کتاب آبی

Канал
Логотип телеграм канала کتاب آبی
@ketabeabiiПродвигать
468
подписчиков
تکلیف دلم چه بود اگر عشق نبود... تلفن انتشارات: 02186054722 09121839139 ارتباط با ادمین: https://t.center/ketab_abi Ketabeabi94@gmail.com
👤
...و با بعضی آدمها، هیچ وقت تکلیف ما روشن نیست!
#قیصر_امین‌پور
#‌بی‌بال_پریدن
#افق
https://t.center/ketabeabii
#محمدعلی_موحد در کتاب در کشاکش دین و دولت یادداشت‌های علمى‌ - انتقادى خود را در باب دین و دولت و رابطۀ آن‌ها در ایران بعد از اسلام گردآوری کرده است. او، در این کتاب، از منابع معتبر بهره گرفته تا رابطۀ سیاست و دیانت را که یکی از مسائل بسیار مهم و حل‌نشده در ایران امروز است بررسی کند.
به‌گفتۀ نویسندۀ کتاب حاضر، مسئلۀ کتاب در کشاکش دین و دولت، مسئلۀ شیعه و سنی نیست، بلکه او طرحی را در نظر داشته که به بررسی این گفته که «دین ما عین سیاست ماست» بپردازد. برای این منظور، کتاب حاضر با گزارشی از دورۀ رحلت رسول اکرم تا صلح امام حسین و معاویه آغاز می‌شود، دوره‌ای سی‌ساله که آبستن حوادث ویژه‌ای است که تعیین‌کنندۀ سرنوشت حکومت زیر بیرق اسلام است. این دوره که مورخان اسلام آن را دوران شکوهمندی می‌دانند که معنویت و قدرت را توأمان به همراه داشته است، در کتاب در کشاکش دین و دولت با نگاهی انتقادی بررسی می‌شود.
محمدعلی موحد در سراسر کتاب حاضر این نگاه انتقادی را پی می‌گیرد و روایت‌ها را بارها و بارها بازخوانی می‌کند و زوایای پنهان هر یک را می‌شکافد. به اعتقاد وی، منظور از جملۀ «دین ما عین سیاست ماست» اسیر شدن معنویت به‌دست قدرت نیست، بلکه مهار کردن قدرت با بهره‌گیری از معنویت بوده است، و او تلاش کرده این موضوع را در عمل نشان دهد.
موحد در این اثر از معتبرترین اسناد استفاده کرده است و کوشیده رد پای مسئلۀ جدال دین و دولت را که از مسائل اساسی ایران امروزی است در صدر اسلام پی بگیرد. این کتاب، در شش فصل، چگونگی راه یافتن تازیان در ایران، برآمدن دیوان و دیوان‌سالاران، خارجی‌گری و پدیدۀ قرّا و بسیاری مسائل دیگر را با دیدی انتقادی بررسی می‌کند.
#محمدعلی_موحد
https://t.center/ketabeabii
دوره آموزشی جدید #کارگاه_شعر_طنز،
با #صابر_قدیمی
در خانه شاعران معاصر برگزار می‌شود:
۴جلسه
پنجشنبه‌ها ساعت ۱۶
آغاز دوره: این هفته پنجشنبه ۱۴۰۳.۰۸.۲۴
سرفصل‌های دوره عبارتند از:
۱. تفاوت‌های طنز، هزل، هجو، فکاهه
۲. آموزش تکنیک‌های پرکاربرد طنز
۴. نقد آثار تالیفی شرکت‌کنندگان بر اساس تمرین‌های مطرح شده در کلاس
https://t.center/kargahekhaneyeshaeran
https://t.center/iranianpoetsocity
@ketabeabii
https://castbox.fm/va/5641237

اگر به شنیدن شعرهای معاصر با #صدای_شاعر و کیفیت مناسب علاقه دارید این #پادکست را پیشنهاد می‌کنم.
@ketabeabii
پدرم می‌گفت:
هیچ‌کس
صدای پای زهر را نشنیده‌است
می‌آید
چروک می‌شود بر پیشانی
خواب می‌شود در چشم‌ها
و با دستمال مهربانش
پاک می‌کند صورتت را
از لبخند
پدرم می‌گفت:
من فکر می‌کنم
پس
نخواهم بود` ...

