🌟نکات و اشارات
🌟⏺ آیا اصلی داریم که میزان توسعه در موضوع کبری را روشن کند؟
🔳اگر ما در مقدار توسعه موضوع کبری ـ که اوسع از موضوع صغری است ـ شک کردیم، آیا اصلی وجود دارد که مشخص کند ما تا چه مقدار میتوانیم در موضوع کبری توسعه بدهیم؟
🔹به عنوان مثال، اگر بگویند: احترام زید واجب است زیرا احترام عالم واجب میباشد، و ما شک کنیم که آیا مراد از «عالم»، خصوص فقهاء هستند و یا مطلق عالم؟ آیا در این صورت، اصلی وجود دارد که بگوید موضوع کبری باید بر معنایی که «اکثر فائدة» هست، حمل گردد؟ تا در نتیجه ـ در مثال مذکور ـ موضوع کبری را بر «مطلق علماء» ـ که هم شامل فقهاء میشود و هم شامل غیر فقهاء ـ حمل نماییم؟
🔸پاسخ آن است که در میان
اصول، چنین اصلی وجود ندارد. در چنین مواردی باید ملاحظه کرد که خود لفظ و یا لفظ به همراه قرائن خارجی، چه مقدار کشش دارد. اگر مقدار توسعه لفظ و یا لفظ به همراه قرائن خارجی، به حدّ «ظهور» برسد، طبق ظهور عمل میکنیم و الّا باید بر آن احکام مجمل را بار کرد.
▪️منتها گاهی میتوان اوسع بودن موضوع کبری را کشف کرد؛ مثلاً گفته میشود: «به زید ظلم نکنید زیرا ظلم به انسان جایز نیست». ما اگر شک کنیم مراد از انسان، مطلق بشر است یا خصوص شیعه، میتوان استظهار کرد که مراد مطلق انسان است چون ثبوتاً برای ما معلوم است که ظلم به موجودات ـ چه مسلمان چه غیر مسلمان و حتی حیوانات ـ جایز نمیباشد. دیگر در مقام تعلیل، شیعه بودن دخالتی ندارد و وجهی برای اختصاص موضوع به خصوص شیعه وجود ندارد.
⭕️بنابراین اگر در مقام ثبوت، روشن باشد که موضوع عام است ولی از نظر لفظی ما ندانیم که آیا همان موضوع مقام ثبوت، در مقام اثبات موضوع قرار گرفته یا موضوع اثباتی أخص از موضوع ثبوتی است، در این صورت وضوح مقام ثبوت (از جهت کلی و از جهت تطبیقی) قرینه بر اراده معنای عام از لفظ مذکور در مقام اثبات است تا بیجهت مقام اثبات، اخص از مقام ثبوت نباشد.
🔺البته در دو صورت موضوع مذکور در مقام اثبات میتواند اخص از موضوع مذکور در مقام ثبوت باشد و هیچ رکاکتی هم ندارد:
1️⃣نخست: در جایی که انطباق موضوع ثبوتی بر یک فرد واضح نباشد، در اینجا متکلم میتواند همان فرد را موضوع قضیه اثباتی قرار دهد چون اگر موضوع ثبوتی را در قضیه اثباتی ذکر کند برای روشن شدن حکم فرد مورد نظر کفایت نمیکند.
2️⃣صورت دوم: در جایی که شمول حکم ثبوتی نسبت به فرد مورد نظر محل تردید باشد در این صورت هم میتوان موضوع حکم را در مقام اثبات همان فرد قرار داد و هیچ اشکالی ندارد.
ولی در جایی که موضوع حکم در مقام ثبوت نه از جهت انطباق بر فرد پوشیده باشد و نه از جهت شمول حکم نسبت به آن فرد، وجهی ندارد که حکم اثباتی اخص از حکم ثبوتی باشد، لذا در جایی که مفاد لفظ مذکور در دلیل، مردّد بین معنای عام (مطابق مقام ثبوت) یا معنای خاص (اخص از مقام ثبوت) باشد، وضوح مقام ثبوت (موضوعاً و حکماً) قرینه بر اراده معنای عام از لفظ مذکور در دلیل اثباتی است.
☑️مثال برای رکاکت نداشتن اخص بودن موضوع اثباتی
گاه چند عنوان در مقام اثبات، موضوع یک حکم واحد همچون «وجوب اکرام» قرار میگیرد؛ مانند «هاشمی»، «پیر مرد» و «خدمتگزار»، و گفته میشود: «أکرم الهاشمی»، «أکرم الشیخ» و «أکرم الخادم». برفرض که ما با تمسک به وجهی همچون قاعده «الواحد» موضوع ثبوتی را جامع بین این عناوین بدانیم، در اینجا به کار بردن جملههای فوق مانعی ندارد؛ چون هر چند بنابر مفروض موضوع ثبوتی جامع و قدر مشترک این عناوین است ولی چون انطباق این جامع بر این عناوین آشکار نیست به کار بردن جملههای فوق اشکالی ندارد چون مراد از جامع و قدر مشترک، امری است که فقط این سه عنوان را در بگیرد، تصور چنین جامعی در نظر عرف بسیار غریب است. لذا هیچ مانعی ندارد که حکم در مقام اثبات بر روی مصادیق آن یعنی عناوین «هاشمی»، «پیر مرد» و «خدمت گزار» برود.
📌ادامه دارد...
▪️برگرفته از : درس خارج
اصول حضرت آیهالله شبیری زنجانی. جلسه 80 به تاریخ 1396/9/5
#نکات_اشارات #اصول_فقه —
👉@mfeqh