▫️ ژانوس مدرن
نوشتهی: تام نیرن
ترجمهی:
حسن مرتضوی5 فوریه 2023
🔸 نظریهی ناسیونالیسم نشان از ناکامی تاریخی بزرگ مارکسیسم دارد. مارکسیسم ناکامیهای دیگری نیز داشته که برخی از آنها بیشتر بررسی شده است: کمبودهای مارکسیسم دربارهی امپریالیسم، دولت، گرایش نزولی نرخ سود و بینوایی فزایندهی تودهها بیگمان میدانهای نبردی قدیمی هستند. اما هیچیک از این کمبودها به اندازهی معضل ناسیونالیسم چه در نظریه و چه در پراتیک سیاسی مهم و بنیادی نبودهاند. در واقع، سایر سنتهای اندیشهی غربی نیز بهتر عمل نکردهاند. ایدهآلیسم، تاریخباوری آلمانی، لیبرالیسم، داروینیسم اجتماعی و جامعهشناسی مدرن نیز در این زمینه به همان اندازهی مارکسیسم به زانو در آمدهاند. اما این نمیتواند تسلای خاطری برای مارکسیستها باشد. ادعاهای علمی و اهمیت سیاسی ایدههای مارکسیستها بسیار بزرگتر از چنین رقبایی است و ناگزیر احساس میکنیم که آنها میبایست از پس این پدیدهی مرکزی و گریزناپذیر تاریخ مدرن برمیآمدند.
🔸 اگر باور داشته باشیم که این «ناکامی» اساساً ناکامی مفهومی و سوبژکتیو است، وسوسه میشویم که دست مساعدت گذشتهنگر را وام بگیریم. این رویه با قدرت تمام به وجه عبادی مارکسیستها متوسل میشود...اما احترام واقعی به پیشینیان ما این است که بیفایدهگی این مناسک و شعایر را به رسمیت بشناسیم. «ناکامی» آنها ابداً مفهومی یا سوبژکتیو نبود. هیچ میزان کپیکاری این ناکامی را جبران نمیکند. واقعیت این است که اگر آنان نتوانستند نظریهای نسبتاً خوب دربارهی ناسیونالیسم تدوین کنند، کس دیگری هم نمیتوانست یا نکرد. توسعهی تاریخی در آن زمان مصالح لازم را برای تدوین چنین «نظریهای» پدید نیاورده بود. زمان برای آن نظریه یا برای آنها مساعد نبود. زمان حتی برای دو نسل دیگرِ ترومای بعد از ۱۹۱۴ مساعد نبود. هرگز چیز رسواییآوری در این واقعیت برای ماتریالیسم تاریخی نیست، گرچه طبعاً برای «مارکسیسم» به معنای چشم خدا (God’s-eye) مهلک است.
🔸 از سویی، به زحمت میتوان مانع از آن شد که ناسیونالیسم همچون پدیدهای مطلوبی، بسان نیرویی اخلاقی و از لحاظ سیاسی مثبت در تاریخ مدرن، جلوهگر نشود. ناسیونالیسمْ ایدئولوژی کشورهای ضعیف و کمتر توسعهیافته در مبارزه برای آزادی خود از ستم بیگانه بوده است. به این معنا ناسیونالیسم از زمان جنگهای یونان و لاتینی- آمریکایی تا پیکار متأخر در هندوچینْ جنبهای از پیشرفت به نظر میرسد. اما از سوی دیگر به خوبی میدانیم که این اصطلاح به نحو نمونهواری به تاریخ فاشیسم ایتالیا و دولت نظامی ژاپن در دههی ۱۹۳۰، به فعالیتها و شخصیتهای ژنرال دوگل، ژنرال امین و شاه ایران نیز اطلاق میشود.
🔸 وظیفهی نظریهی ناسیونالیسم ــ متفاوت و متمایز از ترفندی برای زیستی تناقضمند ــ باید هر دو شاخهی این دوراهه را شامل شود. این نظریه باید پدیده را در کل ببیند، به نحوی که بر فراز این سویههای «ایجابی» و «سلبی» سربرفرازد. فقط به این طریق میتوان امیدوار بود که از چشماندازی غالباً اخلاقی دربارهی آن میگریزیم و دستکم به دیدگاه تاریخی بهتر و بیطرفانهتری از آن برسیم. نمیگویم نظریهای «علمی» چرا که این اصطلاح دستخوش سوءاستفادههای ایدئولوژیک فراوانی بوده است. بنابراین لازم است این پدیده را در چارچوب تبیینی بزرگتری قرار دهیم، چارچوبی که از این تناقضها سر درمیآورد.
🔹 در این مقاله میخوانیم:
▪️ ایدههای متداول ناسیونالیسم
▪️ بیماریهای توسعه
▪️ فانتزی مامشهری
▪️ توسل ضروری به پوپولیسم
▪️ نظریهی ضدامپریالیستی
▪️ ناسیونالیسم و امر خردستیز
▪️ ناآگاهی جمعی
▪️ پیروزیهای ملت بر طبقه
▪️ تضاد مسلط
▪️ ناسیونالیسم و فلسفه
▪️ فرشتهی تاریخ
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3oA#تام_نیرن #حسن_مرتضوی#ناسیونالیسم#مارکسیسم
👇🏼🖋@naghd_com