#گروس_عبدالملکیان
#گزینه_شعرها
#مروارید

___________________
من فکر می‌کنم
پس هستم«رنه دکارت»
https://t.center/ketabeabii
🌿🌿🌿
از آن جمله بود روزی که به غزل ۴۲۳ رسیدیم. بیت دوم این غزل در نسخه‌های خلخالی و قزوینی چنین است:
گر جان به تن ببینی مشغول کار او شو
هر قبله‌ای که بینی، بهتر ز خودپرستی
مصراع اول این بیت در نسخه‌های دیگر چنین است:
ن۷: گر خود[ ] ببینی، مشغول کار او شو
ن۸: گر خود دوی نه‌بینی مشغول کار من شو
ن۳۱: گر خرقۀ به‌بینی مشغول کار خود باش
و در نسخه فرعی مسعود فرزاد(جامع نسخ):
گر خرقه پوش بینی، مشغول کار خود شو
گر خرقه پوش بینی، مشغول کار خود باش
عبارت گر جان به‌تن ببینی معنای درست و روشنی ندارد.( علامه قزوینی هم در حاشیه نوشته‌اند: چنین است در خ فقط«؟»...) نسخه‌های دیگر هم، در نظر اول گرهی از کار نمی‌گشاید.
حدس دکتر #شفیعی_کدکنی این بود که دو کلمۀ جان به‌تن باید تحریف باشد. و با توجه به نسخه ۷ که میان گر خود و ببینی جای یک کلمه خالیست، و نسخه ۸ (گر خود دوی) یقین کرد که صورت اصلی مصراع، گر خود بتی ببینی بوده‌است. سابقۀ‌ مضمون هم این را تایید می‌کند...
گر خود بتی ببینی مشغول کار او شو
هر قبله‌ای که بینی، بهتر ز خودپرستی


به هرحال این یکی از موارد استثنایی است که کلمه‌ای بیرون از نسخه‌های موجود، در متن ما راه یافته‌است...

#حافظ_به‌سعی_سایه
#چاپ_اول۱۳۷۲
#کارنامه
#کتابخانه_کوچک_شعر

https://t.center/ketabeabii
آیین یادبود شاعر و ترانه‌سرا
#محمدعلی_بهمنی
#شنبه۱۲ آبان۱۴۰۳
ساعت۱۶
#خانه_اندیشمندان_علوم_انسانی
https://t.center/ketabeabii
خاطره‌ای از قیصر امین‌پور
سال ۱۳۶۹  یک‌شب در #خوابگاه_دانشجویی_امیرآباد، مهمان زنده‌یاد #قیصر_امین‌پور بودم. جدیدترین سروده‌اش را برایم خواند:
حرف‌های ما هنوز ناتمام ....
تا نگاه می‌کنی:
وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی!
پیش از آن‌که باخبر شوی
لحظۀ عزیمت تو ناگزیر می‌‌شود
آی .....
آی دریغ و حسرت همیشگی
ناگهان
         چقدر زود
                     دیر می‌شود!
که از معروف‌ترین و محبوب‌ترین اشعار #نیمایی اوست. درعین حال که غرق در لذت بودم، به یاد دارم که به او پیشنهاد دادم که در سطر آخر به جای "چقدر" بگو "چه":
ناگهان چه زود دیر می‌شود!
چون "چقدر" با مصوت کشیده‌اش چندان با  "زود" نمی‌خواند اما "چه"، به لحن و آهنگِ کلام شتاب می‌دهد و با "زود دیر شدن"، همخوان‌تر و هماهنگ‌تر است.
قیصر  لحظاتی به عادت همیشگی‌اش چشمانش را بر روی سطر آخر تنگ کرد به نشانۀ تامل. و بعد با لبخندی پرمهر، پیشنهاد مرا پذیرفت و با خودکارش زیر "چقدر" خط کشید. اما بعدها شعر را به همان شکل نخست به چاپ سپرد. نمی‌دانم فراموش کرد تغییرش بدهد یا در نهایت، منصرف شده و انتخابِ خودش را ترجیح داد.
به نظر من آن سطر به هر دو شکل، زیبا و دل‌انگیز است. شما کدام گزینه را می‌پسندید؟
#محمدرضا_روزبه
@Mohammadrezarouzbeh
🌷
https://t.center/ketabeabii
حسرت همیشگی
حرفهای ما هنوز ناتمام
تا نگاه می‌کنی
وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی!
پیش از آن که باخبر شوی
لحظۀ عزیمت تو ناگزیر می‌شود
آی... ای دریغ و حسرت همیشگی!
ناگهان
چقدر زود
دیر می‌شود!
#قیصر_امین‌پور
# مردن چ_چقدر_حوصله_میخواهد
#نیمایی‌ها
#انتشارات_کتاب_آبی
#چاپ_دوم۱۴۰۳

