چهره او زیر سایه روشن مهتاب
لذّت اندوه بود و مستی غم بود
سر به سر دوش من نهاده و دل شاد
زمزمه می کرد و زلفش از نفس باد
بر لب من می گذشت نرم و هوس خیز
چون می شیرین به بوسههای دل انگیز
هوش مرا می ربود و سمتی می داد
مست طرب بود و چون شکوفه سیراب
بر رخ من خنده می زد آن گل شاداب
خنده او جلوه امید و صفا بود
راحت جان بود عشق بود وفا بود ...
#هوشنگ_ابتهاج.