🌹بسم الله الرحمن الرحیم
🌹📚وقتی که کوه گم شد
*
#قسمت_۱۴۹ *
□كنار رودخانه
#چراغی با بیسيم صحبت میكند.
تمام
#گردان_حمزه در پشت سر او ديده
میشوند.
#چراغی: ياعلی، ياعلی، چشم حركت كرديم.
همزمان با شروع موسيقی، چ#راغی به بچه ها علامت میدهد كه سريع سوار قايق ها شوند، از اينجا به بعد تصاوير زير همراه با موسيقی پی در پی می آيند.
- بچه های
#گردان_حمزه با عجله سوار قايق ها میشوند.
- در روی پل شناور از حركت و عبور نيروها و ماشين ها هياهو و ترافيك سنگينی ايجاد شده.
- قايق های لبريز از نيرو در حال عبور از رودخانه هستند.
-
گردان ها پشت سر هم، به ستون، سمت رودخانه می آيند.
- در اتاق بیسيم،
#حاج_احمد با مداد، بر روی رودخانه خط میكشد.
- دوربين در منطقه هفده كيلومتر بر روی سنگرهای دشمن كه در تاريكی فرو رفته اند حركت میكند.
- تعداد زيادی از پمپ ها در نزديكی هم ديده میشوند، تعدادی سرباز عراقی بر پمپ ها نظارت دارند.
- از دهانه قطور شيلنگ ها آب با شدت بيرون می ريزد.
- قايق ها پی در پی در آن سمت رودخانه پهلو میگيرند و نيروها سريع و بی صدا پياده میشوند.
-
#چراغی كه با قايق در رودخانه حركت میكند با بیسيم صحبت می نمايد.
- در اتاق بیسيم،
#حاج_احمد با چهره ای مصمم با بیسيم گفتگو میكند.
-
گردان های بعدی در حال سوار شدن بر قايق ها هستند.
- ماشينها و نيروهای زيادی در حال عبور از پل هستند.
- در منطقه ۱۷ كيلومتری نيروها به ستون جلو میروند.
- در نقطه ديگری از ساحل رودخانه،
گردان های ديگر با قايق پهلو میگيرند و نيروها با عجله پياده میشوند.
- در اتاق بیسيم،
#حاج_احمد بر روی منطقه هفده كيلومتری، سه خط میكشد كه هر سه خط با هم فاصله دارند و شروعشان از ساحل رودخانه است.
- حميده و فريبا با هيجان مشغول خواندن دستنوشته ها هستند.
- در قرارگاه عملياتی نصر
#حسن_باقری با بیسيم صحبت میكند.
- در قرارگاه مركزی كربلا
#محسن_رضايی و
#صياد_شيرازی با بیسيم صحبت میكنند.
#رحيم_صفوی و
#حميد_معينيان مسئول واحد اطلاعات قرارگاه كربلا، با ديگر فرماندهان مشغول بحث بر روی نقشه هستند.
- در منطقه ۱۷ كيلومتری
گردان ها به ستون جلو میروند.
- در نقطه ای ديگر ستون ديگری از
گردان ها مشغول پيشروی هستند.
-
#محسن_وزوايی در نقطه ديگر با بیسيم صحبت میكند.
-
#حاج_احمد در اتاق بیسيم با
#همت بر روی نقشه گفتگو میكنند.
- ماه در آسمان است، دوربين ماه را رها میكند و به سمت ستون
گردان ها كه پيشروی میكنند پايين می آيد. نوك ستون در حال نزديك شدن به خاكريز كمين است.ماه در آسمان می درخشد ناگاه تكه ابری آرام آرام جلوی ماه می آيد.
- نوك ستون در حال عبور از كنار خاكريز كمين است، فضا رفته رفته تاريك میشود.
- حميده و فريبا و مرتضی كه در جنب خاكريز كمين ايستاده اند با حيرت به آسمان می نگرند، از ديد آنها ماه را از پشت تكه ابر می بينيم.
- گام های بچه ها كه به ستون در پی هم حركت میكنند از برابر دوربين میگذرند.
- در ساحل رودخانه،
گردان های ديگر همچنان با عجله و شتاب بر قايق ها سوار میشوند و قايق ها از ساحل به سرعت جدا میشوند.
- بر روی پُل شناور هياهو و ترافيك عظيمی از عبور ستون نيروها ايجاد شده.
- از برابر ماه تكه ابر به كنار میرود.
- در ستون
#گردان_انصار، اسماعيل قهرمانی؛ فرمانده اين
گردان، با چشم های اشكبار به آسمان مینگرد. از ديد او ماه را می بينيم كه ابری در برابرش نيست. قهرمانی سر می چرخاند و به پشت سر خود مینگرد، در زير نور مهتاب، ستون
گردان پشت سر او را می بيند كه به خاكريز كمين نزديك میشود. در اين زمان نور مهتاب رفته رفته كم و كمتر میشود، قهرمانی با ناباوری دوباره به آسمان مینگرد. از ديد او ماه را می بينيم كه تكه ابری آهسته و آرام ماه را می پوشاند.
بر چهره گريان قهرمانی، لبخندی شيرين هويدا میشود و موسيقی پايان می يابد.
ادامه دارد...
#وقتی_که_کوه_گم_شد #بهزاد_بهزادپور 🆔️ @javid_neshan