https://t.center/ketabeabii
«ناگهان/چه زود/ دیر می‌شود!»
(روزِ درگذشتِ قیصرِ امین‌پور)

روزی که #قیصرِ_امین‌پور درگذشت، «سه‌شنبه» بود، و من نه در «پایتختِ جهان» که در تهران. به‌قصدِ حضور در کلاسِ استاد شفیعیِ کدکنی به دانشگاهِ تهران رفتم. کلاس خالی بود و دانش‌جویان پکر و پراکنده در طبقاتِ دانشکده. پرسان‌پرسان به حیاط رسیدم. دانشجویان گردِ استاد را گرفته‌بودند. استاد های‌‌های و به‌پهنای صورت می‌گریستند. پیش‌تر چندبار اشک‌به‌چشم‌ آوردن‌شان را دیده‌بودم. ازجمله یک‌بار صحبتِ استاد محمدرضا حکیمی که به‌میان‌آمد، به ساده‌زیستی و خلوت‌گزینیِ‌شان که اشاره‌کردند، ناگهان بغض‌کردند و اشک در چشمشان حلقه‌زد. اما این‌بار حال و حالتشان دیگرگونه بود و این عبارت را تکرار می‌کردند: حیفِ قیصر! حیفِ قیصر! جوانی و شاعری با این نجابت و سلامتِ نفس، کجا دیگر می‌توان یافت؟! (نقلِ به مضمون)
یکی‌دو هفتهٔ بعد، استاد اولِ جلسه یادی از قیصر کردند و گفتند: «قیصر جوانکی بود که روزی دفتری از اشعارش را برایم آورد. خواندم و به او گفتم، از همین‌جایی که هستی تکان نخور! و بعدها دیدم رسید به جایگاهی که می‌باید می‌رسید». گمان‌می‌کنم مرادِ استاد این بود که شعرِ قیصر در مرزی از تعادل میان سنت‌گرایی و نوآوری ایستاده و او شیفتهٔ شیوهٔ کهن‌گرایان یا جریان‌های افراطیِ روز نشده‌.
استاد شفیعی افزودند روزی که آن اتفاق افتاد از من پرسیدند چه عبارتی برای اعلانِ درگذشت مناسب است؟ و من از زبان‌ام گذشت: «ناگهان/ چه‌زود/ دیر می‌شود!». چند دانشجو گفتند: اما در شعرِ قیصر آمده: «چقدر زود». من هم گفتم گمان‌می‌کنم همان «چه‌زود» آمده‌باشد. بعدها دیدم حق با آن چند دانشجو بود. اما هنوز هم فکرمی‌کنم «چه زود» موسیقیِ مناسب‌تری دارد تا «چقدر زود».
البته این تضادِ میانِ «زود» و «دیر» که قیصرِ زبان‌آگاه، به‌زیبایی از آن بهره‌برده‌، از دیرباز توجهِ بسیاری از شاعران را به خود جلب‌کرده‌ ‌بوده‌است؛ از جمله:
ای دیر به‌دست‌آمده بس زود برفتی
آتش زدی اندر من و چون دود برفتی (حسنِ غزنوی)
وعده‌هایی دهی بدان دیری
پس پشیمان شوی بدین زودی (انوری)
هزارسال به امید تو توانم بود
هرآنگهی که بیایی هنوز باشد زود (سنایی)
که بشتاب ای نظامی! زود، دیر است
فلک بدعهد و عالم زودسیر است (نظامی)
اما زیباترین شکلِ کاربردِ هم‌زمان «دیر و زود»، در این بیت از مرتضی‌قلی‌ سلطان (شاعرِ عهدِ صفوی) اتفاق افتاده؛ بیتی که گویا آن را در تذکرهٔ نصرآبادی دیده‌ام و بی‌‌شباهت به تمهیدی نیست که قیصر در شعرش به‌کاربرده:
آن‌چنان منتظرم در رهِ عشق
که اگر زود بیایی دیر است
!
🍁🍁🍁
#دکتراحمدرضا_بهرامپور_عمران
https://t.center/ketabeabii
چون ابری بارورِ شعر
بر دفترهای من بارید
شراب...
عسل...
و پرستو را
یاقوت سرخ را
و بر احساس من پاشید
بادبان‌ها را... پرندگان را
شب‌های پر از یاس را

پس از رفتنش
عصر آب به پایان رسید
و عصر تشنگی آغاز شد...

