کردنش بودیم. و بر سر حمل پرچم باهم رقابت می کردیم و در نهایت قرار میذاشتیم که نوبتی برداریم.
🍃⚘
🍃یه پرچم سبز رنگی هم بود که عقب تر از علم قرمز حرکت می دادن که بعدها تصمیم گرفتیم که
#پرچم قرمز
#حضرت ابوالفضل⚘ رو حامد حمل کنه پرچم سبز هم حملش با من باشه.
هر چند دل من با علم قرمز بود ولی به احترام بزرگتر بودن
#حامد راضی شدم.
🍃⚘
🍃#حامد همیشه از اول تا پایان مراسم های هیئت حاضر بود و در کارهای مسجد
#کمک می کرد و
#وظیفه شناس بود.
🍃⚘
🍃{در این چند سال اخیر که
#پاسدار شده بود می رفتیم ته صف با
#نوجوونا سینه میزدیم.
#حامد اصلا خودش رو نمی گرفت که من بزرگتر از بقیه هستم و یا از بچه های فعال بسیج پایگاه.}
🍃⚘
🍃بعضا هم موتور پر سر و صدای ته دسته رو حول میداد و خیلی هم به این کار
#افتخار میکرد.
یه
#حسینی تمام و کمال بود.
🍃⚘
🍃آخرش هم با اون دست هایی که علم
#حضرت ابوالفضل⚘ رو حمل میکرد، همچون مولاش
#حضرت عباس⚘، در راه
#بی بی زینب⚘ فدا شد.
🍃⚘
🍃#به نقل از مادر شهید:
سوریه که بود چند تا عکس فرستاد به دوستش که به دستم برسونه.
روزی زنگ زد و توضیح داد که عکس با فلان مشخصات رو بگذار برای تشییع، و عکس دیگر رو بگذار برای بنر.
🍃⚘
🍃#به نقل از خانواده شهید:
#حامد را باهمان خوشحالی راهی میدان کردیم که گویی قراراست لباس دامادی برتن کند ......
#عشق به
#علمدار⚘
#شهادتش را مانند
#حضرت عباس(علیه السلام)رقم زد
بدون دست وچشم ......
با بدنی پر از ترکش....
🍃⚘
🍃#پدر شهید جوانی درباره ی آخرین دیدار نیز می گوید: آخرین جمله ای که به ما گفت این بود که پدرم و مادرم مرا حلال کنید و از مادرش خواست که برای او گریه نکند و بر
#مصائب اهل بیت(ع)⚘ اشک بریزد.
وی می افزاید: تمام کارها و رفتارهای
#حامد برایمان خاطره است. او آرزویش شهادت بود و همیشه
#حسرت می خورد که چرا 1400 سال پیش به دنیا نیامده بود تا در رکاب
#آقا امام حسین(ع)⚘ به
#شهادت برسد. وقتی که خواست برود 2 عکس به ما داد و گفت یکی را بنر کنید و در کنار مسجد بزنید و دیگری را بر روی تابوتم بچسبانید.
🍃⚘
🍃