#در_بندر_آبی_چشمانت
گزینه شعرهای عاشقانه
#نزار_قبانی
ترجمه #احمد_پوری
https://t.center/ketabeabii
🖤ناگهان
چقدر زود
دیر می‌‌شود....
#خوزستان
#گتوند
#قیصر_امین‌پور

سه‌شنبه ۱۴۰۳.۰۸.۰۸
https://t.center/ketabeabii
🖤
بگو به ابر ببارد تمام دفتر را
سه‌شنبه های همین  روزهای آخر را
سه‌شنبه های همین روزهای بی برگشت
سه‌شنبه های زمین گیر و زرد و پرپر را
سه‌شنبه ای که خدا کوه را صدا می‌زد
سه‌شنبه ای که خدا، چشمه را، کبوتر را
سه‌شنبه ای که سرانجام حضرت سیمرغ
به دست باد فنا داد آخرین پر را
همان سه‌شنبه که از راه می‌رسد هرروز
همان سه‌شنبه که دیوار می‌کَند در  را
همان سه‌شنبه که تکذیب می‌کند آخر
خبرگزاری تاریخ، مرگ #قیصر را

#موسی_عصمتی👇
https://t.center/braillehayenagozir
@ketabeabii
#طیبه_گورانی معلم کلاس اول در #هرمزگان روز جهانی کودک پارچه‌ای به بچه‌ها می‌دهد تا روی آن نقاشی بکشند. بعد با آن پارچه لباسی می‌دوزد و می‌پوشد و به مدرسه می‌آید...
می‌گویند صدای جیغ و شادی بچه‌ها تا هفت کوچه آن طرف‌تر می‌رفته!
 💖🦋
@ketabeabii
لاله‌رخا، سمن‌برا، سروِ روان کیستی؟
سنگ‌دلا، ستم‌گرا، آفتِ جانِ کیستی؟
تیرقدی، کمان‌کَشی، زُهره‌رُخی و مه‌وشی
جانْت فدا که بس خوشی، جان و جهانِ کیستی؟
از گُل سرخ رسته‌ای، نرگس دسته بسته‌ای
نرخِ شکر شکسته‌ای، پسته‌دهانِ کیستی؟
ای تو به دل‌بری سَمَر، شیفتهٔ رُخَت قَمَر
بسته به کوه بر کمر، موی‌میانِ کیستی؟
دام‌نهاده می‌روی، مست ز باده می‌روی
مشت‌گشاده می‌روی، سخت‌کمانِ کیستی؟
شهد و شکر، لبانِ تو، جمله جهان از آنِ تو
در عجبم به جانِ تو، تا خود از آنِ کیستی؟
#خاقانی_شروانی

 https://t.center/ketabeabii
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
هزاران سال با فطرت نشستم
ز خود بُبریدم و از وی گسستم
ولیکن سرنوشتم این سه حرف است
تراشیدم، پرستیدم، شکستم
#اقبال_لاهوری

ویدیو جشن زادروز #استاد_شفیعی_کدکنی
#تهران
#بنیاد_خیریه_نور_احسان
02122556838
@shafiei_kadkani
https://t.center/ketabeabii
Audio
Kaveh Deylami
مرا پرسی که چونی زآرزویم
چو می‌دانی و می‌پرسی، چه گویم؟
چو گل در عاشقی پرده دریده
ز عالم رفته و عالم ندیده...
#رامشگران
اشعار از منظومه #خسرو_و_شیرین نظامی گنجه‌ای
آهنگساز: #فرهاد_فخرالدینی
خواننده: #کاوه_دیلمی
سرپرست: #پشنگ_کامکار
@ketabeabii
Telegram Center
Telegram Center
Канал